• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۱۷ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5679 -
  • ۱۴۰۲ دوشنبه ۲۵ دي

يك اقتصاددان با تحليل دلايل توسعه‌نيافتگي در كشور عنوان كرد

5 سناريوي محتمل پيش‌روي ايران

نشست «موقعيت توسعه در ايران» و در «آكادمي دانايان» و با حضور و مديريت حسين عبده تبريزي و علي سرزعيم اقتصاددان برگزار شد. وبسايت جماران اين نشست را به‌طور كامل پوشش داده و در اينجا بخش‌هايي از اظهارات علي سرزعيم پژوهشگر توسعه را مي‌خوانيد.

 

چرا ايران توسعه نيافته است؟

تخصيص غيربهينه، معماي توسعه‌نيافتگي ايران است. منابع را بايد به گونه‌اي متفاوت تخصيص دهيم، اما متاسفانه هر اقدام درستي مي‌خواهد انجام شود، انبوهي از فضاسازي‌هاي رسمي و غيررسمي در كشور شكل مي‌گيرد. در اين شرايط، جو اجتماعي به سمتي مي‌رود كه حاكميت از انجام هر تغييري عليل شود. فضاي رسانه‌اي و همه، عليه تغيير بسيج مي‌شوند و بعد نيرو‌هاي امنيتي مي‌گويند دست به چيزي نزنيد، نارضايتي و اعتراض ايجاد مي‌شود! و آنها هم مانع اصلاح و بازتخصيص مي‌شوند.

توسعه چيزي بيشتر از درآمد بالا است، اما يك جامعه فقير، قطعا نمي‌تواند توسعه‌يافته باشد و حداقل بايد درآمد بالايي داشته باشد. در كشور‌هاي توسعه‌يافته، افراد بيشتر، مولدتر و اثربخش‌تر كار مي‌كنند و مجموعه فعاليت‌هاي افراد در جامعه، يكديگر را خنثي نمي‌كنند، بلكه گويا ‌برداري هستند كه يكديگر را تقويت مي‌كنند و هم‌جهت مي‌شوند.

 

كشورهاي عربي استثنا هستند

در تجربه جوامع دو تعادل مي‌شود در نظر گرفت، جوامعي كه سخت كار مي‌كنند و رفاه خوبي هم دارند، مانند امريكا و آلمان و جوامعي مانند آلباني كه چندان به خود زحمت نمي‌دهند و در عين حال رفاهي هم ندارند. كشور‌هاي عربي، در اين ميان استثنا هستند كه پول نفت زيادي دارند، كار نمي‌كنند، اما در عين حال رفاه زيادي دارند، اين استثنا را نمي‌شود قاعده دانست؛ بنابراين كشور‌ها يا با كار زيادِ مولدِ اثربخش به رفاه مي‌رسند يا در فقر و بدبختي غوطه‌ور هستند. سيستم اقتصادي كه در دهه ۴۰ ايجاد شده بود، ما را به سمت اجراي سيستم اول مي‌برد، همانطور كه در تجربه نسل قبل، زندگي همراه با نظم و تلاش را شاهد هستيم. جامعه در حال حركت به سمت ايجاد تعادل نوع اول، يعني سختكوشي و رفاه بود. دهه ۵۰، پول نفت اين تعادل را برهم زد. يك باره پول شديد وارد شد و اقتصاد ما را دگرگون كرد و بلافاصله با وقوع انقلاب، كل آن جريان به هم خورد.

