• ۱۴۰۳ يکشنبه ۳۰ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3120 -
  • ۱۳۹۳ يکشنبه ۹ آذر

نقد محمدرضا تاجيك بر عملكرد اصلاح‌طلبان:

اصلاح‌طلبان، نخست بايد تكليف خود را با خودشان مشخص كنند

محمدرضا تاجيك، رييس مركز بررسي استراتژيك رياست‌جمهوري در دولت سيد محمد خاتمي در جديدترين گفت‌وگوي خود كه با سايت آفتاب انجام داده بازهم بر نقد عملكرد اصلاح‌طلبان تاكيد كرده است. تاجيك در اين گفت‌وگو تاكيد كرده كه اصلاح‌طلبان نخست بايد تكليف خود را با خودشان مشخص كنند و ابتدا به تدبير منزل خود بپردازند. چكيده اظهارات اين فعال اصلاح‌طلب به شرح زير است:
  نخست بايد بدانيم كه شرايط مطلوب، نه تنها ضرورتا به تاملي انتقادي در خود ره نمي‌برد، بلكه گاه در خلسه مسروركننده خود، آدميان را گرفتار انفعالي مضاعف مي‌كند و آنان را از محاسبه نفس خود غافل مي‌كند. متاسفانه در شرايط كنوني شاهد نوعي «اختگي» و «خمودگي آموخته‌شده» در نزد بسياري از اصلاح‌طلبان هستيم. به بيان ديگر، انفعال به طور فزاينده‌يي در حال تبديل شدن به طبيعت اوليه بسياري از اصلاح‌طلبان است. اين‌نوع اصلاح‌طلبان از حياتي نباتي و موضعي و مقطعي برخوردار شده‌اند كه جز با دم مسيحايي قدرت، فعال نمي‌گردند و جز در ايام چرخش قدرت هوشيار نمي‌شوند. طنز قضيه در اينجاست كه اين اصلاح‌طلبان سنگين‌پا و بسته‌ذهن، دهان‌هاي بس گشوده‌يي دارند و هر آن كس را كه به مشرب و مكتب انفعال آنان درنيايد و سوداي درانداختن طرحي نو در سر داشته باشد، مورد آماج خشونت گفتماني خود قرار مي‌دهند.
 همواره گفته‌ام كه «قفل به معناي آن است كه كليدي هم هست» و همواره از قول سارتر گفته‌ام كه «انسان فلجي كه در مسابقه دو اول نشود تقصير خودش است». اين يك واقعيت است كه راه اصلاح‌طلبي در اين مرز و بوم، همواره «ناهموار بوده است و زيرش دام‌ها»، اما اين راه ناهموار با ديو و ددان خفته در آن نبايد آناني را كه سوداي كارگزاري تغييرات تاريخي خود را در سر مي‌پرورانند، از گام نهادن در راه و رفتن باز دارد. با اين بيان مي‌خواهم بگويم كه سياست، عرصه «ممكنات» است نه «ناممكنات»، لذا چنانچه اسير ديو «ناممكنات» شديم، بايد بدانيم كه در واقع، اسير خود شده‌ايم و اين «خود» بايد از ميان برخيزد، تا تحول حال و احوال ممكن و ميسور شود.
  اصلاح‌طلبان، نخست بايد تكليف خود را با خودشان مشخص كنند، نخست بايد خود را مديريت كنند و نخست بايد به تدبير منزل خود بپردازند. به بيان ديگر، اصلاح‌طلبان نخست بايد بازتعريفي از چيستي و كيستي هويتي و گفتماني خود، مشي و منش كاركردي خود و قاب و قالب رفتار جمعي خود - در شرايط كنوني - به دست دهند، تا در پرتو آنان قادر شوند «چه بايد كردها و چه نبايد كردها»ي خود را در ساحت‌ها و عرصه‌هاي گوناگون اجتماعي و سياسي ترسيم كنند.
 دولت اعتدال هم به اقتضاي طبع و طبيعت دروني‌اش و هم به استلزام حال و احوال بيروني‌اش در مورد جريان اصلاح‌طلبي و اصلاح‌طلبان، در نوعي شرايط «فقدان تصميم و تدبير» قرار دارد. به بيان دريدايي، از منظر گفتماني دولت اعتدال، «اصلاح‌طلبي» و «اصلاح‌طلبان» از خانواده «تصميم‌ناپذيرها» هستند؛ همان‌هايي كه بايد «با فاصله» از آنان و با آنان سخن گفت، همان‌هايي كه بايد از مواهب‌شان بهره برد و از مضارشان در امان ماند، همان‌هايي كه بايد گاه «خودي» و گاه «دگر» تعريف و تصوير شوند، همان‌هايي كه همچون فارماكون افلاطون هم «دردند» و هم «درمان»، هم «زهرند» و هم «پادزهر» و همچون پرومته، الهه «آب و آتشند» و در يك كلام، همان‌هايي كه خيلي