نخستين صداي زنانه در تاريخ شعر فارسي
محمد آزرم
جايگاه «فروغ فرخزاد» در شعر پس از نيما، جايگاهي يگانه است و اين يگانگي را ميتوان به كل تاريخ شعر فارسي تسري داد. چراكه فرخزاد، نخستين صداي زنانه در تاريخ سراسر مردانه شعر فارسي است. سراسر تاريخ و ادبيات جهان، از «زبان» پديد آمده و زبان، صدايي مردانه بوده كه مدام صداي زن را در تاريخ به غياب انداخته است. صداي انكار شده زن در زبان فارسي هم بايد از مفاهيم پشت پرده و اسرار ناگفته ميگذشت و به حنجرهاي كه قدرت بيان آن را داشت، ميرسيد و اين حنجره، شعر فروغ فرخزاد بود. تا پيش از فرخزاد اگر زني شاعر، زبان به گفتن باز ميكرد، صدايي مردانه از شعرهايش به گوش ميرسيد. چراكه صداي شاعر زن، تسليم زبان مسلط مردانه بود و در حضور قاهر او پذيراي غيبت ميشد. نام نميبرم، ميشناسيد. فرخزاد هم مثل هر شاعر ديگري نخست بايد در جمع شاعران تثبيت ميشد و بعد در جايگاه صدايي مستقل، شعرش را به رسميت ميشناختند بنابراين در آغاز راه به شاعران محافظهكار پس از نيما اقتدا كرد. شاعراني مثل توللي و نادرپور كه هرگز اهميت جنبش راديكال نيما در شعر فارسي را درك نكردند و كوشيدند با معيارهاي شعر كلاسيك به زعم خودشان شعري نو بسرايند. اما اين راه سرتر از آن بود كه حفظ تعادل كنند و ناچار سقوط كردند. فرخزاد 3 كتاب تمريني و بيشتر در قالب چارپاره نوشت: «عصيان»، «اسير» و «ديوار». 3 كتابي كه فقط در بيانگري از امور زنانه حرف ميزدند و دركي شكلشناختي از شعر يا زبان زنانه نداشتند. اما نام كتابها موقعيت فروغ در جامعه مردانه شعر و در مقياسي بزرگتر، موقعيت زن در جامعه مردسالار را نشان ميدهد. فرخزاد در همين 3 كتاب هم اگر شاعري جدي نيست اما قواعد و قوانين جامعه مردانه را به محاكمه ميكشد. هدف اصلي اين شعرها هنوز چيزي غير از خود شعر است. شعر در اين 3 كتاب امري درجه 2 است، مثل موقعيت زن در جامعه مردانه. ولي از آغاز دهه 40 خورشيدي در شعر فروغ تحولي رخ ميدهد كه نتيجهاش ظهور يك صداي زنانه در شعر فارسي براي نخستين بار است. فرخزاد با رها كردن سرمشقهاي محافظهكارش در شعر، جذب حركت راديكال نيما و سركشيهاي شاملو در شعر فارسي ميشود. اگرچه آشنايي با شعر مدرن اروپايي هم به بينش او وسعت بيشتري ميبخشد. نكته جالب اينجاست كه بنيانهاي حركتي راديكال، مثل انقلاب نيما در شعر به او ياد ميدهد به تنهايي در برابر كل باورهاي ادبي و فرهنگي عصر خودش بايستد. باورهايي كه ريشه در فرهنگ و تعصب سنتي جامعه داشتند. كتاب «تولدي ديگر» اگرچه كتاب ترديد و شك نسبت به دستاوردهاي قالبي شعر فارسي است و ميكوشد قالبهاي كلاسيك شعر را با زبان و بيان امروز تركيب كند اما دربردارنده نخستين صداي زنانه تاريخ شعر فارسي هم هست: سفر حجمي در خط زمان
و به حجمي خط خشك زمان را آبستن كردن
حجمي از تصويري آگاه
كه ز مهماني يك آينه برميگردد
و بدينسان است
كه كسي ميميرد
و كسي ميماند.
(شعر تولدي ديگر)
اين صداي زنانه كاري مهمتر هم صورت ميدهد: به صداي انسانيت فراموش شده تبديل ميشود و جنگ جنسيتي را هدف خود نميبيند. شعر «ديدار در شب» مثالي از اين صداي انساني است كه شكل ديگر آن در شعر «آيههاي زميني» و با طنين نوشتاري كتاب مقدس هم به گوش ميرسد:
شايد هنوز هم
در پشت چشمهاي له شده در عمق انجماد
يك چيز نيمزنده مغشوش
بر جاي مانده بود
كه در تلاش بيرمقش ميخواست
ايمان بياورد به پاكي آواز آبها
شايد، ولي چه خالي بيپاياني
خورشيد مرده بود
و هيچكس نميدانست
كه نام آن كبوتر غمگين
كز قلبها گريخته، ايمان است.
اين صداي انساني كه طنين كتاب مقدس را به خود گرفته است در شعر مشهور «ايمان بياوريم به آغاز فصل سرد» همچنان شنيده ميشود. اما با ديگر تجربههاي كلامي فرخزاد هم تركيب ميشود و «سرزمين هرز» فارسي او را پديد ميآورد. پس از مرگ فرخزاد، شعر امروز كه براي تثبيت موقعيت خود نياز به اسطورهسازي داشت، اسطوره «فروغ فرخزاد» را پديد آورد، فرخزاد به عنوان موضوع سخن سالهاست كه ويژگيهاي ساختاري گفتار اسطورهاي را به نمايش گذاشته است: معنايي كه همان فرخزاد واقعي و تاريخي شعر فارسي است، «دالي» كه تقديس فرخزاد و نتيجه صفات شاعرانه گرداگرد نام اوست. مدلولي كه آرزوي رسيدن به جوهره شعري، شجاعت و زبان زنانه است و شاعران مدرن پس از او حتي مرداني كه شعر مينويسند در وضعيتي معين آن را امر شخصي خود قلمداد ميكنند و سرانجام دلالتي كه فرخزاد تقديس شده است و در آن تعريفهاي شاعرانه به عرصه اجتماعي راه پيدا كردهاند و پشت اسم نابغهاي به نام فروغ فرخزاد، تصعيد ميشوند. به بيان ديگر فرخزاد تبديل به امري تفسيرناپذير شده است.