سيمون گودمن، يكي از اعضاي تيم حفاظت از فك خزري و پژوهشگر دانشگاه ليدز از اهميت اين اتفاق به «اعتماد» ميگويد
آيا مرگ بيش از ۳۰۰ فك خزري در داغستان مهم است؟
فرناز حيدري
بالاترين سطح تعارض ميان فك خزري با صيادان در سواحل ايران در فصول پاييز و زمستان حدفاصل مهر تا فروردين رخ ميدهد. فك خزري حيواني مهاجر است كه در فصل پاييز براي زادآوري به سمت شمال شرقي درياي خزر ميرود، در حقيقت بخشهايي از خزر شمالي در فصل زمستان يخ ميزند و به فكها اين اجازه را ميدهد كه روي يخها زادآوري داشته باشند. براساس تحقيقات زندهياد دكتر هرمز اسدي در ايران، فكهاي نيمه بالغ كه هنوز به مرحله توليدمثل نرسيدهاند، همچنان در نواحي جنوبي باقي ميمانند، در نتيجه ميتوان اينطور عنوان كرد كه در حال حاضر تعداد قابل توجهي از فكهاي خزري در نواحي شمالي حضور دارند. روسيه اواخر آذر ماه سال جاري نه تنها خبر مرگ نزديك ۳۰۰ فك خزري را در جنوب داغستان تاييد كرد بلكه اعلام كرد كه تعدادي از اين فكها متاسفانه باردار هم بودهاند. فرضيات متعددي درباره اين حجم انبوه از تلفات فكها در داغستان مطرح شده كه ازجمله آنها ميتوان به احتمالاتي نظير بيماري عفوني، آلودگي، كاهش سطح آب به واسطه تغييرات اقليمي و برخي فرضيات ديگر اشاره كرد كه البته هيچكدام از آنها به واسطه عدم تكميل تحقيقات مورد تاييد نيستند.
اين آمار تلفات گسترده نگرانيهاي جدي را ايجاد كرده، چراكه جمعيت فكها در خزر كه در اوايل قرن ۲۰ بالغ بر يك ميليون فرد تخمين زده ميشد، هماكنون به رقم تقريبي كمتر از ۷۰ هزار رسيده و تنها در يك قرن بيش از ۹۰درصد كاهش را تجربه كرده است. لازم به ذكر است كه فك خزري در حال حاضر يك گونه در معرض خطر است. روزنامه اعتماد در اين گزارش خود مصاحبهاي با سيمون گودمن (Simon Goodman) زيستشناس و پژوهشگر دانشگاه ليدز (University of Leeds) داشته است. او كه يكي از اعضاي تيم حفاظت از فك خزري و محقق موسسه جانورشناسي لندن است، سالهاست براي حفاظت از اين گونه در خزر تلاش ميكند. آنچه در ادامه ميخوانيد شرح كامل مصاحبه روزنامه اعتماد با ايشان است.
چگونه يك پروسه تحقيقاتي در زمينه مرگ فك خزري را بايد مديريت كرد؟
پاسخ به اين سوال بسته به محدوده منطقه خيلي فرق ميكند. در اروپا و شمال امريكا، كشورها اغلب روي جمعيتهاي پستانداران دريايي در آبهاي خودشان خيلي خوب سرمايهگذاري كردهاند و اين سرمايهگذاريها شامل به گل نشستنهاي پستانداران دريايي و برنامههاي تحقيقاتي ميشود كه اغلب هم دولت هزينههاي آنها را پرداخت ميكند. دولت در اين كشورها، پاتولوژيستهايي را استخدام ميكند كه به صورت تخصصي روي آسيبشناسي پستانداران دريايي كار ميكنند و علاوه بر آنها افرادي هم هستند كه كارشان انجام تحقيقات تمام وقت روي موارد به گل نشستن است.
اما براساس تجربياتي كه من طي اين سالها كسب كردهام، تحقيقات روي موارد به گل نشستن فك كاسپين در كشورهاي حاشيه درياي خزر خيلي چارچوببندي شده نيست و مخصوصا اينكه هيچ متخصص تمام وقتي كه روي پاتولوژي پستانداران دريايي كار كند، وجود ندارد. البته اين را هم اشاره كنم كه تعدادي متخصص بيماريهاي حيات وحش يا ساير پاتولوژيستهاي دامپزشكي هستند اما در كل شرايط به اين صورت است كه تحقيقات روي به گل نشستنها در كاسپين نسبت به كشورهايي كه برنامههاي تمام وقت روي اين موضوع دارند، بيشتر از اينكه بر پايه مسائل اصولي باشد، به صورت شخصي و بدون برنامه دنبال ميشود.
وقتي چنين به گل نشستن انبوهي رخ ميدهد، قدمهاي اوليه چيست؟
مراحل مقدماتي كار تحقيقاتي وقتي تعداد اينقدر زياد باشد، اين است كه خطوط ساحلي بايد تحت يك پايش گسترده قرار گيرد، ضمنا فكهاي كاسپين هم مانند ساير فكها از يكسري مكانها مثل جزاير كوچك و كم شيبي كه خالي و دور از دسترس انسانها باشند، براي استراحت موقت استفاده ميكنند؛ اين مكانها هم در شرايط اينچنيني نياز به پايش دقيق دارند.
اين پايشها بايد صورت بگيرد كه بتوانيم روي نقشه گستره جغرافيايي به گل نشستنها و جداي از آن تعداد دقيق لاشهها را برآورد كنيم. همين كار به ظاهر ساده، مستلزم صرف چندين روز يا شايد چندين هفته است و اين امكان را هم ميدهد كه اگر لاشههاي جديدي به ساحل آمد، بتوانيم آنها را هم بررسي كنيم.
لاشهها را براي بررسي چه مواردي بايد بررسي كرد؟
در شرايط ايدهآل تمامي لاشههاي به گل نشسته بايد مورد ارزيابي قرار بگيرند كه ببينيم آيا به عنوان مثال نشانههايي از ضربه يا آسيب فيزيكي يا حتي آثاري از به دام افتادن در تورهاي ماهيگيري روي بدنشان هست يا خير. اطلاعات پايه مانند جنس حيوان و اندازه بدنش و... هم بايد جمعآوري شود.
لاشههايي كه مناسب براي جمعآوري نمونهها هستند و ميتوانند كالبدگشايي شوند هم بايد توسط پاتولوژيست مشخص شود. همزمان با اين اتفاق كساني كه مسووليت بررسي با آنها است، بايد محدوده را خوب بررسي كنند و ببينند كه آيا حيوانات زنده به گل نشسته احتمالي هم هستند كه نشانههاي بيماري را از خود نشان دهند؟
در برخي سناريوهاي بيماري اين احتمال هست كه اين افراد در محدوده موردنظر حاضر باشند و بديهي است كه ميتوانند اطلاعات بيشتري درباره دليل واقعي اين قبيل اتفاقات در اختيار بگذارند.
نمونهها چطور جمعآوري ميشود؟
نمونهها از تمام اندامها جمعآوري ميشود و براي انواع مختلف آناليزها مانند تشخيص بيماريها و سمشناسي مورد استفاده قرار ميگيرد. تستهاي تشخيص بيماري هم عوامل مختلف باكتريايي و ويروسي را پوشش ميدهند و البته ممكن است كه برخي تستهاي ديگر هم بسته به شرايط ضرورت پيدا كنند. تستهاي سمشناسي هم محدوده وسيعي از حاد و مزمن را شامل ميشوند كه عبارتند از: فلزات سنگين، هيدروكربنها و آلايندههاي ارگانيك پايدار. نتايج اين تستهاي تشخيصي در پيوند با گزارشهاي پاتولوژي ميتواند براي ارزيابي دليل احتمالي مرگ مورد استفاده قرار گيرد. با اين وجود در برخي موارد، حتي براي يك پاتولوژيست متخصص هم ممكن است دشوار باشد كه به واسطه تعدادي از فاكتورها، يك دليل مشخص را براي مرگ عنوان كند. به عنوان مثال تجزيه لاشهها، نتايج آزمايش غيرقطعي و... از عواملي هستند كه تشخيص قاطع را حتي براي يك متخصص دشوار ميكنند.
