• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۱۷ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5640 -
  • ۱۴۰۲ سه شنبه ۷ آذر

پاييز به گل‌هاي داوودي هم رحم نكرد!

اميد مافي

به پاييزِ اندوهگين چيزي نگفتيم، مبادا تمام نشود و تا ابدالآباد بر سرمان برگ‌هاي زرد و سترون بريزد. پاييز اما لجبازتر از اين حرف‌ها بود و مرگ را پشت مرگ براي‌مان كادو كرد تا جوهر خودنويس‌مان براي نوشتن مرثيه‌هاي تازه تمام شود و يقين پيدا كنيم در اين محنت‌آباد زخم‌هاي ناسورمان بي‌حضور زمستان و بهار از تسكين سر باز مي‌زنند. 

غم پرواز فردوس كاوياني، آتيلا پسياني، داريوش مهرجويي و بانوي محزونش هنوز از تنگي سينه‌هاي شرحه شرحه‌مان رخت بر نبسته بود كه بيتا فرهي دست تكان داد تا از دستش بدهيم و سراغ خاطراتش را از پرده نقره‌اي بگيريم و حالا خبر رسيده پروانه معصومي موزون و مقفا همراه تگرگي كه نباريده، به ملاقات قاصدك‌ها رفته و در جايي دورتر از اين سياره پلشت عطر شب بوها را به جامه سپيدش زده است. 
سوگ پشت سوگ. عزا در پي عزا. حرمان در پسِ حرمان. ما اينجا بي‌وقفه به موسيقي مرگ گوش مي‌دهيم و عزيزترين‌ها را به آبي آسمان مي‌سپاريم و با مويه و ماتم براي كابوس‌هاي‌مان چكامه‌اي سياه مي‌سراييم. 
از گل‌هاي داوودي تا جهيزيه‌اي براي رباب، ساكن خانه چوبي و ترانه شرقي فاصله به قدر يك آه بود. آنقدر كوتاه كه خانم بازيگر در «تنگنا» با زباني شيرين «وعده ديدار» در فلق را به پرندگان مسافر داد و در اوج دلواپسي زاير باران شد تا كرباس و سدر و كافور خويشاوندان ابدي‌اش شوند و او آشوب بي‌فايده گيتي را واگذارد و در خلوت خاك خسته به تماشاي برزخ بنشيند. 
بدرود خانم معصومي. ما در اين هواي بس ناجوانمردانه سرد و سوزناك تمام سكانس‌هاي چشم‌نوازي كه با حضور شما رنگ گرفتند را مرور مي‌كنيم و به اين مي‌انديشيم هنر امضاي خداست پاي آفرينش، حتي اگر شما ديگر در اين جهانِ تنيده در جفا نفس نكشيد و ما را با نقش‌هاي ماندگارتان تنها بگذاريد. 
راستي وقتي صداي اندوه‌كش و غمين نِي در كوچه‌هاي شهر تماشاي غروب آفتاب را به وقت ديگري موكول مي‌كند شايد بهتر باشد براي ابر شلوارپوشي كه نمي‌تواند اشك بريزد و در گوشه اين آسمان دوداندود غمباد گرفته، داستان رنج و تعب بي‌پايان آدميزاد را تعريف كنيم تا باور كند خوشبخت‌تر از ماست در روزگار بال‌گشايي بي‌وقتِ معصومه، بيتا، آتيلا و داريوش كه كفش‌هايش را جاگذاشتند و با دستاني آغشته به زندگي مبدل به عكس‌هايي بي‌روح، چسبيده به ديوار شدند.

 

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
تیتر خبرها
وزارتخانه بي‌دفاع زمینه‌های مشارکت مردم در انتخابات محدود است آیا دستگاه قضا به اندازه تخلف‌رسانه‌ها بر عملکرد وزیرکشور هم حساس است؟ اگر مي‌گذاشتند، بهار سال گذشته VAR به ايران آمده بود پروانه معصومی هم رفت تغييرات فرهنگي راه نجات زنان از چرخه خشونت اتاق گاز يا اتاق سياست‌گذاري؟ ساماندهي نيروي انساني در آموزش و پرورش نظام تصميم‌گيري مشاركت محور از مدرسه تا ستاد آنچه بايد درباره خشونت عليه زنان بدانيد نفي خشونت‌عليه زنان راهبرد دستيابي به صلح پايدار تحصيل به قيمت جان! پاييز به گل‌هاي داوودي هم رحم نكرد! غزه قهرمان تاريخ تاثير ديالوگ در روان كودك محمد ابراهيم ابراهيمي ميراث‌دار بندر كنگ سخن گفتن از «ما» پژوهش مي‌خواهد، نه هياهو زيست نقاشانه به روايت داستان‌نويس راه‌اندازي سايت سند ايران اتاق گاز يا اتاق سياست‌گذاري؟ نفي خشونت عليه زنان راهبرد دستيابي به صلح پايدار ساماندهي نيروي انساني در آموزش و پرورش تحصيل به قيمت جان! پاييز به گل‌هاي داوودي هم رحم نكرد!
کارتون
کارتون