• ۱۴۰۳ سه شنبه ۱۸ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3118 -
  • ۱۳۹۳ پنج شنبه ۶ آذر

ميخ و شأن داروخانه

   سيدعلي ميرفتاح/ امروز مجلس عالي بود و هر كس گوش نكرد فرصتي تاريخي را از دست داد. به خصوص علي مطهري و الياس نادران بي‌نظير بودند و مجلس را از اين رو به آن رو كردند. مجلس يعني همين و دم علي مطهري گرم كه حسابي رفيقانش را كيسه كشيد. يادتان نيست چند وقت پيش گفتم علي مطهري بهترين اتفاق اين روزهاست؟ حالا هنوز مانده تا اين مرد بزرگ جوهرش را آشكار كند. علم جواهر الرجال في تقلب الاحوال. و اين تازه يك چشمه كوچك بود كه مختصري رو كرد و به دوستانش فهماند كه يك من ماست چقدر كره مي‌دهد. فقط نفهميدم چرا زاهدي از حرف و اقدام مطهري ناراحت شده و اعتراض كرده كه او شأن نمايندگي را پايين آورده و به مجلس و نمايندگان توهين كرده. از يك نظر فرمايش‌شان بي‌وجه هم نيست، چراكه هر چه دوستان سعي كردند شأن نمايندگي را بالا ببرند و مجلس را ارتقا دهند علي مطهري پايينش آورد و تنزلش داد. اما در برابر شأني كه الياس نادران امروز ارتقا داد، نمي‌دانم چرا با تشويق حاضرين و احسنت احسنت نمايندگان همراه نشد. يك دليلش شايد اين باشد كه نمايندگان زيادي پاستوريزه‌اند و خيلي با جوك‌هاي سمبليك آشنا نيستند و خيلي با مردم كوچه و بازار نمي‌گردند و توي ذهن‌شان ملتفت رابطه منطقي ميخ و داروخانه نمي‌شوند. البته شايد دليلش اشتباه لپي جناب نادران باشد كه ميخ و نفت را باهم قاطي كرد و به جاي تداعي لطيفه معروف نفت و داروخانه كاري كرد كه ملت چهارتا لطيفه بي‌ربط را با هم قاطي كنند. ميخ مال آن لطيفه‌يي است كه طرف از مغازه‌دار پرسيد «هزارتا ميخ داري؟» كه گفت «نه». فرداش دوباره همين را پرسيد و همين جواب را شنيد. و پس فرداش هم هكذا. مغازه‌دار محض روكم كني هم شده بود رفت هزار تا ميخ خريد و گذاشت دم دستش. مشتري سر موقع هميشه پيدايش شد و پرسيد «هزارتا ميخ داري؟» مغازه‌دار هول شد و گفت «بله بله، دارم» كه مشتري گفت «اه؛ چقدر ميخ داري؟» و رفت و... خنده حضار. قصه داروخانه مال آن مشتري است كه تنگش گرفته بود و دنبال بهانه مي‌گشت. رفت داروخانه و گفت «نفت دارين؟» داروخانه‌چي گفت «نه». طرف گفت «داروخانه‌يي كه نفت نداشته باشد به درد تغوط مي‌خورد». رويم به ديوار، گلاب به رويتان، خاكي به سرش ريخت و رفت. فردا دوباره همان ساعت گرفتار شد. احتمالا يا قندش بالا بوده يا مزاجش خوب كار مي‌كرده. داخل شد و گفت «نفت داريد؟» داروخانه‌چي سريع هول شد و از ترس عاقبت كار گفت «بله بله، داريم». كه جواب شنيد «داروخانه‌يي كه نفت داشته باشد به درد سرقدم رفتن مي‌خورد». خير سرش سرقدم رفت و رفت. روز سوم هم سناريو تكرار شد و مشتري همان سوال هميشگي را پرسيد. داروخانه‌چي كه حالا بر اثر تجربه آينده‌نگر شده بود، گفت: «شما به نفت كار نداشته باش. كارت را بكن و برو»... و خنده حضار. حالا اگر علي مطهري چه در ميخ و چه در نفت مشتري باشد، به زعم جناب نادران، داروخانه كجاست؟ ايضا داروخانه كيست؟ ميخ چيست؟ نفت چيست؟ و اقدام مورد نظر چيست؟ و به قول جناب زاهدي شأن نمايندگي كجا مي‌رود؟ ضمن اينكه شايد نادران رندي كرده باشد و تركيب ميخ و داروخانه را عمدي به كار برده باشد كه در اين صورت اين جمله «اه؛ چقدر ميخ داريد» اولا اشاره به كيست و چيست؟ ثانيا آيا واقعا هزارتا ميخ داريم؟ كه در اين صورت بايد متواضعانه عرض كرد كه اه؛ چقدر ميخ داريم؟
يك دليل اينكه از علي مطهري خوشم مي‌آيد همين است كه بي‌خاصيت و بي‌تفاوت نمي‌نشيند تا هر كس هر كاري خواست بكند. خيلي واضح و روشن وارد گود مي‌شود و از تريبون مجلس اعلام مي‌كند كه‌؛ گر حكم شود كه مست گيرند، در شهر هر آنچه هست گيرند. در شأن نمايندگي مورد نظر جناب زاهدي اين همه استيضاح و بيا و برو بگير و ببند و اين نيايد و آن بيايد و بورسيه و فتنه و دوپينگ و غيردوپينگ براي اينكه فرجي‌دانا برود و فرهادي بيايد؟ حالا با اين كار همه آن خطرات كنار رفت و همه آن نگراني‌ها مرتفع شد؟ واقعا كه علي مطهري شأن نمايندگان را رعايت نكرده است و قس عليهذا و خنده حضار.
يك پيشنهاد هم براي نمايندگان دارم كه شايد براي بعضي‌ها قابل تامل باشد. و آن اينكه قدري با فرهنگ محاوره و جوك و لطيفه و فرهنگ شوخي و مطايبه آشنا بشوند بد نيست. بالاخره همه حرف‌ها را كه نمي‌شود زد و نبايد زد. اما ارسال مثل و ارسال لطيفه خودش هزار حرف و نكته نگفتني را مي‌گويد و در انتقال معني به گوينده كمك مي‌كند. اما وقتي مستمع نه جوك شنيده باشد و نه لطيفه و نه ضرب‌المثل و نه شعر و نه لغز و نه نكته و... بيچاره سخنران كه ذوقش كور مي‌شود و حرفش يادش مي‌رود و نفت و ميخ و مغازه و داروخانه را قاطي مي‌كند.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون