تحليلي بر سريال عاليجناب «Your Honor» فصل اول و دوم (2023-2020)
مكانيزمهاي دفاعي: انكار
رضا بهكام
«Your Honor» با ترجمه فارسي «عاليجناب»، سريالي در دو فصل ده قسمتي است كه ساخت آن از سال 2017 در دستور كار شبكه استوديويي CBS قرار گرفت و پخش آن در سال 2020 به شبكه تلويزيوني ShowTime با مالكيت غول شبكههاي رسانهاي «پارامونت» واگذار شد؛ به بهانه ترخيص فصل دو سريال در ژانويه 2023 به نقد و بررسي اين مجموعه پرداختم، مجموعهاي قابل اعتنا كه با وقوع در زمان حال با ژانرهاي درام جنايي و حقوقي به زندگي كاري و خصوصي يك قاضي شرافتمند از شهر نيو اورلئان ورود ميكند.
«برايان كرانستون» بازيگر سرشناس سريال «Breaking Bad» و سيتكام محبوب «Malcolm in the Middle» نقش اصلي مجموعه «عاليجناب» با عنوان «مايكل دسياتو» را به عهده دارد. ميتوان او را با ضريب هشتاد درصدي «راوي كل» سريال نيز برشمرد و نويسندگان و كارگردانان مجموعه كه جملگي تحت نظر «پيترموفات» فيلمنامهنويس بريتانيايي كار ميكنند بالاترين بهره و حضور در سكانسها را از اوگرفتهاند. حضور «كرانستون» در غالب سكانسها با توجه به منش و شخصيت وي و نبوغش در بازيگري حاصلش توليد ريتمي مطلوب براي سريال از آب درآمده است.
از منظر پلات دروني و تحولات فردي، هر آنچه كه بر پروتاگونيستها و آنتاگونيستهاي روايت ميگذرد، «عاليجناب» قصد دارد تا شخصيتهاي خير و شّر خود را با قرار دادن در موقعيتهاي پر فشار و ملتهب وارد مكانيزمهاي دفاعيشان كند و مخاطب را ناظر بر جريان انواع مكانيزمهاي نامبردگان كند. لذا ميتوان مجموعه مفروض را الگويي روانشناسانه و تحليلي در يك جامعه پيشرفته نيز بر شمرد و به موازات پلات بيروني داستان كه چون بازي دومينويي منطقدار پيش ميرود تحول شخصيتهاي نيك و بد «عاليجناب» را نيز مد نظر قرار داد.
«مايكل دسياتو» قاضي برجسته و اخلاقمدار امريكايي كه سالهاست قضاوت در شهر نيواورلئان از ايالت جنوبي لوئيزيانا را عهدهدار است با قرار گرفتن در موقعيت تصادف مرگبار فرزندش دست به واكنشي انكارگونه ميزند و پيامدهاي حاصل از آن سنگبناي سريال را بنا مينهد. او وقتي در كلانتري شهر مطلع ميشود كه فرزندش، پسر سردسته يكي از شرورترين باندهاي تبهكاري شهر را در تصادف ناگهاني به زير گرفته است و موجبات مرگ او را رقم زده از معرفي فرزندش «آدام» نوجواني هفدهساله پا پس ميكشد و خود را وارد مكانيزم دفاعي از نوع انكار ميكند و پسرش را نيز در اين مسير هدايت ميكند اما هر چه اپيزودها بيشتر پيش ميروند كلاف سر در گم سلسله حوادث نيز بيشتر به هم گره ميخورند و رخدادهاي حاصل از آن به سلسلهاي از كنشها و واكنشهاي پيچيده منجر ميشوند تا برخي از تعليقهاي سريالي در آن به ساز و كار مناسبي دست يابند. انكار پيش كشيده شده توسط شخصيت اصلي سريال خودش را با افعال دروغ گفتن و پنهانكاري سر پا نگاه ميدارد تا رفتهرفته جوانب اين تصميم پر مخاطره قاضي شهر به شاخ و برگهاي متنوعي توسعه يافته و انحراف از راهراست كه همان بيان حقيقت است دستنيافتنيتر جلوه كند.
آن چه در سريال مورد بررسي اهميت بسزايي دارد حفظ بنيان خانواده است، جانمايهاي كه هويت طرفيتهاي خانوادگي را در دو سو به بازي كشندهاي وارد ميكند تا بر اساس مكانيزم دفاعي انكار كه «مايكل دسياتو» بر اساس ناخودآگاهش برگزيده به گونههاي ديگر چون خشونت، فرافكني و گسستگي براي طرفهاي درگير پازل «پيتر موفات» تكثير ميشود.
ابتدا به ساكن بهتر است تا تعريفي ساده بر اساس منابع آزاد موجود از مكانيزمهاي دفاعي ارايه شود: سازوكار دفاعي عبارت است از واكنش ناخودآگاه خود (من) به عنوان قسمتي از شخصيت به منظور كاهش اضطراب از طريق تغيير در ادراك واقعيت. مكانيسمهاي دفاعي شيوههايي هستند كه افراد بهطور ناخودآگاه در برابر رخدادهاي اضطرابآور به كار ميبرند، تا از خود در برابر آسيبهاي رواني محافظت كنند.
انديشه بهكار گرفتن اين اعمال دفاعي در سال ۱۸۹۴ توسط «زيگموند فرويد» مطرح شد. به نظر او، سازوكارهاي دفاعي موجب كنار زدن افكار متعارض يا ناخوشايند از حيطه هوشياري شده و به اين ترتيب اضطراب را در فرد كاهش ميدهند. پژوهشگران دريافتهاند كه سلامت رواني با چگونگي بهكارگيري سازوكارهاي دفاعي پذيرفتهشده ارتباط دارد. افرادي كه اين سازوكارها را به كار ميبرند با اضطراب به خوبي مقابله ميكنند و پاسخ سازگارانه به كشمكشها ميدهند. اين پژوهشگران همچنين دريافتهاند كه آسيبشناسي رواني با بهكارگيري سازوكارهاي دفاعي ناپسند ارتباط دارد.
«جورج ويلانت» روانپزشك و پروفسور امريكايي دانشكده پزشكي هاروارد سازوكارهاي دفاعي را بر اساس كارآمدي آنها به چهار دسته تقسيم كرده است: سازوكارهاي سطح نخست يا آسيبزا، سازوكارهاي سطح دوم يا بلوغ نيافته يا ناپخته، سازوكارهاي دفاعي سطح سوم يا رواننژند، سازوكارهاي سطح چهارم يا بلوغ يافته. كه هر يك از چهار دسته خود به انواعي از مكانيزمها چون برونريزي يا كنشنمايي، فرافكني، تبديل، انكار، پارهسازي، تحريف، مثبت انديشي، خشونت انفعالي، جسماني كردن، جابهجايي، گسستگي، خود بيمارانگاري، توجيه عقلي، جداسازي، دليل تراشي، واكنش وارونه، بازگشت، واپس راني، باطلسازي و گوشهگيري گسترش مييابند. در سريال مفروض از منظر پلات دروني شخصيتها بر اساس داشتههاي شخصي و ناخودآگاه خود هر يك به گونهاي از موارد متنوع فوق دست ميزنند كه اين واكنشها در برابر وضعيتهاي اضطراري و پرفشار به وجود آمده در نوع خود مصداق كلاسي تحليلي بر اساس لايههاي شخصيتي افراد درگير چون لايههاي رواني و اجتماعي و حتي فيزيولوژيكي آنان خواهد بود.
فصل اول سريال با ريتم و انسجام قابل قبولي به انجام ميرسد و كمتر به جزييات خرده روايات ميپردازد و تمركز عمده خود را به روي شاه پيرنگ اصلي روايت كه همان كشته شدن تصادفي «روكو بكستر» و حواشي خانوادگي آن است ميگذراند اما در فصل دوم نويسندگان به جزييات خرده روايات سريال پرداخته تا هر يك از شخصيتهاي اصلي و مكمل و فرعي با درگيري در كشمكشها به نوعي ساختار پازل قتلها را كامل كنند. خرده روايت تبهكارانه «جيمي بكستر» و تجارتهاي غيرقانوني او و البته نفوذ او در سيستم قضايي و حقوقي ايالتي و دستگاه پليس از سويي ديگر قابل اعتناست. خرده پيرنگ گسترش تجارت مواد مخدر توسط سياه پوستان شهر به سركردگي «Big Mo» و اعضاي گروه «آرمان» نيز خود را به شاه پيرنگ اوليه و اصلي روايت ميچسباند تا شخصيتهايي نظير «مو بزرگ» و «مو كوچك» و «يوجين جونز» جورچين گسترده مجموعه «عاليجناب» را كاملتر كنند اگرچه كه قسمت آخر سريال (اپيزود 10 از فصل 2) با شتابزدگي و پخش يك موزيك ويدئو راك به پايان ميرسد و برخي شخصيتهاي مهم سريال چون «جيمي بكستر» و همسرش «جيا» و پسرشان «كارلو» و همچنين «چارلي فيگارو» شهردار شهر به كارمايي كه نويسندگان مجموعه به آن معتقدند دچار نميشوند.
ديالوگهاي زيرمتندار در مجموعه «عاليجناب» در پارهاي از اوقات به جذابيتهاي شنيداري قابل توجهي تبديل ميشوند. ديالوگهايي كه در تناسبي كامل با موقعيتهاي شغلي و زندگي خصوصي شخصيتهاي اصلي و مكمل قرار ميگيرند و گاهي با شوخي زباني كاراكترها به طنزي نيشدار و تلخ تبديل ميشوند. ديالوگهايي كه نه تنها در بُعد فرامتني خود شعاري نيستند بلكه به بخشهاي آموزنده و قابل تعمق براي مخاطبان سريال بدل ميشوند. علاوه بر آن در پارهاي از پلانها، عنصر «سكوت» و عدم واكنش زباني براي شخصيتهاي اصلي چون «مايكل دسياتو» و «جيمي بكستر» وحدت متكثر روايي را به قوا و انسجام مطلوبي نزديك ميكند تا مجموعه «عاليجناب» علاوه بر بهرهمندي از تدوين مناسب در امر ديالوگها نيز هر اپيزود را به ريتم قابل قبولي برساند. به موازات ديالوگها و در پارهاي از مواقع مونولوگها و نسبت قابل قبول آن با شخصيتهاي روايت بر اساس شخصيتپردازي مربوطه، عدم تناسب و سطح بازيهاي نابرابر در ميان بازيگران از نكات برجسته و ضربه زننده به سريال مفروض است. بهطور مثال بازيهاي درخشان «برايان كرانستون» در نقش «قاضي مايكل دسياتو» و «مايكل استولبارگ» در نقش «جيمي بكستر» رهبر مافياي شهر نيواورلئان خود يك كلاس بازيگري براي علاقهمندان به بازيگريست اما از سويي ديگر بازي سطح پايين برخي بازيگران چون «هانتر دوهان» در نقش «آدام دسياتو» و «ليلي كاي» در نقش «فيا بكستر» عدم توازن در ميزانسنها را به وجود آورده كه صدمات جدي به كيفيت برخي سكانسها وارد كرده است، تعدد كارگردانان براي پوشش قسمتهاي مختلف سريال ميتواند اين عدم تمركز را براي هر كارگردان و عدم توازن كلي براي هر اپيزود رقم بزند.
همچنين توسعه پلات در فصل دوم تا حدود قابل توجهي از پيرنگ اصلي روايت دور ميماند، بهطور مثال پرداختن به قتل همسر «مايكل دسياتو» و روشن شدن قتل او نه تنها كمكي به پيشبرد خط داستاني نميكند بلكه مخاطب را به دنياي ديگري وارد ميكند كه براي او ناشناخته و گنگ و بيجا است. مواردي كه در صورت توجه بيشتر اقبال بيشتري را براي سريال رقم ميزد. در مجموع «عاليجناب» يا «جناب قاضي» با بازيهاي درخشان «برايان كرانستون» و «مايكل استولبارگ» و ديالوگهاي زيرمتندار و شاخص «پيتر موفات» به همراه جزييات زندگي شغلي و خصوصي يك قاضي شرافتمند در يكي از ايالتهاي جنوبي ايالات متحده، سريالي منسجم و قابل احترام است و ديدن آن توصيه ميشود.
از منظر پلات دروني و تحولات فردي، هر آنچه بر پروتاگونيستها و آنتاگونيستهاي روايت ميگذرد، «عاليجناب» قصد دارد تا شخصيتهاي خير و شّر خود را با قرار دادن در موقعيتهاي پرفشار و ملتهب وارد مكانيزمهاي دفاعيشان كند و مخاطب را ناظر بر جريان انواع مكانيزمهاي نامبردگان كند، لذا ميتوان مجموعه مفروض را الگويي روانشناسانه و تحليلي در يك جامعه پيشرفته نيز برشمرد و به موازات پلات بيروني داستان كه چون بازي دومينويي منطقدار پيش ميرود، تحول شخصيتهاي نيك و بد «عاليجناب» را نيز مدنظر قرار داد.
ديالوگهاي زيرمتندار در مجموعه «عاليجناب» در پارهاي از اوقات به جذابيتهاي شنيداري قابل توجهي تبديل ميشوند. ديالوگهايي كه در تناسبي كامل با موقعيتهاي شغلي و زندگي خصوصي شخصيتهاي اصلي و مكمل قرار ميگيرند و گاهي با شوخي زباني كاراكترها به طنزي نيشدار و تلخ تبديل ميشوند. ديالوگهايي كه نه تنها در بُعد فرامتني خود شعاري نيستند، بلكه به بخشهاي آموزنده و قابل تعمق براي مخاطبان سريال بدل ميشوند.