چنگ
هر چه خواهي كن كه ما را با تو روي جنگ نيست پنجه بر زورآوران انداختن فرهنگ نيست
در كه خواهم بستن آن دل كز وصالت بركنم چون تو در عالم نباشد ور نه عالم تنگ نيست
شاهد ما را نه هر چشمي چنان بيند كه هست صنع را آيينهاي بايد كه بر وي زنگ نيست
با زماني ديگر انداز اي كه پندم ميدهي كاين زمانم گوش بر چنگست و دل در چنگ نيست
سعدي