• ۱۴۰۳ يکشنبه ۳۰ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3268 -
  • ۱۳۹۴ دوشنبه ۲۵ خرداد

مروري بر انديشه‌هاي سياستمداري كه «پدر محافظه‌كاري مدرن» نام گرفت

خفتگي از كوشش بيهوده بِه

ادموند برك كه بود و چه مي‌گفت؟

عظيم محمودآبادي

     «تاملاتي بر انقلاب در فرانسه» در واقع كتاب نبود بلكه نامه‌اي مفصل بود كه برك خطاب به يكي از جوانان انقلابي و پرشور پاريس به رشته تحرير در آورده بود.  بي‌ترديد برك را نمي‌توان پايه گذار و مروج «محافظه‌كاري ارتجاعي»   دانست.
   برك دموكراسي و راي اكثريت را پاس مي‌دارد اما از به وجود آمدن ديكتاتوري اكثريت به‌شدت بيمناك است

  تاملاتي در انقلاب در فرانسه
   نويسنده : ادموند برك
    ترجمه: سهيل صفاري
    نشر:نگاه معاصر
   چاپ اول: 1393

 

بعد از 225 سال كتابي كه در نوامبر 1790 در انگلستان به يكي از پــرفـروش‌ترين كتاب‌هاي حوزه علوم سياسي تبديل شده بود بالاخره به زبان فارسي برگردانده شد و در دسترس مخاطبان ايراني قرار گرفت.
اهميت كتاب برك را بايد در نتيجه انتشار آن در اواخر قرن هجدهم در مغرب‌زمين جست‌وجو كرد. همين كتاب بود كه توانست موجي را كه بعد از انقلاب فرانسه در ساير كشورهاي اروپايي به راه افتاده بود مهار كند. ادموند برك را پدر محافظه‌كاري مدرن ناميده‌اند و اغلب در تعريف محافظه‌كاري گفته مي‌شود دكتريني كه مدافع حفظ وضع موجود است. شايد بتوان اين نوع از محافظه‌كاري را «محافظه‌كاري ارتجاعي» خواند اما بي‌ترديد برك را نمي‌توان پايه گذار و مروج اين نوع از محافظه‌كاري دانست. در واقع محافظه‌كاري برك با عنصر تغيير و اصلاح ارتباط وثيقي دارد و اين ضرورت را ناديده نمي‌گيرد. بنابراين اگر ادموند برك را پدر محافظه‌كاري مدرن مي‌خوانند به اين معناست كه در اين نوع از محافظه‌كاري براي اصلاح و تغيير توجه به پيشينه جوامع و سنت‌هاي آنها امري به غايت ضروري است.
از طرف ديگر برك بر آن بود تا به فرانسوي‌ها و ساير ملل اروپايي بگويد هرچند برخي هموطنانش با هياهو آنچه را در همسايگي جنوب شرقي‌شان رخ داد مي‌ستايند اما اكثريت انگليسي‌ها به گفته او هيچ علاقه‌اي به زير و رو شدن همه‌چيز در كشورشان ندارند؛ «نيم دو جين ملخ در زير يك سرخس، با جرينگ جرينگ كلافه‌كننده خود يك مزرعه را به تصرف اصوات خود درمي‌آورند، در حالي كه هزاران گاو بزرگ، در حال استراحت زير سايه درختان بلوط انگليسي و در حال نشخوار، ساكت هستند. اميدوارم نينديشيد آنها كه سر و صدا مي‌كنند تنها ساكنان مزرعه هستند.» (ادموند برك، تاملاتي بر انقلاب در فرانسه، ترجمه سهيل صفاري، نشر نگاه معاصر، 1393، ص 102)
    اهميت مهم‌ترين اثر
ادموند برك
«تاملاتي بر انقلاب در فرانسه» عنوان مهم‌ترين اثر ادموند برك، سياستمدار صاحب‌نام و سخنران مشهور بريتانيايي در دهه‌هاي پاياني قرن هجدهم است كه با ترجمه سهيل صفاري چند ماهي است روانه بازار كتاب شده است. «تاملاتي بر انقلاب در فرانسه» در واقع كتاب نبود بلكه نامه‌اي مفصل بود كه برك خطاب به يكي از جوانان انقلابي و پرشور پاريس به نام «ژان فرانسيس دوپون» به رشته تحرير در آورده بود. ظاهرا اين جوان از سال‌هاي قبل از انقلاب برك را مي‌شناخته و با ديدگاه‌هاي وي آشنا بوده است. بعد از پيروزي انقلاب كبير فرانسه او كه