سرطان، ميزبانان نو و بازخواني فرهنگي
هادی خانیکی
در ديري زدم من كه يكي ز در درآمد كه درآ، درآ عراقي كه تو خاص از آن مايي عراقي
1- مدتي است «سرطاننويسي»ام پراكنده و ناپيوسته شده است، اگرچه حكايت «سرطانانديشي»ام همچنان باقي است و به هر پديده و رخدادي از پنجرههاي گشوده بر جهان زيست سرطاني و تجربههاي برآمده از آن مينگرم. گويي تار و پود زندگيمان دنياي درون و بيرونم را به هم پيوند ميدهد و «سرطان» اين همنشين هولانك تن و آموزگار به زيستن روان، پهنههاي اجتماع و فرهنگ و سياست را هم درمينوردد و اميد به تابآوري و رهايي از درد را در همه اين ساحتها طلب ميكند.
جهان سرطانيها و جهان زيست سرطاني بزرگ و پيچيده اما پنهان و رازآلود است، همچنان كه پزشكان و دانش پزشكي ميكوشند كه بيشتر و بهتر به زواياي تاريك آن نور بتابانند، بايد بيماران و دانشهاي اجتماعي و انساني هم آن جهانها را بيشتر بگشايند و بشكافند. همه سرطان «درد و مرگ» نيست، بيشتر آن «تنبه» و «توجه» است. سرطان ميهمان ناخوانده است، بايد در برابرش آداب ميزباني را فرا گرفت.
2- اين روزها سرطان ناخوانده به ميهماني علي دهباشي رفته و او را به بيمارستان و اتاق عمل كشانده است. اكنون اين سطور را عصر دوشنبه 11 دی مينويسم که خوشبختانه خبر پایان موفقیتآمیز عمل او آمد. سرطان پانكراس را «سرطان روشنفكران» مينامند، گويا بهره او و من از روشنفكري ابتلاي به بيماري آنان است! از او در آستانه بستري شدن پرسيدم كه از درد نهفتهاش بنويسم و ورودش را به دنياي سرطانيها اعلام كنم. گفت دوشنبه بنويس و بگو به عهدم عمل كردم و امروز به زبان عراقي از در درآمدن اين «بيمار خاص» سخن به ميان آوردم. در «غربت» و «سربازي» و «زندان» و «بيماري» هر تازهواردي كه پا به ميدان مينهد به ساكنان قديم آن حوزهها تاب و توان تازهاي ميدهد.
دهباشي ميزبان نو سرطان است كه دلهاي بسياري در جهان ايراني براي سلامتش ميتپد، همانگونه كه دل او براي ايران و فرهنگ آن در اين سالها لرزيده و تپيده است.
3- علي دهباشي در جامعه امروز ايران پلي از جنس فرهنگ ميان نسلهاي ديروز و امروز و فردا و ميان پهنههاي گوناگون انديشه و دانش و هنر بوده و هست. قصه شبهاي بخاراي او روايت همه ايران و همه ايرانيان بدون هيچ چارچوببندي و گزينشگري است. او در كشف و استخراج ذخاير فرهنگي و تمدني ايران با دستان خالي كاري كارستان كرده است.
در هر شبي از شبهاي بخارا و در هر صبح و عصري از روزهاي ديگر به همت او جلوهاي جذاب از آفرينش و زايندگي فرهنگي به ميان آمد و همين حتما دعاهاي نيمهشباني را به دنبال داشته و دارد كه ميتواند دفع صد بلا بكند و از سرطان هم ميدان جديدي در سختکوشي او بسازد.
4- دهباشي از ميدانداران گفتوگو در ايران است، آن هم گفتوگوهاي فرهنگي و ميدان مقدم در گفتوگو ميدان فرهنگ است. به دلايل مختلف ميتوان گفت كه نياز اساسي ايران امروز نياز به گفتوگو است يعني به ميزاني كه گام در مسير گفتوگوي فرهنگي بگذاريم و در آن توانا شويم، بهتر ميتوانيم به حوزههاي ديگر حتي به حوزههاي سياسي، اجتماعي و اقتصادي بپردازيم. گفتوگو يك مفهوم تزييني نيست. گفتوگو فهم و خلق معنايي مشترك و ياد گرفتن نقشآفريني در كنار همديگر و نه در برابر هم است. فهم و توانش گفتوگوهايي از اين دست حداقل پنج لازمه دارد. اول اينكه بتوانيم اين پيشفرض را بپذيريم كه گفتگو و تفاهم بر ستيزه و منازعه و دوري از همديگر، اولويت و ارجحيت دارد. دوم اينكه مقولههاي اصلي گفتوگو را از جنس فرهنگ بدانيم. سوم اينكه بپذيريم كه گفتوگو بدون پذيرش تنوع و تفاوت ناممكن است. در جهاني به سر ميبريم- چه جهان بزرگتر ما و چه جهان ايراني ما- كه واقعيت آنها سرشار از تنوعها و تفاوتهاست. چهارم اينكه به مباني اخلاقي و رفتار مدني و پيشينگي اخلاق در گفتوگو توجه كنيم. پنجم اينكه قدرت فهم و تحمل اقتضائات و سازوكارهاي ورود به ميدان گفتوگو را داشته باشيم. با اين مباني و مقدمات است كه ميتوان تلاشها و رهاوردهاي دهباشي را ارج نهاد.
5- اگرچه فرهنگورزان، مساله ايران را «ضعف گفتوگو» ميدانند، اما بايد در كنار آن سخن جامعهشناسان و صاحبنظران علوم اجتماعي را نيز شنيد كه مساله ايران را عمدتا «تهديد» يا زوال همبستگي اجتماعي ميدانند. تضعيف يا زوال همبستگي اجتماعي يعني ناتوان شدن اجتماع ايراني و آسيبپذيري آن در برابر سياست و ثروت و نهايتا ظهور شهرونداني ناراضي، بياعتماد و نااميد. در ميانه چنين چالشها و تنگناهايي وجود «روشنفكران گفتوگويي» كه مرزكوشاند و به توانمندي جامعه ايراني ميانديشند سخت مغتنم است. اثربخشي علي دهباشي در جهان غير سرطاني زبانزد عام و خاص بوده، از اين پس حضور او در جهان سرطانيها و جهان زيست سرطاني هم به لطف خداوند تاثيرگذار و اميدآفرين خواهد شد.