به نظر شما نظر چه كساني در اينگونه موارد بايد پذيرفته شود؟
تنها پاتولوژيستهاي دوره ديده هستند كه به واسطه تخصص ميتوانند در مورد دلايل واقعي مرگ پستانداران دريايي، ارزيابيهايي ارائه كنند. با اين وجود، متخصصان تستهاي تشخيصي هم ميتوانند در مورد نتايج آزمايشها صحبت كنند البته همه اينها بسته به اين است كه حفظ سمت صورت گيرد چون به راستي تنها يك پاتولوژيست متخصص است كه ميتواند تكههاي پازل مستندات را كنار هم بچيند و براساس آنها ارزيابي كند. متاسفانه فقدان زيرساختها و متخصصين پاتولوژيست پستانداران دريايي ميتواند تحقيقات را در كاسپين با يك چالش جدي مواجه كند.
نظر شما به عنوان يك بيولوژيست در مورد اتفاقي كه در داغستان براي فكها رخ داده، چيست؟
من اطلاعات كافي ندارم كه بتوانم براساس آنها يك نظر آگاهانه در مورد اين اتفاق خاص بيان كنم. با اين وجود مهم است كه توجه داشته باشيم، به گل نشستن فكها آنهم با اين تعداد انبوه براي فكهاي كاسپين چه در بهار و چه در پاييز يك امر متعارف نيست. اغلب لاشهها به مرور زمان در نواحي بزرگتر و در بازههاي زماني طولانيتر به گل خواهند نشست و همين مساله باعث ميشود كه كمتر از آنچه بايد مورد توجه قرار گيرند در حالي كه طبيعي است وقتي حادثهاي در يك محدوده كوچكتر و در بازه زماني كوتاهتر رخ ميدهد، توجهات بيشتري را هم به سمت خودش جلب ميكند.
ارزيابي شما در مورد نقش تورهاي صيادي كه گويا برخي آنها را متهم رديف اول ميدانند، چيست؟
خوب اينجا باز هم بايد تكرار كنم كه من اطلاعات مشخصي در مورد اين اتفاق خاص ندارم اما در مورد صيادي و ارتباط آن با مرگ و ميرهاي پستانداران دريايي يك سابقهاي هست و براساس آن سابقه ميدانيم كه تورهاي صيادي نقش شاخصي در به گل نشستنهاي گذشته پستانداران دريايي ايفا كردهاند.
همه حوادث مربوط به گل نشستن پستانداران دريايي بايد مورد به مورد از اين منظر بررسي شوند و ذهن ما بايد در مورد دلايل كاملا باز باشد. بايد درنظر داشته باشيم كه در يك رويداد آن هم با اين حجم از تلفات، تكتك فكها ميتوانند به واسطه طيف وسيعي از دلايل بهگل نشسته باشند يعني ما ميتوانيم با يك عامل مشخص طرف نباشيم و براي همين بايد ذهنمان هميشه در اينگونه موارد باز باشد.
يك زيستشناس از آكادمي علوم روسيه گفته كه فكهاي پيدا شده احتمالا يك ماه پيش مردهاند و الان هم به واسطه تغييرات جذر و مدي است كه به ساحل آمدهاند، نظر شما چيست؟
بله اين امر كاملا محتمل است. به گل نشستن لاشهها به جريانات دريايي، بادي و ساير پارامترهاي هواشناسي بستگي خواهد داشت.
اغلب لاشهها بعد از طي يك مدت زماني به ساحل خواهند آمد و در اصل اين جريانات آبي و بادي هستند كه لاشهها را به سمت ساحل ميرانند.
چرا فكهايي كه در روسيه و داغستان پيدا شدهاند، اهميت دارند؟
تنها يك جمعيت از فكهاي كاسپين در خزر شناسايي شده و اين جمعيت در كل اين پهنه وسيع در حركت است. بنابراين آشكار است كه اتفاقي كه براي فكها در آبها و سواحل كشورهاي ديگر رخ ميدهد، روي فكهاي كل كاسپين اثرگذار خواهد بود.