مجذوب انديشه‌هاي برك بوده طي نامه‌اي از او مي‌خواهد نظر خود را در مورد اتفاق بزرگي كه در فرانسه افتاده اعلام كند. اما نظر برك بسيار متفاوت از آن چيزي بود كه تصور مي‌شد. چرا كه در هيجانات ناشي از انقلاب كه از مرزهاي فرانسه هم عبور كرده بود او تنها كسي بود كه شهامت اين را داشت تا نظر متفاوت خود را با صداي بلند فرياد بزند و به اصطلاح برخلاف جهت آب شنا كند. اما با اين وجود نامه برك به «ژان فرانسيس دوپون» اقبال بلندي يافت و ابتدا در لندن و ديگر شهرهاي انگلستان مخاطبان زيادي پيدا كرد و تبديل به كتابي با عنوان «تاملاتي بر انقلاب در فرانسه» شد. اين كتاب به سرعت به زبان‌هاي مختلف كشورهاي اروپايي ترجمه شد، مخاطبان فراواني پيدا كرد و باعث فروكش كردن آتش اشتياق كساني شد كه در همسايگي انگليس سوداي چيزي را داشتند كه در فرانسه واقع شده بود.
لازم به يادآوري است تا پيش از اين هيچ كتاب مستقلي كه معرف انديشه‌هاي برك باشد به زبان فارسي وجود نداشت و همه آنچه در دسترس پژوهشگران و علاقه‌مندان فارسي زبان علوم سياسي قرار داشت، درسگفتاري 19 صفحه‌اي از سيد جواد طباطبايي با عنوان «ديدگاه‌هاي ادموند برك درباره انقلاب فرانسه» بود.
اما قبل از اينكه انديشه سياسي برك را معرفي كنيم شايد لازم باشد ابتدا به معرفي اجمالي وي بپردازيم.
    برك كه بود؟
ادموند برك دانش‌آموخته رشته حقوق بود كه البته هيچ‌وقت آن را تا مرحله فارغ‌التحصيلي ادامه نداد. براي مدتي در حوزه ادبيات مشغول به كار شد و چند اثر ادبي از او به چاپ رسيد. بعد از اين بود كه فعاليت‌هاي خود را بر سياست ورزي متمركز كرد و هر دو تجربه پيشين خود را در آن به كار گرفت. حضور پررنگ مباحث دقيق حقوقي از سويي و سخنوري مسحور‌كننده‌اش از سوي ديگر نتيجه ممارست وي در زمينه حقوق و ادبيات بود. درك فلسفي و احاطه‌اش به مباحث حقوقي آنقدر بود كه بتواند آراي فلاسفه و روشنفكران صاحب نام عصر روشنگري را به چالش بكشد. همچنين تسلطش بر فن سخنوري در جذب مخاطب، تاثير تعيين‌كننده‌اي داشت. سخنراني‌هاي طولاني و البته پرشور او مشهور است تا جايي كه گفته مي‌شود گاهي انبوه جمعيتي كه براي شنيدن سخنراني‌اش جمع شده بودند هشت ساعت تمام را در يك جلسه، صرف شنيدن اظهارات او مي‌كردند. اما نظريه سياسي برك چيست؟
    برك؛ پدر محافظه‌كاري مدرن
ادموند برك هيچ گاه فلسفه سياسي نظام‌مندي نداشت بلكه فلسفه او را مي‌توان از لا به لاي سطور سخنراني‌ها و جزوات و رساله‌هايش استخراج كرد. با تكيه بر همين مستندات است كه امروز وي را به عنوان يكي از پايه‌گذاران محافظه‌كاري مدرن مي‌شناسيم. محافظه‌كاري به عنوان يكي از نظريات اصلي در سنت سياسي اروپايي، دكتريني است كه معتقد است واقعيت هر جامعه‌اي بايد در توسعه تاريخي آن لحاظ شود. محافظه‌كاري جامعه را به عنوان چيزي كه رشد مي‌كند، فرض مي‌گيرد و ترجيح مي‌دهد شاخ و برگ‌ها را هرس كند تا به ريشه‌هاي اصلي كه مورد توافقند، برسد. اين ديدگاه اخير از نظريه پردازان راديكالي اخذ شده است كه معتقدند تغيير انقلابي جامعه و موجودات بشري به طور كامل ما را از آنچه آنان «يك جامعه عميقا غيرعادلانه» مي‌خوانند، نجات مي‌دهد. بنابراين به طور مشترك، همه آنهايي كه محافظه‌كار هستند با تغييرات اساساي و دفعتي جامعه مخالفند.