 

بعد از انقلاب به سمت الگوي كشور‌هاي توسعه نيافته حركت كرديم

بعد از انقلاب ما به سمت الگوي كشور‌هاي توسعه‌نيافته حركت كرديم. حكومت به تدريج شروع به امتياز‌هاي اقتصادي دادن، كار كمتر طلبيدن، ايجاد اثربخشي پايين‌تر و غيرمولد بودن كرد. اما در كوتاه‌مدت، به دليل پول نفت، رفاه تا حدي پايين نمي‌آمد. پول نفت تا جايي، سعي مي‌كرد كاهش رفاه ناشي از كار كم را جبران كند، اما از جايي به بعد، شرايط تغيير كرد. اكنون ما به سمت تعادل منفي سوق پيدا مي‌كنيم، جامعه‌اي كه كم كار مي‌كند، مولد نيست و كار‌ها اثربخشي ندارند و بسياري از آنها، يكديگر را خنثي مي‌كنند.

 

الگوي ما بايد ژاپن باشد و نه قطر و امارات

نيرو‌هاي سياسي، خصوصا اپوزيسيون‌هاي برانداز، اين الگو را بسيار ترويج مي‌كنند كه الگوي ما بايد كشور‌هاي عربي باشند، پول نفت و گاز داريم و رفاه ما بايد مانند قطر و امارات باشد. در صورتي كه اين شعاري غلط است. ما نبايد چنين وعده‌اي به جامعه بدهيم، بلكه بايد بگوييم ما بايد به سمت ژاپن شدن حركت كنيم، كشوري كه تلاش كرده و هنوز هم تلاش مي‌كند. سن بازنشستگي‌شان را به ۷۵ سال برده‌اند. آنها با سختكوشي توانستند به ميوه توسعه برسند، نه اينكه جامعه را تحريك كنيم، وعده دهيم كه مي‌خواهيم قطر شويم! هيچ كاري نكنيم، نفت بفروشيم و به توسعه برسيم! حتي برخي در يادداشت‌هاي‌شان مي‌نويسند كه اگر رابطه ما با امريكا اصلاح شود، همه مشكلات حل خواهند شد و به رفاه مي‌رسيم! اين تصور از اساس غلط است.

 

پيام‌هاي غلطي به جامعه مي‌دهيم

توسعه يعني سختكوشي. در كشور‌هاي اروپايي، دانشجويان به مراتب از دانشجويان در ايران بيشتر درس مي‌خوانند. در همه سطوح، كارمندان و كارگران، به مراتب سختكوش‌تر هستند. سيستم به‌شدت رقابتي است. بيكاري پنهان در ادارات ما را ببينيد! در حالي كه در كشور‌هايي مانند هلند و آلمان شدت و جديت كار بسيار بيشتر است. اما ما پيام‌هاي غلطي به جامعه مي‌دهيم.

 

در ايران، استاد بي‌سواد باشد، اما سياسي نباشد، اخراج نمي‌شود!

در ايران، استاد بي‌سواد باشد، اما با سياست كاري نداشته باشد، غيرممكن است اخراج شود! دانشجويي كه به سياست كاري نداشته باشد، درس نخواند هيچ مساله‌اي برايش پيش نمي‌آيد. در حالي كه در كشور‌هاي توسعه‌يافته، كسي كه تلاش نمي‌كند، حتما تنبيه مي‌شود.

اكثريتي در ميانه طيف هستند كه تعيين مي‌كنند جامعه به كدام سمت و سو حركت مي‌كند. كل جامعه باهم به اين جمع‌بندي مي‌رسند كه سختكوش باشند يا اينكه بگويند مملكت روي هوا است، كار را رها كنيم، در اين شرايط جامعه مي‌تواند با هر دو سو هماهنگ شود، نقش حاكميت در سوق دادن جوامع به سوي اين تعادل‌ها مهم است. حاكميت، با رفتار، انتخاب و تصميمات خود سيگنال‌هايي مي‌دهد كه كمك مي‌كند جامعه به سمت يكي از اين دو تعادل سوق يابد و حول آن هماهنگ و متشكل شود.به رغم درآمد ارزي خيلي بالا كه حدود هزار و ۵۰۰ ميليارد دلار بوده، چنين رشد پاييني ايجاد شده است، براي تحليل علت اين رشد پايين، انواع توجيه‌ها مطرح مي‌شود؛ برخي فساد، خروج سرمايه، هزينه منطقه‌اي، تبليغ دين و ... براي اين مساله مطرح مي‌شود. اما اين مسائل كوچك‌تر از آن هستند كه بتوانند حجم مشكل را نشان دهند. نمي‌شود كل مشكل را به اين هزينه‌ها فروكاست. اين تحليل‌ها، توجيهات ساده، روايت‌پذير، قابل گفت‌وگو با توده مردم و ممكن‌كننده بسيج سياسي هستند، اما اين توجيهات نمي‌توانند مساله اصلي را توضيح دهند.