داغستان در سال ۲۰۱۵ يك برنامه حفاظتي را براي فكهاي خزري پذيرفته، اين مساله الان ميتواند موثر باشد؟
افزودن گونهها به كتابهاي سرخ ملي يك قدم اساسي است كه باعث حفاظتهاي قانوني قويتر ميشود و به همين دليل موثر خواهد بود. با اين وجود، براي اينكه حداكثر تاثير را در حفاظت از فكها شاهد باشيم، لازم است كه منابعي به موسسات مسوول اختصاص پيدا كند كه آنها به واسطه اين منابع بتوانند حفاظتهاي بيشتر و كارهاي اجرايي بهتر انجام دهند.
متاسفانه در حال حاضر سرمايهگذاري براي اين نوع فعاليتها در تمامي كشورهاي حاشيه خزر نادر است و به همين دليل است كه بسياري از مباحث كليدي براي فكهاي كاسپين در عمل حل نشده باقي مانده است.
اگر بخواهيد به طور مشخص پيشنهاد خودتان را در اين زمينه بگوييد به چه مواردي اشاره ميكنيد؟
با توجه به اتفاقي كه اخيرا در داغستان رخ داده و اين تعداد قابل ملاحظه فك تلف شده، يك پاسخ سيستماتيك و هماهنگ ضروري است. در حوادث بهگل نشستن فكها در گذشته، لاشهها فقط از محل جمعآوري و نهايتا به دلايل بهداشتي در خاك دفن شدهاند و اين كار پيش از اين صورت گرفته كه متخصصان بتوانند به صحنه وارد شوند و بررسيها را به صورت دقيق انجام دهند، همين رويكرد سبب شده كه ارزيابي دلايل احتمالي هم به طور كل خيلي دشوارتر شود.
همچنين بايد اشاره كنم كه مهم است منابع كافي براي جمعآوري نمونهها تامين شود، كالبدگشاييهاي متعددي بايد انجام شود و متخصصان مناسبي بايد كار هدايت تستهاي تشخيصي لازم را در آزمايشگاههاي تخصصي برعهده بگيرند. بسته به نتايج به دست آمده، ممكن است كه مشاورههايي در ابعاد گستردهتر با جوامع علمي به منظور پاسخهاي مناسب لازم باشد، چراكه اين احتمال هست كه يك ويروس جديد شناسايي شود.
از آنجايي كه تنها يك جمعيت فرامرزي فك كاسپين در خزر پراكنش دارد بنابراين آشكار است كه نتيجه تحقيقات به تمامي كشورهاي كاسپين مربوط خواهد بود.
پيشنهاد شما به كشورهايي مانند ايران چيست؟ در حال حاضر چه اقداماتي بايد توسط سازمان حفاظت محيطزيست در ايران انجام شود؟
نكته اساسي اين است كه مقامات مسوول در سازمان حفاظت محيطزيست بايد از همكاران روسي درخواست كنند كه آنها را در جريان تحقيقات انجام شده، قرار دهند. توصيه ميكنم تا جايي كه منابع مالي اجازه ميدهد، پايش در سواحل ايران هم به منظور ثبت احتمالي مشاهده افراد بهگل نشسته انجام شود، چراكه اين كار ميتواند اطلاعات مهمي را دراختيار مسوولان محيطزيست قرار دهد بالاخص اگر موضوع شيوع يك بيماري در ميان باشد، بهتر است كه مسوولان محيطزيست هم در جريان باشند و اهميت آن را هم بدانند.
تا زماني كه اطلاعات بيشتري از اين اتفاق ارائه نشود، خيلي سخت است كه بتوانيم پيشنهادهاي تخصصي بيشتري ارائه كنيم. اما من اميدوارم و بسيار خارقالعاده خواهد بود اگر ايران بتواند در آينده ظرفيت خود را براي تحقيقات در زمينه بهگل نشستن فكها در كاسپين ارتقا بخشد و البته اين آرزويي است كه من براي تكتك كشورهاي حاشيه خزر دارم.
سيمون گودمن: در حوادث بهگل نشستن فكها در گذشته، لاشهها فقط از محل جمعآوري و نهايتا به دلايل بهداشتي در خاك دفن شدهاند و اين كار پيش از اين صورت گرفته كه متخصصان بتوانند به صحنه وارد شوند و بررسيها را به صورت دقيق انجام دهند، همين رويكرد سبب شده كه ارزيابي دلايل احتمالي هم به طور كل خيلي دشوارتر شود.