كادوي تولد
اميد توشه
براي بار دوم زنگ را فشار دادم. دستم عرق كرده بود. بايد اين موقع روز خانه باشد. اينكه قبلش تلفن نزده بودم ريسك بود، اما ميخواستم سورپرايزش كنم. با اينكه هوا سرد بود، اما روي پيشانيام دانههاي عرق نشسته بود. داشتم فكر ميكردم اين كارم درست است يا نه كه در ساختمان باز شد. مردي آمد بيرون. نگاهي به دسته گل و كادوي توي دستم كرد. چند قدمي دور شد، اما برگشت و پرسيد: «با كي كار داريد؟»
در دهانم نچرخيد كه نامش را بگويم: «خانم طبقه سوم.» مردد نگاه كرد و رفت. دوباره زنگ زدم. چند سال گذشته بود و هنوز نتوانسته بودم يادش را فراموش كنم. دورادور آمارش را داشتم. ميدانستم ازدواج نكرده، در محل كارش شده بود معاون.
درسش را ادامه داده بود. يوگا ميكرد و گياهخوار هم شده بود. يكي از دوستانش را دو سال پيش جلوي ايستگاه مترو ديدم. ميگفت زندگي شادتري در مقايسه با زماني كه با من بود، دارد. از من خواست كه نروم سراغش، آرامشش را بر هم نريزم.
اما من همچنان دلم ميخواست يك بار ديگر ببينمش و بابت آن اتفاقات حرف بزنيم. حتما من مشكلاتي داشتم، اما خب او هم مقصر بود. اينكه صبح تا شب سر من غر ميزد. اما مهم نيست، حالا تولدش بود. مرد همسايه كه دور شد، دوباره زنگ زدم. از پشت آيفون قديمي صدايش هماني بود كه هميشه. خودم را معرفي كردم. هيجان از صدايش معلوم بود. گفتم چند لحظه ميخواهم ببينمت. هول شد. توقع داشتم دعوتم كند بالا. اما گفت الان ميآيد پايين.
در را باز كرد. شال سبز با رنگ چشمانش ست بود. چند خط ريز دور چشمانش اضافه شده بود. دستهگل و كادو را كه ديد ابروهايش بالا رفت، اما به روي خودش نياورد: «ببخشيد دعوتت نكردم بالا. خونه خيلي به هم ريخته است».
سرد بود؛ مثل قبل: «چرا بيخبر اومدي؟» توقع اين برخورد را نداشتم. اشتباه كرده بودم. ايده بدي بود. گفتم: «تولدت مبارك. اومدم ازت بابت اون روزها عذرخواهي كنم. دلم ميخواد كه تمام اتفاقات بد رو فراموش كني». گل و كادو را مردد از من گرفت: «من هيچ دلخوري ندارم. خيلي وقته فراموش كردم. به نظرم تو هم بايد فراموش كني». اجازه ندادم حرفش تمام شود: «من نميتونم فراموش كنم. هر چيزي كه مربوط به توئه براي من مهمه».
نتوانست جلوي پوزخندش را بگيرد: «نميخواستم به روت بيارم. اما تولد دو هفته پيش بود. البته اشكالي نداره. اون موقع كه زن و شوهر بوديم هم فراموش ميكردي، الان بعد چند سال طبيعيه».
دوباره تشكر كرد و در را بست و رفت. دانههاي عرق از پيشانيام شره ميكرد روي ابروها.