چه كساني به آيتالله مصباح جفا ميكنند؟
محمد مهاجري
دوقطبي ايجاد شده پيرامون شخصيت آيتالله مصباح و فضاسازي صفر و صدي، موجب شده موافقان و منتقدان ايشان نتوانند به بررسي وجوه مختلف زندگي علمي- سياسي اين روحاني پرآوازه بپردازند. موافقان افراطي، آقاي مصباح را گاه تا سطح تئوريسين اصلي انقلاب و نظام ارتقا ميدهند و در نقطه مقابل، گروهي ديگر چهرهاي انعطافناپذير، تندرو و مخالف مردم از او ترسيم ميكنند. به همان اندازه كه طرفداران برايش هالهاي از قدسيت ميآفرينند، مخالفان جايگاهي غيرقابل دفاع برميسازند. گرچه مرحوم آيتالله مصباح، پيش از انقلاب نزد عدهاي از خواص شناخته شده بوده، اما شهرت او به اواخر دهه 70 برميگردد كه در سخنرانيهاي پيش از خطبه نمازجمعه، بحثهاي فلسفه حكومت اسلامي را مطرح كرد. آن گفتارها قطعا بدون ملاحظه شرايط زماني كه بيان شده امكانپذير نيست. در مقطع ياد شده جريان اصلاحات به سمت قرائتي از دين رفت كه در آن مناقشه شد. مبنايي كه اين قرائت بر مدار آن قرار داشت، دموكراسي غربي بود و تلاش ميكرد بر تن دين رخت آزادي بپوشاند. اشكال اين ايده از آنجا سرچشمه ميگرفت كه نگاه برون ديني به دين داشت حال آنكه متدينان بر آنند كه آزادي مقولهاي كاملا درون ديني است و در واقع آزادي، جزو دين است و نيازي نيست كه براي آزادانديشي ديني از مكاتب غربي وام گرفت. به نظر ميآيد اگر در محيطي انديشهورز، چنين بحثهايي در ميگرفت، نتايج درستي گرفته ميشد بهطوري كه خروجي هر دو نگرش فوقالذكر يكسان يا حداقل نزديك به هم ميشد. متاسفانه لجاجت دو طرف دعوا به آنجا ختم شد كه يك گروه تبديل شدند به مجسمه آزادي و طرف ديگر متهم به استبداد ديني، در حالي كه هيچ يك از طرفين، آن نبودند كه برساخته شد. همان زمان بحث مشروعيت و مقبوليت نظام سياسي نيز پررنگ شد. گروهي براي جمهوري اسلامي، مشروعيت ذاتي قائل شدند و گفتند اگر اين نظام براي مردم مقبوليت داشت كه خوشا به حالشان و اگر مقبوليت نداشت، چيزي از مشروعيت آن نميكاهد. طبيعي بود كه عدهاي در مخالفت با اين ديدگاه بگويند هر نظامي كه مقبوليت نداشته باشد، مشروعيت ندارد.
اين بحث پركشمكش سرانجام با جملهاي از رهبر معظم انقلاب خاتمه يافت كه ايشان مشروعيت و مقبوليت را در راستاي يكديگر (و نه متقاطع با هم) دانستند. معهذا گروهي كه مدعي حمايت از آيتالله مصباح بودند همچنان بر ايده نخست پاي فشردند و هماكنون نيز ادامه دارد.
بعدها مقولاتي درباره دايره اختيارات ولي فقيه و تعريف ولايت مطلقه هم در فضاي انديشه سياسي داغ شد كه متاسفانه بيش از آنكه رنگ علمي به خود بگيرد، صبغه سياسي-جناحي پيدا كرد و به اتفاقي اختلافانگيز در ادبيات سياسي بدل شد. همچنين بعدها چنين اشتهار يافت كه آقاي مصباح، انتخابات و صندوق راي را تزييني ميداند و براي آن اصالت قائل نيست. اين موضوع هنوز و چند سال پس از درگذشت ايشان در محافل سياسي بازگو ميشود. واقع قضيه آن است كه ديدگاههاي آيتالله مصباح منحصر به ايشان نيست و شماري از فقها و متكلمين ديگر، مشي و نظر او را قبول داشته و دارند، اما ويژگي درخور تحسين آقاي مصباح آن است كه بدون محافظهكاري، نظر خود را بيان كرد و پيامدهاي آن را نيز به جان خريد. با اين حال برخي اتهاماتي كه درباره ديدگاههاي ايشان بيان ميشود، برگرفته از نص صريح سخنانش نيست، بلكه برداشتهاي يك جريان افراطي است كه در زمان حيات و بعد از آن به او نسبت داده شده و البته كه آن مرحوم نيز تلاشي براي تكذيب آن انتسابها به عمل نياورد. آيتالله مصباح چهرهاي علمي در فقه، كلام و فلسفه با بياني صريح بود و ديدگاههايش حتي در قبل از انقلاب، بدون حاشيه نيست. درگيري او با شهيد بهشتي بر سر دكتر شريعتي از موضوعاتي است كه بيش از بحث معمول طلبگي بازتاب يافت و عملا دو جريان موافق و ضدشريعتي را پايهگذاري كرد. آقاي مصباح حتي بعد از انقلاب نيز، نسبتهايي مشابه آنچه به دكتر شريعتي داده بود درباره برخي ديگر از روشنفكران ديني مطرح كرد و احتمالا به همين دليل در فضاي سالهاي دو دهه اول انقلاب، عملا ناگزير از عزلت شد. آيتالله مصباح پيش از انقلاب، به عنوان يك پيشتاز مبارزه با رژيم پهلوي، همچون آيتالله خامنهاي و مرحوم هاشمي و... شناخته نميشد و در عرصه فرهنگ و علوم حوزوي نيز همتراز شهيد بهشتي و شهيد باهنر و شهيد مفتح به حساب نميآمد. بين سالهاي 1343 تا 1356 نيز فعاليتهاي انقلابي او در مقايسه با ساير روحانيون مبارز، پررنگ نيست. همچنين در اوايل انقلاب بعد از چند مناظره تلويزيوني با ماركسيستها كه انصافا بسيار خوش درخشيد تا سالها اقدامات علمي-فرهنگياش در سكوت برگزار شد. شايد اگر اصلاحطلبان، او را وادار به واكنش نميكردند، خدمات علمياش در موسسه راه حق و بعدا موسسه امام خميني، بيحاشيهتر و مفيدتر جلوه ميكرد.