    محافظه‌كاري به مثابه دكان داري
برك را شايد بتوان يكي از همان «دكان‌دار»هايي دانست كه ناپلئون بناپارت به سياستمداران انگليسي لقب داده بود. طعنه ديكتاتور بزرگ فرانسه كه حكومتش نخستين پيامد مهم انقلاب كبير اين كشور بود يكي از بارزترين و مهم‌ترين ويژگي‌هاي محافظه‌كاري است چراكه دكان دارها نيز ملزم به داشتن حساب و كتاب‌هاي دقيق و احتراز از ريسك‌هاي بزرگ هستند چنانچه برك معتقد بود: «خرد سياسي مبتني بر اصل محاسبه است.» (سيد جواد طباطبايي، ديدگاه‌هاي ادموند برك درباره انقلاب فرانسه،
ص 14)
    رئوس انديشه سياسي برك
اگر بخواهيم به اختصار انديشه سياسي برك را توضيح دهيم مي‌توان رئوس آن را به بخش‌هاي ذيل صورتبندي كرد:
1- حكومت، دانشي تجربي: برك، حكومت را دانشي تجربي مي‌داند كه مانند ساير دانش‌هاي تجربي و بشري، امري نيست كه بتوان آن را فارغ از تجربه يا در مدت زمان كوتاهي فرا گرفت. به گمان وي پا گرفتن نظام‌هاي سياسي استبدادي جز نتيجه بي‌حوصلگي و بي‌صبري در سياست نيست؛ «سبب اينكه در كشورهاي بسياري حكومت‌هاي خودكامه پا به عرصه وجود گذاشته‌اند جز اين نيست كه روحيه ضروري براي چنين كوششي وجود نداشته است و مردم آن ترجيح داده‌اند از راه‌هاي ميانبر اما فريبنده عبور كنند. » (سيد جواد طباطبايي، ديدگاه‌هاي ادموند برك درباره انقلاب فرانسه، ص 9) .
او معتقد است در سياست مانند هر اصل مهم ديگري بايد به آرامي اما با اطمينان حركت كرد و بر اين نكته تاكيد مي‌كرد كه «از آشتي دادن و ايجاد تعادل باز نمي‌ايستم. » (همان، ص 10)
2- انقلاب، نه نخستين راه‌حل بلكه آخرين آن است: برك اساسا با هر نوع انقلاب و تحول اساسي و ساختاري در نظام سياسي مخالف بود چراكه به اعتقاد او انقلابي مانند آنچه در فرانسه رخ داد همه آنچه را محصول و ثمره گذشته يك ملت است ويران مي‌كند. البته او منكر برخي كاركردهاي مثبت آن هم نمي‌شد اما در نهايت ضرر ناشي از انقلاب را به مراتب بيشتر از منافع آن مي‌دانست؛ «وقتي بخواهند همه‌چيز را نابود كنند، لاجرم برخي ناهنجاري‌ها را نيز از ميان برمي‌دارند و وقتي بخواهند همه‌چيز را از نو بسازند اين امكان نيز وجود دارد كه چيز مفيدي بسازند. اما براي اينكه بتوان كارهاي خوب احتمالي مجلس ملي {مجلس ملي فرانسه كه بعد از انقلاب 1789 در اين كشور تشكيل شد} را به حساب نمايندگان آن گذاشت بايد اطمينان پيدا كرد كه انجام اين كارها بدون چنين انقلابي ممكن نمي‌شد.» در واقع برك بر آن است كه در مورد فرانسه قرن هجدهم چنين اصلاحي بدون انقلاب ممكن بود. (سيد جواد طباطبايي، ديدگاه‌هاي ادموند برك درباره انقلاب فرانسه، ص4). به باور او اشتباهات ناشي از انقلاب در كشوري مانند فرانسه اساسي‌اند اما اصلاحات آن سطحي.        
