فرمان تو بردم و اميد آوردم
سيدحسن اسلامي اردكاني
همه فضيلتها به نحوي مسالهساز هستند و اميد مسالهسازتر. فضيلت منشي است كه در فرهنگهاي مختلف ستوده ميشود، مانند دلاوري. اما از اين سطح كه گذشتيم دشواريها آغاز ميشود. فرق بين دلاوري و بيباكي چيست؟ آيا هر دو خوب هستند؟ كه نيستند. از اين سطح كه بگذريم باز بحثهاي ديگري آغاز ميشود كه ناظر به شيوه كسب اين فضايل است. اما به فضيلت اميد كه ميرسيم، با دشواريهاي ديگري مواجه ميشويم. پيشتر در يادداشت «فضيلت دشوار» به برخي مشكلات فضيلت اميد اشاره كردم. اما همه سخن اين نيست. مساله آن است كه درباره اميد اختلاف نظر جدي وجود دارد و در حالي كه برخي با اشاره به اسطوره جعبه پاندورا، اميد را ارزشمند ميشمارند، پارهاي از متفكران يكسره آن را بيارزش و مايه استمرار رنج ميدانند.
در حالي كه اين بحثهاي فلسفي و اخلاقي درباره اميد ادامه دارد، روانشناسان به فربهي و ملموس ساختن آن ميپردازند و اين بحث را از حالت نظري و انتزاعي بيرون ميكشند و ميكوشند در زندگي روزانه اهميت و ابعاد آن را نشان دهند. روانشناس معروفي كه درباره اميد نظرورزي كرده و نوشتههاي ماندگاري بر جاي نهاده، ريك اسنايدر است. جذابيت نظريه اميد او در آن است كه در اميد سه عنصر را شناسايي ميكند و آنها را مولفههاي اصلي اميد ميشمارد. با حضور اين سه مولفه است كه اميد از خوشبيني يا خوشخيالي جدا ميشود و به فعاليتي پويا تبديل ميگردد. نخستين مولفه اميد از اين منظر عبارت از است هدف. اميد واقعي هميشه معطوف به هدفي معين است، نه خوشبيني كلي به بهبود اوضاع. دومين مولفه اميد باور به وجود راههايي براي تحقق آن هدف است و سومين مولفه باور به خويشتن خويش است كه «من» ميتوانم اين راه را بيابم و با همه دشواريها به هدف خويش برسم. بدينترتيب، در حالي كه خوشبيني صرفا نوعي نگاه عمومي يا خنثي به آينده بهتر است، در اميد ما همواره متوجه هدفي ميشويم. براي نمونه، هدفي چون گسترش فرهنگ احترام به محيط زيست را انتخاب ميكنيم، سپس راههايي براي رسيدن به آن را شناسايي ميكنيم و آن را ممكن ميشماريم. سرانجام و از همه مهمتر خودمان را قادر به ايفاي نقشي در اين مسير ميدانيم. اينجاست كه اميد از يك نگرش خنثي به نيروي محركي در زندگي روزانه ما تبديل ميشود. داشتن هدف نيروهاي پراكنده ما را متمركز ميكند و به كارهاي پريشان ما جهت ميدهد. باور به وجود راههايي براي تحقق اين هدف ما را به كاوش و تلاش بر ميانگيزد و سرانجام حس عامليت در ما زنده ميشود و به جاي آنكه منتظر باشيم تا اتفاق خوبي بيفتد، ميكوشيم اتفاق خوبي را رقم بزنيم.
كتاب «شكوفاندن اميد: ساختن آيندهاي كه ميخواهيد براي خودتان و ديگران» با همين ايده اساسي شروع ميشود و ميكوشد در 14 فصل ابعاد عملي اميد را نشان بدهد. نويسنده آن شين جي. لوپز، محقق ارشد موسسه گالوپ و شاگرد ريك اسنايدر است و در اين كتاب كه بر اساس مطالعات گسترده روانشناختي و تجارب عملي استوار است، جايگاه واقعي اميد را نشان ميدهد و بر آن است كه بخشي از زندگي خوب در گرو داشتن اميد است.
با ديدن كساني كه اميد بالايي دارند، نورونهاي آينهاي ما فعال ميشوند و ميكوشيم مانند آنها شويم و بدينترتيب رشد كنيم و گسترش يابيم. در حالي كه غالبا بر اهميت هوش تاكيد زيادي ميشود، اميد نقشي اساسي در آيندهسازي ما دارد. مطالعات گسترده نشان ميدهد كه اشخاص اميدوار درد را بيشتر تاب ميآورند و اين اميد به آينده موجب رفتارهاي سلامتزاي بيشتر و تغذيه مناسبتر و فعاليت ورزشي بيشتر و عمر طولانيتر ميشود. اميد تنها يك رويكرد رازآلود نيست، بلكه عاملي است كه كل زندگي و رفتار روزانه را جهت ميدهد و موجب شكل دادن به آينده ميشود. به اين معنا اميد با خوشبيني و آرزوانديشي فرق ميكند.
در واقع، خوشخيالي و آرزوانديشي ما را فلج ميكند و از فعاليت باز ميدارد. كتابهاي خودياري كه مرتب شعار ميدهند كافي است ذهنتان را مديريت كنيد و خودگويي مثبت داشته باشيد، به واقع مانند فستفود فكري، ذهن ما را ناتوان ميكنند و هيچ نتيجه عملي ندارند. با انديشيدن به پول، كيفمان پر از پول نميشود ولي موجب نوعي كرختي عملي در ما ميشود.
اميدواري به معناي نديدن تلخيها و خودفريبي نيست، بلكه بيانگر آن است كه آينده ما لزوما در گرو وضع فعلي ما نيست و ميتوانيم با عمل خويش آيندههاي محتملي را رقم بزنيم. كتاب شكوفاندن اميد يا محقق ساختن اميد، بحث اميد را در سطوح مختلف فردي و اجتماعي و آموزشي بيان ميكند و خواننده را به دقت در مفاهيم و اقدامات عملي برميانگيزد. اين هم مشخصات كامل كتاب براي علاقهمندان:
Making hope happen: create the future you want for yourself and others, Shane J. Lopez, Atria Books, 2013.