به اندازه دور كره زمين در ايران لوله‌كشي گاز انجام داديم

اگر حاكميت براي جهت‌دهي به سرمايه‌ها، سيگنال‌هاي غلط بدهد، مردم نيز رفتارشان را براساس سيگنال‌هاي غلط شكل مي‌دهند و به سمت رفتار‌هاي نابهينه مي‌روند. براي نمونه، ما انرژي گاز را با هزينه و زحمت استخراج كرديم و به اندازه دور كره زمين ما در ايران لوله‌كشي گاز انجام داديم. به روستا‌هاي دورافتاده و كوچك گازكشي كرديم. اوايل انقلاب، چون هنوز سيستم گذشته روي كار بود، فرهنگ اينكه در زمستان لباس گرم بپوشيم و شوفاژ روشن نكنيم، چون گران است، وجود داشت، اما ما اين فرهنگ را به‌طور كلي نابود كرديم و چنان مصرف گاز بالا رفته كه كمبود گاز پيدا كرديم. هر سياست خارجي خوبي هم اگر داشته باشيم، امكان صادرات گاز نيست، چون تماما صرف نياز داخل شده است. رشد مصرف گاز فزاينده است. سيگنال غلط مي‌دهيم كه گاز ارزان و فراگير است، در حالي كه اگر براساس ارزيابي‌ها، در آن مناطق پنل خورشيدي نصب مي‌شد، به صرفه‌تر بود. تك‌سرنشين بودن در دهه ۶۰ نماد رفاه و برخورداري بود، چرا كه بنزين مانند امروز ارزان نبود. با بنزين ارزان، تك‌سرنشيني در خودرو‌ها را افزايش داديم و در پي آن، گرفتاري‌هاي بعدي ايجاد شد. سال‌هاي سال، ارز مسافرتي و سوبسيد براي سوخت هواپيما داديم و به جاي گردشگري داخلي، بيشتر به گردشگري خارجي رونق داديم. حتي در سال تحريم، سال ۹۷، بيش از ۸ ميليارد دلار سفر خارجي داشتيم كه به معناي خروج ارز از كشور است. اين سياست‌ها، با وضعيت اقتصاد ما سازگار نيست. شهريه دانشگاه آزاد را سركوب كردند يا دانشگاه‌هاي ديگر رايگان هستند و افراد به جاي مهارت‌آموزي، به دانشگاه مي‌روند، در اين شرايط، ما با پديده انبوه تحصيلكردگان بيش از نياز اقتصاد در اين سطح توسعه مواجه هستيم. كارگاه‌هاي ما اين ميزان تخصص لازم ندارند. ما به جوشكار، نياز بيشتري داريم تا مهندس مكانيك. ما افراد را در سرمايه‌گذاري عمرشان به اين سمت سوق داديم.

 

همه دنبال وام هستند

نرخ بهره در كشور ما آنچنان سركوب شده كه همه به دنبال پارتي هستند كه وام بگيرند، در حالي كه وام‌دهي در كشور‌هاي ديگر به سادگي نيست، پولي كه بايد در جاي درست تبديل به سرمايه در گردش شود، جاي ديگري به سوداگري هزينه مي‌شود. همه اينها نشان مي‌دهد رفتار‌هاي خرد جامعه به دليل سيگنال‌هاي پيوسته غلط كلان، نابهينه شده است. چرا چنين سيگنال‌هاي غلطي در سطوح كلان كشور داده مي‌شود؟ گاز ارزان، بنزين ارزان، برق ارزان، نرخ وام ارزان، توجيه‌هاي پوپوليستي دارند؛ در كوتاه‌مدت جامعه را خوشحال مي‌كند، اما در بلندمدت كشور را زمينگير مي‌كند. اكنون، جامعه، فرهنگ‌ها، مكان‌يابي شركت‌ها حول اين مفاهيم شكل گرفته‌اند. اما اگر بخواهيم اقتصادمان را درست كنيم، بايد بازتخصيص دهيم. منابع را بايد به گونه‌اي متفاوت تخصيص دهيم. براي نمونه، ما بنزين ارزان مي‌دهيم، افراد به جاي قطار با ماشين شخصي سفر مي‌روند. كنارش تصادفات و كشته‌ها هم داريم. در حالي كه تعادل خوب اين است كه به جاي سوبسيد روي بنزين، خطوط راه آهن را گسترش دهيم و قطار سريع السير مي‌گذاشتيم. در اين صورت، خدمات و فروشگاه‌هاي بين راهي، حول ايستگاه راه آهن شكل مي‌گرفتند.

 

روحاني مي‌خواست اصلاحات انجام دهد

آقاي روحاني مي‌خواست اصلاحاتي انجام دهد، اما قواي ديگر مخالفت مي‌كردند و با حاكميت آشفته‌اي مواجه بوديم كه عليه هم مي‌زدند، روشن است كه در اين شرايط، بازتخصيص نمي‌تواند اتفاق بيفتد و شرايط همان ادامه وضع موجود و حركت به سمت انحطاط است. قبل از تزريق پول نفت، ايران در حال رشد بود و به سمت توسعه رفته بود، بعد از انقلاب هم در دوره سازندگي و بخشي از دوره آقاي خاتمي، ويرانه جنگ شروع به ساخته شدن كرد. همين مردم با همين فرهنگ اين كار را كردند. اينكه برخي مي‌گويند ما مقهور فرهنگ هستيم، درست نيست. بسياري از كشورها، با تصميمات درست، تغييرات جدي ايجاد كردند؛ بنابراين بازتوزيع، مساله مهم است، اما اساسا انقلاب ايران در واكنش به استبداد و اعتراض به جنبه‌هاي غيرمذهبي بود. مساله اصلي ما در هيچ دوره‌اي بازتوزيع و نابرابري نبوده و اكنون نيز گره اصلي ما رشد است. در دهه ۷۰ كه اقتصاد ما كم و بيش رشد كرد، نابرابري كم و رفاه دهك‌هاي پايين بهتر شد. با اينكه نقد‌هايي مطرح است و مي‌گويند مي‌شد بهتر باشد.

 

پنج سناريوي محتمل پيش روي ايران

در تشريح سناريو‌هاي پيش روي ايران با وجود اين حجم از مشكلات مي‌توان به اين موارد اشاره كرد: يك سناريو كه حدود ۵۰ درصد محتمل به نظر مي‌رسد، ادامه وضع موجود است؛ حكومت نمي‌تواند بازتخصيص يا اصلاح وضع اقتصادي انجام دهد و وضع موجود ادامه پيدا مي‌كند، در اين سناريو، جاماندگي ما نسبت به كشور‌هاي همسايه و ديگر كشور‌ها ادامه پيدا مي‌كند و رتبه و رشد اقتصادي پايين‌تر مي‌آيد، فقيرتر مي‌شويم و جامعه هم انحطاط تدريجي دارد. مهاجرت‌ها، نارضايتي‌ها و سركوب‌ها بيشتر مي‌شود و نقطه اتكاي حكومت مرتبا تحليل مي‌رود. سناريوي انقلاب ديگر سناريوي محتمل با ضريب ۵ درصد است. اين انقلاب، استعداد تبديل شدن به جنگ داخلي و جدايي طلبي و ايجاد يك دهه مسائل سياسي حاد، در قالب خونريزي‌ها و زد و خورد‌هاي شديد را دارد، در اين شرايط ناامن، دست‌كم براي يك دهه اقتصاد كنار زده و رشد اقتصادي منفي خواهد شد.

ايجاد دموكراسي خوب همراه با پذيرش شايسته‌سالاري از سوي حكومت از ديگر سناريو‌ها با ضريب ۵ درصد است. در اين شرايط دوست‌داشتني، چون نهاد‌هاي اجتماعي ما بسيار ضعيف هستند، مطالبات بازتوزيعي بالا مي‌گيرد و فشار‌ها آنچنان شديد مي‌شود كه گروه‌ها و اصناف مختلف، خواهان دريافت حقوق‌شان خواهند بود. در اين شرايط بي‌ثباتي سياسي رقم خواهد خورد و دولت‌هاي كوتاه‌مدت را مانند سال ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ خواهيم داشت؛ مقطعي كه ايران، آزادي را تجربه كرد. ناراضيان روزنامه داشتند و آنچنان مجلس قوي بود كه دولت‌ها در مقابل آن، ضعيف شده بودند و زودهنگام كنار مي‌رفتند. باطن اين حالت، مانع از ايجاد اصلاحات اقتصادي مي‌شود؛ بنابراين دموكراسي حداكثري هم ما را به اصلاحات اقتصادي نمي‌رساند؛ هر چند كه بهبود فضاي روابط سياست خارجي، ممكن است به بهبود اقتصادي كمك كند؛ مانند تجربه چك‌اسلواكي كه براي پيوستن به اتحاديه اروپا، انگيزه ايجاد اصلاحات را به دست آوردند. هر چند كه ما چنين انگيزه جذابي نداريم.

ايجاد دموكراسي حداقلي و تدريجي ديگر سناريوي ممكن با ضريب ۳۰ درصد است. ما اكنون دموكراسي حداقلي نداريم، اما قبل از آن، بايد حاكميت قانون تثبيت شود. اين مقدم بر دموكراسي است. حاكميت بايد شروع كند، گام به گام، امتياز‌هاي سياسي و اجتماعي كه از جامعه گرفته است را پس بدهد و گام به گام امتياز‌هاي اقتصادي كه داده است را پس بگيرد. اينگونه دست‌كم، حمايت طبقه متوسط، پشت اصلاحات اقتصادي قرار مي‌گيرد؛ چرا كه طبقه متوسط ما بسيار دلبسته آزادي‌هاي فرهنگي و اجتماعي است. اين امر، براي حكومت پشتيباني اجتماعي ايجاد مي‌كند.

حكومت نظامي ديگر سناريوي ممكن با ضريب ۱۰ درصد است. بعضي حكومت‌ها به اين نتيجه رسيده‌اند كه براي ايجاد اصلاحات اقتصادي، حريف جامعه نمي‌شوند، يك نظامي ‌كودتا مي‌كند و به زور يكسري اصلاحات را پيش مي‌برد. تجربه شيلي را مي‌توان در اين چارچوب ارزيابي كرد. ابتدا همه ناراضي هستند، اما بعد از گذشت چند سال، ميوه اصلاحات مي‌رسد و كم‌كم، نامشروعيت حكومت كم مي‌شود. اگر آشفتگي‌هايي ايجاد شود كه ما نتوانيم از درون آن اصلاحات اقتصادي را بيرون بكشيم، اين گزينه چندان دور از ذهني نيست. مانند دوره‌اي كه آنچنان هرج و مرج در ايران بالا گرفت كه ابتداي آن مدرس هم از آمدن رضا شاه حمايت كرد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون