نگرشي به شعر احمدرضا احمدي
تخيل مبهم ايران
سينا جهانديده
من هم مثل بسياري از ايرانيان شعردوست، احمدرضا احمدي، شاعر متفاوت ايران را دوست داشتم. غمگينم كه او رفته است، اگرچه عمر طبيعي خود را كرد. احمدرضا احمدي، تخيل مبهم ايران بود، تخيلي را كه فراتر از فهم، ميتوان احساس كرد و دوست داشت. انگار مردم كودكي ايران را در احمدرضا احمدي ميديدند. كسي كه بايد او را دوست داشت، حتي اگر جهان او را دقيقا نفهميده باشند چنانكه هنرمندان بسياري احمدي را دوست داشتند. در او فهمي از شعر بود كه به همه انتقال پيدا ميكرد، بسياري را تحتتاثير قرار ميداد اما درباره او نميتوانستند به نتيجه واحد و منطقي برسند. شايد احمدي خود شعر بود كه اينگونه انبوه، مبهم، مهربان و عجيب ظاهر شد و اكنون در بيستم تير ۱۴۰۲ ديگر بين ما نيست. هيچ شاعري شبيه به احمدرضا احمدي نيست و در آينده هم بعيد ميدانم رخداد احمد رضا احمدي در ايران تكرار شود. ميتوان براي رفتن او گريه كرد؛ چون تخيل شگفت و مبهمي از ما دور شده است. ايرانيان بسياري احمدي را دوست داشتند، اين دوست داشتن دقيقا مربوط به تعريف يگانهاي بود كه او از شعر داشت. با اين همه احمدرضا احمدي شاعر خوشبختي بود؛ چون بسياري بيدليل و مبهم شعر او را دوست داشتند، آثار او را خريدند و با ذهن و زبان يگانه او آشنا شدند.