البته نبايد از اين نكته گذشت كه برك هرچند با انقلاب فرانسه همدل نبود اما اين نكته را انكار نمي‌كرد كه در برخي جوامع شايد تنها راه ممكن باشد. در واقع او «انقلاب» را اگرچه نه نخستين راه‌حل اما به عنوان آخرين راه‌حل ممكن مي‌شناخت كه بعضي ملت‌ها جز برگزيدن آن چاره‌اي ندارند؛ به بيان ديگر به اعتقاد وي انقلاب نه نخستين راه‌حل اما «آخرين مستمسك» و «واپسين خير» مي‌داند. (همان، ص 46)
از قضا او ايران عصر نادري و تركيه عهد عثماني را مستحق وقوع انقلاب مي‌دانست؛ چنانچه در نامه‌اي كه به جوان فرانسوي انقلابي مي‌نويسد با تاكيد بر تفاوت‌هاي اساسي بين نظام سلطنت فرانسه با كشوري مانند ايران، طوري انقلاب اكتبر در اين كشور را نقد مي‌كند كه گويي وقوع آن را در كشوري مانند ايران عصر نادرشاه افشار منطقي بلكه ضروري مي‌دانست؛ «هنگامي كه پاي صحبت برخي افراد در پادشاهي پيشين فرانسه مي‌نشينيد گويي درباره ايران سخن مي‌گويند كه زير شمشير بي‌رحم طهماسب قلي خان {نادرشاه} از پيكره آن خون مي‌چكد. يا دست‌كم در توصيف استبداد بي‌قانون و سبعانه تركيه است؛ يعني در زيباترين كشورهاي دنيا، در لطيف‌ترين آب و هواي كره زمين مردم در صلح بيشتر از هر كشور درگير جنگي تلف مي‌شوند؛ جايي كه هنرها ناشناخته‌اند، صنايع تحليل رفته‌اند، علم سركوب شده است و كشاورزي مضمحل؛ جايي كه نژاد انساني پيش چشم ناظرين زوال مي‌يابد. آيا اين درباره فرانسه صدق مي‌كرد؟ در جواب اين پرسش راهي جز به واقعيت‌ها ندارم. واقعيت‌ها اين شباهت را تاييد نمي‌كند.» (ادموند برك، تاملاتي بر انقلاب در فرانسه، ترجمه سهيل صفاري، نشر نگاه معاصر، 1393، ص 142) .
برك چند باري به پاريس سفر كرده بود و با جامعه فرانسه از نزديك آشنا بود. اما بر خلاف اكثر قريب به اتفاق روشنفكران اروپايي هيچگاه انقلاب اين كشور را تبريك نگفت چراكه معتقد بود «تا زماني كه مستي شراب از سر بپرد» بايد صبر كرد و مي‌افزود: «من بايد به قطعيتي نسبي برسم پيش از آنكه به تبريك گفتن به فرانسويان خطر كنم؛ آنهايي كه تهنيت و تاييد تاكنون كم نديده‌اند. » (همان، ص 22).
    تصويري كه برك از انقلاب فرانسه ارايه مي‌دهد
اما اينكه چرا برك «شوربختانه» از عواقب انقلاب فرانسه مي‌ترسيد به تصويري بر مي‌گردد كه از آن ارايه مي‌دهد.
