• ۱۴۰۳ سه شنبه ۱۸ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3118 -
  • ۱۳۹۳ پنج شنبه ۶ آذر

نظم متكثر بين‌المللي

ناپلئون و انقلاب

مجلس ملي به اين مصوبه وزني هم داد و خودش را طبق تبصره‌يي كه «به تمامي زبان‌ها ترجمه و چاپ شده بود» متعهد كرد تا نيروي نظامي   بفرستد.
مجلس ملي فرانسه چند هفته بعد با به گيوتين سپردن شاه مخلوع فرانسه پيوند خودش را به طور قطعي با نظم قرن هيجدهم گسست. اين كشور همچنين به اتريش اعلام جنگ و به هلند هم تجاوز كرد.
در دسامبر سال 1792، يك مصوبه تندتر با كاربرد جهاني‌تر صادر شد. از هر نهضت انقلابي كه فكر مي‌كرد مصوبه [كمك به انقلاب] براي آنها كاربرد دارد دعوت شده بود تا «جاي خالي» سندي را كه خوانده مي‌شد «از مردم فرانسه به مردم...» پر كنند و خواستار حمايت براي «سركوب تمام مستبدان نظامي و غيرنظامي كه تا به امروز بر شما حكومت رانده‌اند» شوند. اين فرآيند كه دورنماي آن به صراحت نامحدود بود غيرقابل برگشت شده بود زيرا: «ملت فرانسه آن ملتي را كه آزادي و برابري را رد يا تقبيح مي‌كنند يا آرزو دارند طبقات ممتاز يا شاهان را حفظ كنند يا آنها را فرابخوانند به عنوان دشمن تلقي خواهد كرد.» روسو نوشته بود كه «هر كسي كه خواست عمومي را اطاعت نمي‌كند بايد با تمام قوا او را وادار به انجام اين كار كرد... او را بايد به زور آزاد كرد.» انقلاب خود را موظف دانسته بود تا اين تعريف مشروع را به تمامي بشريت تسري دهد.
رهبران انقلاب فرانسه براي رسيدن به چنين اهداف وسيع و جهاني سعي در پاك كردن كشور از هر گونه مخالفت ممكن داخلي داشتند. [حكومت] «وحشت» هزاران نفر از طبقات حاكم گذشته و تمامي افراد داخلي كه مظنون به مخالفت بودند حتي آنهايي را كه از اهداف انقلاب حمايت مي‌كردند و در عين حال برخي از روش‌هاي آنها را به زير سوال مي‌بردند، كشت. دو قرن بعد، همين انگيزه‌هاي مشابه در پاكسازي روسيه در دهه 1930 و انقلاب فرهنگي چين در دهه 1960 و دهه 1970 به كار گرفته شد.
در نهايت، نظم دوباره برقرار شد و بايد هم مي‌شد چون يك دولت نبايد از هم گسيخته شود. مدل آن هم يك‌بار ديگر از «قانونگذاران بزرگ» روسو گرفته شد. لويي چهاردهم دولت را در خدمت قدرت سلطنتي منظور كرده بود؛ انقلاب به مردم فرمان داد تا طرحش [دولت در خدمت قدرت] را تاييد كنند. ناپلئون كه خودش را «نخستين كنسول مادام‌العمر» و سپس امپراتور ناميد، يك نوع جديدي از طرح را ارايه داد: «انسان بزرگ» با نيروي اراده‌اش بر جهان حكومت مي‌كند، با نيروي جذب‌كننده كاريزماتيكش و موفقيت شخصي‌اش در فرماندهي نظامي مشروعيت مي‌گيرد. اساس انسان بزرگ به رسميت نشناختن محدوديت‌هاي سنتي و تصميمش بر بازسازي نظم جهان با اقتدارش بود. ناپلئون در زمان تاجگذاري‌اش به عنوان امپراتور در سال 1804 بر خلاف شارلمان، نگذاشت كه قدرتي غير از قدرت خودش او را مشروع سازد و تاج امپراتوري را از دستان پاپ گرفت و خود بر سر خودش گذاشت.
انقلاب ديگر رهبر نمي‌ساخت؛ رهبر بود كه انقلاب را تعريف مي‌كرد. همچنان كه ناپلئون انقلاب را رام مي‌كرد، خودش را هم ضامن آن مي‌كرد. او همچنين خودش را هم به عنوان آخرين سنگ بناي عصر روشنگري مي‌ديد و البته بدون دليل هم نبود. او سيستم حكومتي فرانسه را منطقي كرد و سيستمي را پايه گذاشت كه از طريق آن دولت فرانسه، حتي در زمان نوشتن اين كتاب، همچنان اداره مي‌شود. او «دستورالعمل‌هاي ناپلئوني» را به وجود آورد كه بر مبناي آن قوانين در فرانسه و ديگر كشورهاي اروپايي پايه گذاشته شده‌اند و همچنان هم مي‌شوند. او نسبت به تنوع ديني تسامح داشت و منطق گرايي در حكومت را تشويق مي‌كرد. در دوره او زندگي اكثر مردم فرانسه بهبود يافت.
اين همزماني مظهر يا تجسم انقلاب و بيان عصر روشنگري بود كه ناپلئون را در دستيابي به سلطه و متحد كردن اروپا جدي كرد. تحت رهبري هوشمندانه نظامي او، ارتش ناپلئون تا سال 1809 تمام مخالفت‌ها را در غرب و مركز اروپا سركوب كرد و او را قادر ساخت تا نقشه قاره را در قالب طراحي ژئوپلتيكي [تازه] دوباره بكشد. او قلمروهاي كليدي را به فرانسه ملحق و جمهوري‌هاي اقماري در ديگر [قلمروها] تاسيس كرد كه بسياري از آنها توسط انساب ناپلئون يا مارشال‌هاي فرانسوي اداره مي‌شد. يك نظامنامه حقوقي يكسان در سراسر اروپا پايه گذاشته شد. هزاران دستورالعمل در خصوص موضوعات اقتصادي و اجتماعي صادر شد. آيا ناپلئون متحد‌كننده قاره‌يي بود كه از زمان سقوط روم چندپاره شده بود؟

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون