دو قطبي ايدئولوژيك امريكا
اميرعلي ابوالفتح
در طول روزهاي گذشته تعدادي از نمايندگان جمهوريخواه كنگره امريكا از قصد خود براي اعتراض به نتايج اعلام شده شمارش آراي الكتورال خبر دادهاند. هدف جمهوريخواهان از اعلام ترديد در نتايج انتخابات، قطعا چيزي جز تغيير نتايج انتخابات و اعلام پيروزي دونالد ترامپ نيست. اعتقاد دونالد ترامپ و حاميانش كه بخشي از آنان را تعدادي از اعضاي كنگره تشكيل ميدهند، اين است كه انتخابات 2020 امريكا با تقلب، دستكاري و هرج و مرج همراه بود، آراي ترامپ دزديده شده و بايد تا آخرين نفس و تا جايي كه امكانپذير است تلاش كرد تا با روند پرآشوب انتخاباتي مقابله كنند و به قول معروف از آراي مردم صيانت كنند. ممكن است موفقيت اين سياست حاميان ترامپ مورد مناقشه باشد. اين سياستمداران معتقدند كه اگر عواملي كه باعث تقلب شدهاند كوتاه بيايند يا تسليم شوند، موفقيت از آن كمپ ترامپ خواهد بود. اين گروه تمام تلاش خودشان را به كار گرفتهاند و چه از طريق رايزني و لابي در سطح بالاي حاكميت و چه از طريق اردوكشي و فشار از پايين، راهبرد خود را پيش ميبرند. تاكنون اگرچه شكايتهاي كارزار دونالد ترامپ و سياستمداران هوادارش در دستگاه قضايي امريكا با توفيق مواجه نشده است، اما واقعيت اين است كه روند رسيدگي قضايي و رويه تاييد قانوني انتخابات در امريكا مسير پر پيچ و خمي دارد كه همچنان كورسوي اميدي را براي هواداران ترامپ نگه داشته است كه بتوانند در اين مسير سربلند بيرون بيايند. هر چند يك به يك پنجرههاي حقوقي براي تيم ترامپ بسته ميشود، اما هنوز به لحاظ قانوني، راهكارهايي براي آنها وجود دارد كه ترامپ و اطرافيانش نه تنها اميدوارند با استفاده از اين روشهاي قانوني نتيجه انتخابات را تغيير دهند، بلكه حتي گروهي از آنها اعتقاد دارند كه دونالد ترامپ روز 20 ژانويه براي دور دوم رياستجمهورياش سوگند ياد خواهد كرد. به اعتقاد من هر چند اتفاقهاي غيرقابل پيشبيني در روند انتخابات امريكا همچنان امكانپذير است، اما تيم ترامپ در مورد بخت خودشان براي پيروزي در مناقشه حقوقي در برابر انتخاب جو بايدن، تا اندازه زيادي اغراق به خرج ميدهد.
در فضاي دو قطبي كه در جامعه امريكا وجود دارد، با توجه به مقبوليت و محبوبيتهايي كه ترامپ دارد، همراهي با ترامپ همچنان براي گروهي از سياستمداران منفعت تبليغاتي در پي دارد. ترامپ، عليرغم همه رسواييها، بدناميها پروندهسازيهايي كه براي او صورت گرفت، عليرغم همه بحرانهاي عميقي كه در دوران رياستجمهوري او رخ داد و اتهام سوءمديريت شيوع بيماري كرونا، باز هم توانست نسبت به انتخابات دوره قبل، 10 ميليون راي بيشتر به دست بياورد. دونالد ترامپ، بعد از جو بايدن، نامزدي است كه در تاريخ انتخابات امريكا، بيشترين آراي عمومي را كسب كرده است. بيش از 70 ميليون راي، نشان ميدهد كه جايگاه دونالد ترامپ در افكار عمومي بسيار قدرتمند است و از پايگاه راي بسيار قوي برخوردار است. عليرغم شكست ترامپ در انتخابات اخير، كساني كه دنبالهرو، همراه و همداستان ترامپ نباشند، آينده سياسي خود را در ميان رايدهندگان به او در مخاطره ميبينند. حمله به خانه ميچ مككانل، رييسجمهوريخواه سنا توسط حاميان رييسجمهور نشان داد كه دونالد ترامپ، هنوز تا چه اندازه از قدرت بسيج كنندگي برخوردار است. او همچنان ميتواند مخالفان و رقباي خودش درون حزب جمهوريخواه را به راحتي تخريب كند. اگر نمايندگان ديگر جمهوريخواه هم مانند ميچ مككانل بخواهند ساز مخالف بزنند، مورد خشم و غضب رييسجمهور امريكا قرار ميگيرند. علاوه بر بخشي از نمايندگان جمهوريخواه كه علنا از ترامپ حمايت كردهاند، گروهي از نمايندگان اين حزب هستند كه سكوت كردهاند و همچنان از اعلام موضع قاطع خودداري ميكنند. دليل اين سكوت، نگراني سياستمداران حزب دونالد ترامپ، از نفوذ او در رسانهها و جايگاهش در ميان رايدهندگان حزب است. بحث امروز امريكا، فقط ترامپ نيست. امروز بحث سياست در امريكا به سرنوشت دين و دنياي رايدهندگان بدل شده است. گروه بزرگي از رايدهندگان به ترامپ معتقدند كه اگر انتخابات را ببازند، براي هميشه امريكا را از دست دادهاند، مسيح و خدا از دست ميروند، كشور به تاراج گذاشته ميشود و چينيها امريكا را غارت ميكنند، سوسياليستها و آنارشيستها زمام امور را در اختيار ميگيرند. دعواي سياسي امروز انتخابات امريكا، شخص نيست، بلكه ايدئولوژي حاكم بر آينده امريكا است. گروه بزرگي از رايدهندگان به حزب رقيب هم درست نگرانيها در قالب مشابه، اما از جنس متفاوت دارند. آنها معتقدند كه اگر ترامپ رييسجمهور امريكا باقي بماند، فاشيسم به حاكم مطلق در امريكا تبديل ميشود، دموكراسي از بين ميرود و شكاف نژادي تعميق ميشود. تكليف اين دعوا بعد از 20 ژانويه و تحليف رييسجمهور بعدي هم مشخص نخواهد شد. اگر جو بايدن، به عنوان رييسجمهور شروع به كار كند، تازه شاهد آغاز دورهاي از روياروييهاي ايدئولوژيك خواهيم بود كه ممكن است به گسترش خشونت و اقدامهاي افراطي منجر شود. شكاف سياسي ميان جريانهاي رقيب در امريكا بهشدت عميق شده است و رقابت سياسي ميان دو طيف تندرو از جريان محافظهكار و ليبرال در امريكا ايجاد شده است. از يك سو يك طيف محافظهكار تندرو كه تفكرات مذهبي افراطي دارد و از سوي راستگرايان افراطي با رگههايي از نژادپرستي هدايت ميشوند و از سوي ديگر حزب دموكراتي كه بيش از هر زمان ديگر به جناح چپ متمايل شده است. درست است كه بايدن به عنوان يك سياستمدار نسبتا ميانهرو در مقياس امريكا، نامزد نهايي دموكراتها در انتخابات بود، اما جناح حاميان برني سندرز، نه تنها در دو سال گذشته در انتخابات كنگره دستاوردهاي زيادي داشته است، بلكه توانسته بخشي از عقايد سياسي خود در حوزههايي مانند عدالت اجتماعي، توزيع ثروت و محيطزيست را به چارچوب فكري حزب دموكرات تحميل كند. اينكه جمهوريخواهان حزب دموكرات را به گرايش به سوسياليسم متهم ميكنند، چندان موهوم و انتزاعي نيست. شعارهاي متمايل به سوسياليسم، در رويكرد كارزار انتخاباتي بايدن، دستور كار دولتش و معرفي برخي مقامهاي انتصابي دولتش، مانند انتصاب جان كري به مقام نماينده ويژه در امور محيطزيست، بارز بودند. هر چند حتي تندروترين نامزدهاي جناح چپ حزب دموكرات، در مقايسه با سوسياليسم اروپايي، چندان چپگرا محسوب نميشوند، اما اين شعارها و اين انتصابها در اشل و استاندارد سياسي ايالات متحده امريكا، چپ افراطي محسوب ميشود. جناح تندروي ليبرال امريكا، امروز به شكل بيسابقهاي در بخشي از افكار عمومي نفوذ پيدا كرده است. اين نفوذ در قالب پايين كشيدن مجسمهها، به آتش كشيدن نمادها و تمثالهاي بسياري از چهرههايي كه تا همين چندي پيش از مفاخر تاريخ امريكا شناخته ميشدند، قابل مشاهده است. به نظر ميرسد جناح تندروي ليبرالي كه باعث نگراني در ميان محافظهكاران تندرو شده است، عملا قصد دارد به نوعي اين رويكرد را از تاريخ امريكا حذف كرده و چهرهها و نمادهاي جناح مقابل را به شكل كامل از تاريخ امريكا تصفيه كند. در نتيجه به نظر ميرسد كه امروز رقابت سياسي در امريكا به مناقشه ميان دو طيف از تندروترين جناحهاي چپ و راست در اين كشور تبديل شده است كه بسياري از سياستمداران را مجبور ميكند وادار به انتخابي روشن ميان يكي از دو جبهه شوند.