«تاريخ آن صبح ششم اكتبر 1789 را اين گونه ثبت خواهد كرد كه پادشاه و ملكه فرانسه پس از يك روز پر از آشوب، هراس، اضطراب و آدمكشي تحت امنيت مورد تعهد ايمان عمومي در وقفه چند ساعته‌اي از آرامش وهم‌آور و پرتشويش، تسليم خواب شدند. از اين خواب، نخست ملكه با فرياد نگهباني بر در لرزان بيدار شد؛ نگهباني كه از او مي‌خواست با فرار جان خويش را نجات دهد كه آنها بالاي سر او هستند و عليا حضرت او را ديگر مرده بپندارد- اين آخرين نشان وفاداري مرد نگونبخت بود. دسته‌اي اوباش گردن كلفت، آغشته به خون نگهبان، به درون اتاق ملكه شكافتند و با صد ضربت سرنيزه و دشنه تخت خواب ملكه را سوراخ سوراخ كردند. تنها ثانيه‌هايي قبل‌تر زن مورد تعقيب، از اين تخت خواب بيرون جسته و از طريق راه‌هايي ناشناس براي قاتلان به نزد شاهي پناه برده بود كه خود بر جان خويش لحظه‌اي ايمن نبود. سپس اين پادشاه و اين ملكه و كودكان خردسال‌شان (كه بنا بود روزگاري چشم و چراغ مردمي بزرگ و بخشنده باشند) مجبور به رها كردن حريم امن با شكوه‌ترين فصل جهان شدند؛ قصري كه شناور در خون، آلوده به كشتار و پوشيده از اجزاي مثله شده پيكر آدميان به جا ماند. از آنجا ايشان را به پايتخت كشورشان هدايت كردند. دو نفر از مردم شريف و با اصل و نصب محافظ پادشاه كه از قتل عام بي‌جهت، بدون اعتراض بي‌قيد و بند جان به در برده بودند، برگزيده شدند. اين دو مرد شريف را با نمايشي جلوه‌فروشانه از اجراي عدالت با بي‌رحمي پيش روي همگان كشان‌كشان به كنده گردن‌زني در حيات بزرگ قصر بردند و سر از تن ايشان جدا كردند. سرهاي اين دو را بر نيزه چسباندند و پيش روي صف اسيران سلطنتي به حركت درآوردند، در ميان نعره‌هاي دهشتناك، جيغ‌هاي گوش‌خراش، هتاكي‌هاي وقيحانه، پايكوبي‌هاي ديوانه‌وار و پرده‌دري‌هاي غيرقابل وصف دسته‌هاي بي‌آبروي زنان سليته و هرزه. » (همان، ص 88)
از آنجايي كه برك ابزار و روش‌هاي كسب قدرت را با ابزار و روش‌هاي كسب آن مشترك مي‌بيند و در واقع يكي را تابع ديگري مي‌داند معتقد است نظامي كه با قتل و غارت از پس انقلاب فرانسه روي كار آمده نمي‌تواند بعد از استقرار به تساهل و تسامح و تحمل عقيده مخالف و ارزش‌هايي از اين دست ملتزم باشد؛ «در انقلاب حفظ قدرت با همان روش‌هايي ممكن است كه به دست آمده است.» (همان، ص 94)
البته او به كار‌گيري خشونت در نظام‌هاي سنتي از قبيل پادشاهي فرانسه را انكار نمي‌كند اما معتقد است در نظام جديدي كه بعد از انقلاب روي كار آمد اين خشونت‌ها از سويي با روش‌هايي خطرناك‌تر و از سوي ديگر با خونسردي تمام اعمال مي‌شوند؛ «گلي به جمال جباران دوران كهن كه هرچه مي‌كردند لااقل با خونسردي نبود.» (همان، ص 133).
دقيقا به همين دلايل است كه برك به قدري از نظام جديدالتاسيس ناشي از انقلاب در فرانسه ابراز انزجار مي‌كند كه مدعي مي‌شود «حتي تصور يك حكومت تازه ما (انگليسي ها) را از نفرت لبريز مي‌كند. » (همان، ص 46) .
بنابراين طبيعي است كه او هيچ‌وقت براي نظامي كه با انقلاب اكتبر 1789 به روي كار مي‌آيد مشروعيت قايل نباشد و حتي انقلابي عليه آن را كاملا طبيعي بداند؛ «يك انقلاب ديگر براي خلاصي از شر يك حكومت نامشروع و غصبي كاملا توجيه‌پذير خواهد بود اگر نگوييم كاملا ضروري.» (همان، ص 72)
    برك و پيش‌بيني ظهور ناپلئون
ارايه تصويري از انقلاب فرانسه تنها كاري نيست كه برك توانست انجام بدهد بلكه او با تيز بيني خاصي كه داشت تحليلي از آينده اين انقلاب نيز ارايه داد. او در واقع ظهور ديكتاتور بزرگ فرانسه به عنوان نخستين پيامد بزرگ انقلاب اين كشور را از همان اوان به زير كشيدن پادشاهي لويي شانزدهم تشخيص داد و در نامه خود به جوان انقلابي فرانسوي نوشت: «... افسران يك ارتش براي مدتي فتنه‌گر و پر از دسته‌بندي و اختلاف مي‌مانند تا اينكه يك ژنرال محبوب كه هنر وحدت‌بخشي به سربازان را خوب بلد است و صاحب روحيه حقيقي فرماندهي، چشمان همه را به خود خيره مي‌كند. ارتشي‌ها بنا به خصال شخصي‌اش از او فرمان مي‌برند. در اين وضعيت فعلي هيچ راه ديگري براي تضمين اطاعت نظامي متصور نيست ليكن لحظه‌اي كه چنان چيزي اتفاق بيفتد (اطاعت نظامي) كسي كه واقعا ارتش را فرماندهي مي‌كند، ارباب شماست. ارباب پادشاه شما، ارباب مجمع شما، ارباب كل جمهوري شما». (ادموند برك، تاملاتي درباره انقلاب فرانسه، ترجمه سهيل صفاري، نشر نگاه معاصر، 1393،ص7) . مطلب فوق همان چيزي است كه گفته مي‌شود برك در واقع برآمدن ناپلئون را 14 سال قبل از بر تخت نشستنش به عنوان امپراتور فرانسه پيشگويي كرده است.