نمي‌دانند با آنان چه بايد كرد و چه نبايد كرد. بديهي و طبيعي است كه در گستره اين نگاه، تنها و تنها جايگه‌يي يا جايكي (جاي كوچك) براي اصلاح‌طلبان خاص مي‌بينيم: اصلاح‌طلبان كاملا بهداشتي و پاستوريزه‌شده و اولتراخودي، اصلاح‌طلباني كه از فرداي قرار گرفتن در جايگه مقامان و عالي‌مقامان نوعي دگرديسي يافتند و به نوعي آلزايمر مصلحتي و منفعتي دچار شدند. گله‌يي از آنچه مي‌گذرد، مي‌شود و مي‌كنند، ندارم/ براي من و امثال من، گشوده‌شدن يك روزنه‌ كم‌حوصله و وزيدن نسيمي كم‌رمق و باريدن قطره‌يي باران، موهبتي است كه شكر آن نتوانيم.
  اصلاح‌طلبي پروژه و پروسه ناتمام جامعه ما است، لذا عبور از آن نه ممكن است و نه مطلوب، اما توقف منفعلانه در آن نيز نه پسنديده است و نه پذيرفته. چنانچه مي‌خواهيم اصلاح‌طلبي همچون جريان و بازيگري موثر در تاريخ اكنون ايفاي نقشي فعال و پيشتاز و نه انفعالي و پستاز داشته باشد، بايد هدف خود را انتزاعي روشن (به طور نسبي) از شرايط متحول كنوني و فهم تغييراتي كه در اطراف‌مان رخ مي‌دهند - به‌ويژه درك اين واقعيت تاريخي كه ما در مرحله كنش تاريخي متفاوتي نسبت به گذشتگان خود قرار داريم - قرار دهيم. تنها زماني مي‌توانيم تعهد و رسالت خود را به عنوان يك اصلاح‌طلب به انجام برسانيم كه از همه تغييرات آگاه بوده و براي انطباق گفتمان خود با اين تغييرات تلاش كنيم.
 راهنماي ما در انجام اين رسالت، بايد تامل و تعمقي انتقادي در خود و بر خود - كه بهره‌يي آزادانه از لئوناردو مي‌توان آن را «قانون كار فكري» دانست - باشد: تامل و تعمقي كه هيچ فضايي براي انفعال اصلاح‌طلباني كه صرفا نامي از آن را با خود دارند و به توجيهي متروك از اصلاح‌طلبي دخيل بسته‌اند، باقي نمي‌گذارد. با اين بيان مي‌خواهم بر موقعيت‌مندي و زمينه‌پروردگي گفتمان‌ اصلاحات تاكيد كرده و بگويم اين خوانش امروز ما است كه به گفتمان ديروز ما روح جديدي مي‌دمد و آن را با استلزامات زمانه و شرايط اكنون ما همسو و همنوا مي‌سازد. گفتمان‌ها منظومه‌هاي معناي متصلب و فراتاريخي نيستند، بلكه لجوجانه تلاش دارند تا روح زمانه خود باشند و نقش راهنماي نظر و عمل فردي و اجتماعي (پراكسيس) آدميان در ساحت‌هاي مختلف را ايفا كنند.
 گفتمان‌ها براي مانايي خود نيازمند پويايي هستند و اين پويايي ممكن نمي‌شود مگر اينكه گفتمان‌ها از همان آغاز تولد سازوكار «نونوشدن» (به بيان مولانا) و عصري‌شدن را در خود لحاظ كرده باشند. گفتمان اصلاح‌طلبي نيز از اين قاعده مستثني نيست، از اين رو، براي تبديل شدن به «افق معنايي» و «بستر كنشي» نسل چهارم انقلاب ضرورتا بايد خود را با استلزامات دهه چهارم انقلاب انطباق دهد و در صورت لزوم چيزي از خود بكاهد و چيزي بر خود بيفزايد تا كماكان به مثابه يك گفتمان هژمونيك در افق منظر و نظر كنشگران اجتماعي و سياسي جامعه ايراني باقي بماند.
  آينده موضوع اراده معطوف به آگاهي و كنش ما است. «تغيير» جايي در گوشه و كنار تاريخ به انتظار ما ننشسته است، بلكه «تغيير» در «ما» و با «ما» است. به بيان ديگر، «تغيير» موضوع «اميد» نيست، «موضوع «اراده» است. اما اگر «اراده» همان نشان تغيير است، در ميان اصلاح‌طلبان اين نشان را نمي‌بينم.
 شرايط بيروني موثر است، اما شرايط دروني موثرتر. اصلاح‌طلبان به تجربت و دانش، نيك دريافته‌اند كه شرايط بيروني تابعي از شرايط دروني آنان است و نيز دريافته‌اند كه «شرايط مطلوب» امري «بخشودني» و «دادني» نيست، بلكه امري «ساختني» و «گرفتني» است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها