صفر پشت عدد
تا هنگامي كه رهبري به ميدان نيامد، نتوانستند نقشي ايفا كنند و پس از اين حضور نيز بيشتر كارخرابي كردند.
يكي از مواردي كه سالهاست مطرح ميشود، مساله فرزندآوري و نرخ زاد و ولد است كه از سال ۱۳۹۳ مطرح شده است. جالب اينكه از آن زمان تاكنون حتي يك اقدام قابل توجه و موثر كه قابل دفاع نيز باشد از اين جماعت حامي رهبري ديده نشده است، جز اينكه هزينههاي بسيار كلاني را صرف كردهاند، ولي فرزندآوري همچنان در مسير كاهنده قرار دارد و قطعا تشديد هم شده است. آخرين مورد آن وزارت علوم است كه بخشنامهاي صادر كرد كه معيارهاي نهاد علمي را در برابر فرزندآوري زايل ميكند، بدون اينكه كمكي به مساله كند. نمونه ديگر مساله مسموميتها بود كه همه طرفداران وضع موجود تا پيش از مواضع رهبري، گيج بودند و نميدانستند چه بگويند، پس از آن هم براي مدتي تب تندي پيدا كردند و به يك باره سرد شدند و الان نميدانند چه بايد بگويند. موضع پوشش زنان هم نمونه ديگر است ولي جالبترين مورد طرح بحث رفراندوم است كه
نه تنها كمكي به رهبري سياسي نكردند، بلكه به تخريب اين مواضع پرداختند و رفراندوم را كه اصل قانون اساسي است و يكي از مصاديق ارجاع امور به مردم است را خيانت به انقلاب و امام و شهدا معرفي كردند. شايد بگويند كه منظورمان اين بود و آن بود، ولي اينها توجيهاتي است كه مساله را حل نميكند. آنان بايد در تشريح سخنان رهبري به اين پرسش پاسخ ميدادند كه فرض كنيم مردم صلاحيت مستقيم اظهارنظر در موضوعي را نداشته باشند، در اين صورت اگر مردم با سياستهاي موجود آن موضوع مخالف باشند، حالا چه بايد كرد؟ نمونه آن مساله سياست خارجي و برجام است. من هم موافقم كه چنين موضوعي را نبايد به رفراندوم گذاشت، حتي اگر مردم موافق نظر حكومت راي دهند هم نبايد به رفراندوم گذاشت، زيرا اينها دست حكومت را براي دفاع از منافع كشور ميبندد، يا رابطه با امريكا را نيز همينطور. ولي پرسش اين است كه اگر مردم با سياست موجود مخالف باشند، كه هستند، چه بايد كرد؟ طبيعي است كه حكومت يا قادر به توجيه مردم است يا نيست. اگر هست كه مردم موافق ميشوند و به رفراندوم نيازي نيست و اگر توجيه نشوند كه اين وضعيت عوارض جدي خود را دارد. شايد بپرسيد كه چگونه ميتوان نظر مردم را بدون رفراندوم فهميد؟ نظرسنجيها در اين مورد راهگشاست. هم در مساله حجاب و هم در سياست خارجي و هم در ساير مسائلي كه گمان ميكنيد رفراندوم مجاز نيست. بر فرض كه مجاز نباشد، ولي مخالفت مردم با ممنوعيت رفراندوم را كه نميتوان از ميان برد سهل است كه آن را تشديد ميكنيد و اين عوارض بسيار سنگيني براي كشور دارد. بعد يكباره چشم باز ميكنيد و ميبينيد كه مردم از رفراندوم هم عبور كردهاند. بنابراين اصولگرايان طرفدار وضع موجود بايد خود را به اعداد و صفرهايي تبديل كنند كه جلوي رهبري سياسي قرار گيرند و اين مستلزم حدي از استقلال فكري است. مثل مرحوم افروغ والا ميليونها صفر در پشت يك، فايدهاي ندارد.