    انقلاب كبير فرانسه خلف ناصالح انقلاب شكوهمند انگليس
برك در حالي كه از انقلاب «باشكوه» انگليس با لحني ستايش‌آميزي سخن مي‌گويد و معتقد است كه بايد آن را بر صدر نشاند و قدر دانست اما با صراحتي بي‌نظير در دوراني كه مدح انقلاب فرانسه سكه‌اي رايج در كشورهاي اروپايي بود زبان به نقد و ذم آن گشود. او به هيچ‌وجه انقلابي را كه با سقوط زندان باستيل در اكتبر 1789 در فرانسه رقم خورد با انقلابي كه در سال 1688 در انگلستان به پيروزي رسيد و لقب «شكوهمند» گرفت قابل مقايسه نمي‌داند؛ «مي شنوم كه گاهي در فرانسه مي‌گويند آنچه در ميان شما انجام مي‌گيرد از پي نمونه انگلستان است. تقاضا دارم كه بگذاريد با قاطعيت تاكيد كنم كه به ندرت عملي انجام گرفته در بين شما، از آداب و رسوم يا عقايد رايج ميان ما سرچشمه گرفته است؛ چه در عمل و چه در روح حاكم بر اقدامات. بگذاريد بيفزايم كه ما همان اندازه كه مطمئنيم اين درس‌ها را هرگز به ملت شما نياموخته‌ايم، به همان اندازه هم به ياد گرفتن آن از شما بي‌ميل هستيم.» (همان، ص 105) و در همين راستا مي‌افزايد: «اگر نوشدارو داريد، ما آن را نمي‌خواهيم. ما عواقب داروهاي غيرضروري را مي‌دانيم. اگر طاعون است، چنان طاعوني است كه سخت‌ترين قرنطينه‌ها عليه آن بايد به كار گرفته شود.» (همان، ص 106)
وي همچنين بر سنت محافظه‌كاري انگلستان تاكيد مي‌كند و مي‌نويسد: «انگليسي‌ها هرگز از شيوه‌اي كه خود تجربه نكرده‌اند تقليد نمي‌كنند.» (همان، ص 41) .
    تغيير مي‌كنم پس هستم
3- تغيير لازمه حفظ: برك هرچند با انقلاب و براندازي ساختاري عميقا مخالف بود و آن را مانع توسعه و اهرمي براي عقب‌افتادگي جوامع مي‌دانست اما همواره بر اهميت «تغيير» تاكيد مي‌كرد. به باور او حفظ نظام سياسي در گرو تغيير است و دولتي كه فاقد ابزارهاي تغيير باشد ابزارهاي حفظ نيز وجود نخواهد داشت. بدون چنين ابزارهايي براي تغيير، دولت حتي در معرض خطر از دست دادن آن بخشي از قانون اساسي قرار خواهد گرفت كه مي‌خواهند مانند امري بسيار مقدس (most religiously) آن را حفظ كند. (سيد جواد طباطبايي، ديدگاه‌هاي ادموند برك درباره انقلاب فرانسه، ص 5) .
4- دين، منبع خير و آسايش: برك برخلاف كه دين را مانع پيشرفت و توسعه جوامع مي‌دانستند بر ضرورت حفظ آن تاكيد مي‌كرد. اگر روشنفكري مانند «ديدرو»، آرزو مي‌كرد كه با «روده آخرين پادشاه گلوي آخرين كشيش را بفشارد و او را خفه كند» (انقلاب فرانسه، نشر ققنوس)، اما برك بر آن بود كه «دين شالوده جامعه مدني و منبع خير و آسايش» است. (ادموند برك، تاملاتي بر انقلاب در فرانسه، ترجمه سهيل صفاري، نشر نگاه معاصر، 1393، ص 107) . او البته ضرورت تغيير و بازنگري در درك ديني را انكار نمي‌كرد و براي همين تاكيد مي‌كرد: «اگر عقايد ديني ما احيانا نيازمند ايضاح بيشتر باشد، ما از خداناباوران نمي‌خواهيم كه آن را براي ما روشن كنند. ما معبد خود را با آن آتش نامقدس نمي‌افروزيم. روشنايي آن از نورهاي ديگر است. رايحه معبد ما از عطر ديگري جز آن چيزهاي عفني است كه قاچاقچي‌هاي متافيزيك تقلبي وارد مي‌كنند... ما مي‌دانيم و به اين دانستن خويش مفتخريم كه انسان در خمير خويش حيواني مذهبي است؛ بي‌خدايي نه تنها خلاف عقل كه خلاف غرايز ما است و اين كفر نمي‌تواند مدتي طولاني غالب باشد. » برك همچنين تكليف خود را در مورد هر يك از نهادهايي نظير دين، دموكراسي، كليسا و اشرافيت معلوم مي‌كند و مي‌نويسد: «ما مصمم هستيم تا از يك كليساي مستقر، يك سلطنت مستقر، يك اشرافيت مستقر و يك دموكراسي مستقر- هر يك به همان اندازه‌اي كه هستند و نه بيشتر- حفاظت كنيم. » (همان، ص 108) .
او نقش دين را در مدنيت جامعه آنقدر كارآمد مي‌داند كه معتقد است كار كساني كه به دنبال آن هستند تا چيز ديگري را جايگزين دين كنند، نوعي «خويش كامي فرهيخته» است؛ «اين شيفتگان پر حرارت ابايي ندارند كه اعلام كنند حيات يك كشور بدون حضور يك دين، بهتر از حضور آن است و اينكه قادرند جاي همه خيري كه در دين وجود دارد پروژه‌اي از خودشان بگذارند – يعني جايگزيني آن نوعي كه در ذهن دارند به وسيله نوعي آموزش كه در مخيله دارند بر مبناي شناخت نيازهاي جسماني انسان ها؛ چيزي كه لاجرم به يك سودجويي و خويش كامي فرهيخته ختم مي‌شود كه اگر خوب درك شود به معناي جست‌وجوي سود شخصي زير لواي منفعتي عام‌تر و بزرگ‌تر است.» (همان، ص166) .
5- عدالت به معناي مساوات نيست: برك، تمايز ميان گروه‌هاي اجتماعي را نابرابري نمي‌داند بلكه به عكس مساوات طلبان را بر هم زنندگان نظم عمومي مي‌داند و معتقد است «تمايز ميان گروه‌هاي اجتماعي عين نابرابري نيست زيرا در هر جامعه‌اي كه از گروه‌هاي بسيار تشكيل شده باشد، بايد يكي از آنها در گروه نخست قرار گيرد. مساوات طلبان (levellors) كاري جز بر هم زدن نظم طبيعي امور نمي‌كنند و با انتقال همه كساني كه اگر بخواهيم بناي اجتماعي استحكام داشته باشد بايد در پايين هرم اجتماعي قرار گيرند به بالاي آن بار سنگيني را تحميل مي‌كنند. گروه‌هايي از نجار و خياطي كه نظام جمهوري – مانند جمهوري پاريس- از آنها فراهم آمده باشد نمي‌توانند لايق چنان مرتبه برابري باشند كه انقلابي‌هاي فرانسه كوشش مي‌كنند از مجراي بدترين نوع غصب امتيازهايي كه طبيعت عطا كرده است با اعمال زور آنان را در آن مرتبه جاي دهند. (سيد جواد طباطبايي، ديدگاه‌هاي ادموند برك درباره انقلاب فرانسه، ص 17)
    برك و حقوق طبيعي
6- حقوق طبيعي يا حقوق مدني؟: برك با نظريه حقوق طبيعي آن‌گونه كه جان لاك و ژان ژاك روسو مطرح مي‌كردند مخالف بود و اصولا وجود حقوق پيشيني و بديهي را در سيرتحولات و پيچيدگي جوامع بشري امري ناممكن مي‌دانست؛ «آنان حقوق انسان‌ها را علم كرده‌اند. عليه اين حقوق، هيچ نسخه ديگري نمي‌توان رو كرد؛ عليه آن هيچ بحثي اعتبار ندارد؛ هيچ تندخويي و هيچ مصالحه‌اي نمي‌پذيرد؛ هرچه كه در حمايت از خواسته‌هاي آنها مضايقه كند، ناعادلانه و فريبكارانه است. در برابر حقوق انسان مورد ادعاي آنان حكومت حق ندارد به دنبال بقاي خود باشد و نمي‌تواند اعتدال و عدالت را از درون تشكيلات خود انتظار داشته باشد. اعتراضات آنان هنگامي كه شيوه‌هاي حكومت با نظريه‌هاي آنان سازگار نباشد، چه در برابر حكومتي كهنسال و بخشنده مانند حكومت ما و چه در برابر وحشيانه‌ترين استبدادها و خام‌ترين دولت‌هاي غاصب به يك اندازه معتبر است.» (ادموند برك، تاملاتي بر انقلاب در فرانسه، ترجمه سهيل صفاري، نشر نگاه معاصر، 1393، ص74) .
برك همچنين در نقد نظريه جان لاك در مورد حقوق طبيعي كه آن را حقوقي غيرقابل ستاندن مي‌داند مي‌نويسد: «انسان‌ها نمي‌توانند از حقوق وضع غيرمدني و وضع مدني توامان برخوردار باشند.» (همان صفحه 75)
وي همچنين به مفهوم «بشريت» در مفهوم عام آن باور نداشت و وجود انساني وراي مرزها، فرهنگ‌ها و وراي عادات و خلقيات هر جامعه را يك سفسطه به حساب مي‌آورد.
    ديكتاتوري اكثريت سركوب‌كننده‌تر از چماق شاه مستبد
آنچه را مي‌توان از مجموعه آراي برك نتيجه‌گيري كرد شايد بتوان در ضرورت تغيير و اصلاح و در عين حال پرهيز از انقلاب و تغييرات بنيادين و زير و رو شدن همه‌چيز خلاصه كرد. همچنين هرچند او دموكراسي و راي اكثريت را پاس مي‌دارد اما از به وجود آمدن ديكتاتوري اكثريت به‌شدت بيمناك است و آن را حتي سركوب‌كننده‌تر از چماق يك شاه مستبد مي‌داند؛ «از اين مساله اطمينان دارم كه در يك دموكراسي هر زمان كه شكاف‌هاي قوي در چنان شكلي از حكومت غالب مي‌شوند همان طور كه معمولا چنين است، اكثريت شهروندان مستعد اعمال بي‌رحمانه‌ترين سركوب‌ها بر اقليت هستند و آن سركوب اقليت بسي وسيع‌تر و خشمگينانه‌تر از چيزي است كه از چماق يك شاه مستبد انتظار مي‌رود. در اين سركوب همگاني، افراد جوركش وضعيتي تيره‌تر از هر زمان ديگري دارند. تحت سلطه يك شهريار ظالم، آنها همدردي آرامش‌بخش عامه مردم را دارند كه سوزش زخم‌هاي ايشان را تسكين مي‌دهد؛ آنها تحسين‌هاي مردم را با خود دارند كه شعله وفاداري بزرگوارانه را در زير همه رنج‌هاي‌شان روشن نگه مي‌دارند اما آناني كه تحت سلطه عوام، بدنام شوند از هر‌گونه تسكين بيروني محروم مي‌شوند. تو گويي بشريت آنها را به حال خود رها مي‌كند و اسير توطئه‌اي از جانب تمامي مردم مي‌شود.» (همان، ص 142).
بنابراين برك اگرچه بر ضرورت تغيير و اصلاح براي حفظ نظام مستقر تاكيد مي‌كند اما چنانچه در مثال «گاوها و ملخ ها» مي‌گويد هياهو كردن و سر و صدا به راه انداختن ولو عليه برخي نابساماني‌ها را در مسير اصلاح و توسعه جوامع چندان قرين به توفيق نمي‌داند. در واقع او بر خلاف آموزه عرفاني شاعر بزرگ هموطن ما مولانا جلال‌الدين رومي كه مي‌گويد «دوست دارد يار اين آشفتگي / كوشش بيهوده به از خفتگي» معتقد است كه اتفاقا در مسير اصلاحات سياسي خفتگي از كوشش بيهوده بهتر است چراكه در سياست هر كنشي نتيجه‌اي در پي خواهد داشت و براي همين معقول نيست اقدامي كه نتيجه‌اش چندان روشن نيست به كار بسته شود.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون