مريم آموسا
حسينعلي ذابحي يكي از نقاشان بنام و صاحب سبك است كه اگرچه شاگران بسياري تربيت كرده و آثارش در نمايشگاههاي مهمي به نمايش درآمده اما بيادعا و مثل آدمهاي نقاشيهايش بيپيرايه است.
او گويي همچون آثارش در جهان بيزماني زندگي ميكند. جهاني كه در آن خبري از بخل، حسد و فضلفروشي و سبقت گرفتن از ديگري به هر قيمتي نيست.
ذابحي زيست و سلوك شاعروار خودش را دارد و اين موضوع در آثارش نيز نمود خاصي پيدا كرده است. او همچون پل كله با نقاشي كردن ميخواهد وراي اشياء و تيپهايي را كه ميسازد، ببيند و آن را به مخاطبان آثارش بشناساند و با بهرهگيري از رنگهاي تند و ضرباهنگ قلمش به خوبي توانسته احساسات و روحيات تيپهايي كه خلق ميكند را با بينندگان آثارش به اشتراك بگذارد. نقاشي كه هنگام خلق چنان در سوژههايش عميق ميشود كه كمتر كسي ميتواند مانند او اشيا را در نقاشيهاي خود جاندار كند. تو گويي اشيا در آثار او به حركت درميآيند و همچون نتهاي موسيقي ميرقصند و گاه بيننده احساس ميكند كه ميخواهند او را همچون نتي به درون خود بكشند.
اخيرا نمايشگاه مروري بر 25 سال از آثار حسينعلي ذابحي برگزار شد و نيز آثارش در چند نمايشگاه گروهي در معرض ديد علاقهمندان قرار گرفت. با او گفتوگو كرديم.
خيلي از علاقهمندان آثارتان ميخواهند درباره شيوه كار شما بدانند.
من تاكنون پنج دوره متفاوت را در نقاشيهايم
پشت سر گذاشتهام و شيوه كار كردنم در هر دوره متفاوت است. برخي از دورهها ايجاب ميكرد كه هنگام خلق اثر زمان بيشتري صرف كنم براي همين نقاشيهاي اين دورهها را با صبر و طمأنينه بيشتري خلق كردهام، اما دورهاي هم بوده نقاشيهايم يك ساعته كامل شده اگر كار راضيام كرده آن را امضا كردهام و كار تمام شده اما اگر نه آن نقاشي را اصلاح ميكنم اگر باز هم راضيام نكرد، ساختار آن نقاشي را بههم ميريزم و كار ديگري شروع ميكنم. برخي نقاشيها در همان يك جلسه به اصطلاح خودم جواب ميدهند و تمام ميشوند اما برخي نقاشيها نيز در جلسه كامل ميشوند.
آيا امكان دارد وقتي به نقاشيهايي كه مثلا 30 سال پيش كشيدهايد برگرديد و روي آنها دوباره كار كنيد؟
نه، چون از يك زماني به بعد من به گذشته احترام ميگذارم و ديگر كارهاي گذشتهام را همان جوري كه هستند دوست دارم. البته حتما ديگر در حال و هواي آن نقاشيها زندگي نميكنم. آن نقاشيها هم حاصل تجربياتي هستند كه از يك جايي شروع شدهاند و يك جايي تمام شدهاند.
آيا هر روز سر ساعت و زمان مشخصي نقاشي ميكنيد و نقاشي كردن كار روزانه شما به شمار ميرود؟
نميتوان درباره هر چيزي در زندگي من به قطعيت رسيد، چون زندگي من شكلي كاملا بداهه دارد. نقاشي كشيدن من بستگي به خيلي چيزها دارد. بستگي به اين دارد كه چه ساعتي از خواب بيدار ميشوم و آيا وقتي بيدار شدم هوس ميكنم دست به رنگ و بوم ببرم. من شبها تا دير وقت بيدار ميمانم و مطالعه ميكنم و حدود ساعت 11 الي 12 از خواب بيدار ميشوم. بايد ذهن و جسمم به آرامش برسد تا تصميم بگيرم بعدازظهر نقاشي ميكشم يا نه. براي من هنگام كار كردن بيشتر انگيزه اهميت دارد اگر در بدنم احساس درد داشته باشم يا اينكه تمركز نداشته باشم نقاشي نميكنم. ترجيح ميدهم مطالعه كنم يا اينكه بروم قدم بزنم.
هنگام نقاشي نور براي شما اهميت ندارد؟
نه. نور آن چنان در رنگگذاري من نقشي ندارد. من سالها به ويژه زماني دانشجو بودم شبها نقاشي ميكردم و وقتي نقاشي هايم را به استادم نشان ميدادم او اصلا نميتوانست باور كند كه اين نقاشيها را بدون اعتنا به نور كشيدهام.
من اينقدر با رنگها بازي كردهام كه ميدانم الان رنگي كه لازم دارم ساختهام يا نه!
شما بيشتر تمركزتان روي مطالعه چه آثاري است؟
من بخش عمده مطالعاتم را به خواندن تاريخ هنر اختصاص دادهام و پس از آن عرفان و فلسفه خواندهام. من خيلي علاقه دارم كه بيوگرافي بزرگان را مطالعه كنم برايم فرقي نميكند كه اين فرد الزاما بايد نقاش يا مجسمهساز باشد، خواندن زندگينامه شخصيتهاي سياسي را هم دوست دارم.
آيا مطالعاتتان، چه در زمينه نقاشي و چه ساير مطالعات، روي آثار شما تاثير ميگذارند؟
بله، بيشك به صورت غيرمستقيم تاثير ميگذارند، چون تمام چيزهايي كه ميبينيم، ميخوانيم يا ميشنويم بايد به طور ناخواسته به زبان نقاشي دربيايند و بعد خودشان به جهان نقاشيهايم راه پيدا ميكنند. من هنگام نقاشي كردن اصلا به اين فكر نميكنم كه چه چيزي خواندهام يا چيزي ميتواند روي اين كار تاثير بگذارد آن زمان تنها كاري كه ميكنم فقط برقرار كردن گفتوگو با تابلو است در واقع گفتوگو كردن به زبان رنگ و فرم.
آيا به طور مشخص هنرمندي بوده كه بخواهيد بگوييد از او تاثير گرفتهايد؟
اينكه فردي ادعا كند كه هرگز از كسي تاثير نپذيرفته، گزافه گفته. همه ما به نوعي از يكديگر تاثير ميپذيريم. نقاشان بزرگ بر جهان نقاشان جهان تاثير گذاشتهاند. مثلا ونگوگ و ماتيس از جمله نقاشاني هستند كه روي نقاشان بسياري تاثير گذاشتهاند. اينكه هنرمندي ادعا كند كه از كسي تاثير نپذيرفته، بد است. به نظر من تاثير پذيرفتن امري عادي است اما اگر كار هنرمندي را كپي كنيم آن اشتباه است. هنرمندان در طول تاريخ آنقدر از يكديگر تاثير ميپذيرند تا به زبان خودشان برسند. البته برخي هرگز به زبان خاص خودشان نميرسند.
شما چه زماني احساس كرديد كه ديگر زبان خاص خودتان را در نقاشي پيدا كردهايد؟
من 10 سال است كه به زبان خاص خودم در نقاشي رسيدهام و احساس ميكنم در هفت و هشت سال اخير آثار منحصر به فردي خلق كردهام. از دوره سياه به بعد تيپسازي برايم بيشتر اهميت دارد. برخي از تيپهايي كه در نقاشي هايم ساختهام در گذشته به واسطه دژاو ديدهام و امروز ديگر اين زبان براي من دروني شده است و هر كسي كه نقاشيهايم را بدون امضا هم ببيند، ميداند كه چه كسي آنها را كشيده است.
شما در شمار نقاشان پركار قرار ميگيريد. سوژه نقاشيهايتان را چگونه مييابيد؟
راستش را بگويم سوژهها به سمت من هجوم ميآوردند. زماني كه خيلي پركار بودم اين اتفاق بيشتر ميافتاد اما من هنگام نقاشي كردن به هيچ چيزي فكر نميكنم. بوم جلوي روي من است و در همان لحظه خلق همهچيز اتفاق ميافتد. بعد از پايان كار نگاه ميكنم و ميبينم كه طبيعت بيجان كشيدهام يا نه يك تيپ ساختهام و براساس رنگگذاري و فرم و بافتي كه ساختهام براي نقاشيام اسم ميگذارم و مثلا نام نقاشياي كه كشيده دون ژوان ميشود يا لات و دلقك. بايد ببينم تيپي كه ساختهام چه چيزي را تداعي ميكند اينطوري نيست كه بوم را جلويم بگذارم و بگويم خوب الان ميخواهم يك لات يا انتري را بكشم. پيكاسو جايي ميگويد كه من نقاشي را ميكشم و وقتي تمام شد هر اسمي كه به نظرم رسيد روي اثر ميگذارم.
همه نقاشيهايتان اسم دارند؟
بله. اصولا تمام فيگورهايي كه كشيدهام اسم دارند.
ايدههايي كه داريد را جايي ثبت ميكنيد؟
براي من همه چيز روي بوم اتفاق ميافتد بومهايي در ابعاد 20 در 30. شايد من در طول روز تا پيش از اينكه جلوي بوم بنشينم 30 تصوير ذهني داشته باشم من تصميم نميگيرم كه كدام تصوير را ثبت كنم. ممكن است كه اصلا هيچ كدام را ثبت نكنم. بايد ببينم كدامشان خودش را روي بوم من نمايان ميكند.
براي تيپهايي كه ميسازيد از مدل هم استفاده كردهايد؟
نه. من اصولا هيچوقت از روي مدل نقاشي نكردهام. حتي در دورهاي كه در پاريس دانشجو بودم. اما اصولا براي نقاشان به ويژه نقاشان اكسپرسيونيست مدل بهانه است.
اين تيپها از كجا و چگونه به جهان نقاشيهاي شما راه پيدا كردهاند؟
من بيشتر تيپهايي را كه نقاشي كردهام، يك زماني ديدهام. فيگورهايي كه براي خيليها غريبه هستند. من در تهران قديم زندگي كرده و بزرگ شدهام در تهران قديم تيپهايي كه من نقاشي كردهام بسيار زياد بودند. از خانه كه بيرون ميزدي با تيپهاي مختلفي روبهرو ميشدي، يك نفر يك گوشه معركه گرفته بود و كلي آدم دورش جمع شده بودند آن طرفتر مثلا خيمه شب بازي ميكردند يا لاتها و فاحشهها در تهران قديم زياد بودند. اين تيپها به ذهن من راه پيدا كردهاند و نهادينه شدهاند. بيشك كساني كه تهران قديم را تجربه نكردهاند اين فيگورها برايشان غريبه است. واقعا آن زمان اگر گوشه خيابان در جاده خراسان راه ميرفتي يا چهارپايه و بومات را سوار ميكردي و ميخواستي همان كنار جاده نقاشي كني اينقدر در طول روز با فيگورهاي اغراقآميز روبهرو ميشدي كه گويي يكي از رمانهاي رئاليست جادويي را دست گرفتهاي و درحالي كه داري سطر به سطر پيش ميروي اين آدمها جلوي چشمت شكل ميگيرند و شروع به صحبت كردن ميكنند.
اگر دورههاي مختلف نقاشيهاي شما را مرور كنيم متوجه ميشويم شما همواره تعلق خاطر خاصي به بومهايي در ابعاد كوچك داشتهايد و ابعاد نقاشيهايتان جز موارد معدودي از 70 در 60 فراتر نميرود. چرا؟
البته در گذشته چند نقاشي در ابعاد بزرگ كشيدهام كه فروختمشان و ديگر در مجموعه شخصيام آنها را ندارم. من براي اينكه هنگام نقاشي كردن بيشتر تمركز داشته باشم، بومهاي كوچك را انتخاب ميكنم. انتخاب بوم با ابعاد بزرگ تمركز من را بههم ميريزد و وقتي كار تمام ميشود از آن راضي نيستم. وقتي كار كوچك است به راحتي ميتوانم حركت كنم و روي اثرم كار كنم. ضمن اينكه سالهاست كه بيشتر پرتره ميكشم و پرتره در ابعاد بزرگتر جواب نميدهد و تبديل به پلاكارد سينمايي ميشود كه هيچ جذابيتي نه براي خودم ميتواند داشته باشد و نه براي مخاطب.
اين ابعاد را در آثار طبيعت بيجان هم كه ميكشيد رعايت ميكنيد؟
بله. در طبيعت بيجان هم هرقدر كار كوچكتر باشد، پيچيدگي و رمز و راز كار بيشتر ميشود.
آيا آثار طبيعت بيجان هم نام دارند؟
بله. نقاشيهاي طبيعت بيجان بيشتر اكسپرسيونيستي هستند و اشيا در اين نقاشيها بيشتر رقصاناند و نامهاي مختلفي بر آنها گذاشتهام. بعضي معتقدند كه چون حركت در اين طبيعت بيجانها وجود دارد، آنها طبيعت زنده هستند.
قدر مسلم بايد گفت كه انرژي در آثار شما موج ميزند و گاهي حتي فوران ميكند. نقاشيهاي شما اين انرژي را از كجا ميگيرند؟
به قول مولانا همه چيز حيات دارد و همه «ما سميعيم و بصيريم و خوشيم/
با شما نامحرمان ما خامشيم- چون شما سوي جمادي ميرويد/ محرم جان جمادان چون شويد- از جمادي عالم جانها رويد/ غلغل اجزاي عالم بشنويد- فاش تسبيح جمادات آيدت/ وسوسه تاويلها نربايدت». اشياء خودشان انرژي و زندگي دارند. برخي خواب هستند و برخي بيدار. منتقدي نقاشيهاي طبيعت بيجانهاي من را با نقاشيهاي جورجو موراندي نقاش ايتاليايي مقايسه كرده بودند. اشياء در نقاشيهاي او حالت سكون دارند. او در نقاشيهايش با اين طبيعت بيجان را ميكشيد خيلي دوست داشت انزواي آدمها را بكشد اما در نقاشيهاي من اشياء حركت دارند و گاه در هم ميآميزند. اين موضوع به نگاه و روحيه هر نقاش ارتباط دارد و يك پديده دروني است. در نقاشيهاي من هم حركت موج ميزند و رنگها زنده و پر انرژي هستند. در كنار اين رنگها من رنگهاي خام در نقاشيهايم ميگذارم تا اين رنگها در نقاشيهايم بدرخشند. هر كسي جسارت اين را ندارد كه از رنگهاي خام در نقاشيهايش استفاده كند. در نقاشيهاي هر يك از نقاشاني كه به سبك شخصي خودشان دست يافتهاند با انرژيهايي روبهرو ميشويم كه در آثار ساير هنرمندان اين انرژي را نميتوانيم ببينيم. مثلا انرژي كه در نقاشيهاي اندرو وايت و رامبراند متفاوت است. حتي در نقاشيهاي نقاشان كلاسيك كه رئاليست كار ميكردند هم انرژي مرموزي شاهد هستيم.
با توجه به اينكه شما در كنار نقاشي، شعر و داستان هم مينويسد آيا نقاشيها و نوشتههايتان در ادامه و تكميلكننده هم هستند؟
من در يكي از يادداشتهايم نوشتهام آنچه را ميانگارم نقاشي ميكنم و آنچه را كه ميدانم مينويسم. من تجربيات درونيام را در دو دفترچه نوشتهام و اين دفترچهها را تعداد معيني زيراكس كردهام و در اختيار دوستان و شاگردانم گذاشتهام.
از جمله هنرمنداني هستيد كه بدون هيچ هياهويي همواره كار خودتان را ميكنيد. اين آرامش و بياعتنايي به حواشي هنر از كجا نشأت ميگيرد؟
به نظرم اگر كسي به كاري كه انجام ميدهد اعتقاد داشته باشد و به خودش اعتماد كند لازم نيست با ايجاد حواشي بخواهد خودش را مشهور كند. شايد كساني كه به خامدستي خود هنگام نقاشي پي برده باشند، با بوق و كرنا بخواهند خودشان را معرفي كنند. بايد باور كرد كه انرژي و منبع الهام ما از جاي ديگري ميآيد و اين انرژي و تلاش هنرمندانه ماست كه شناخته شويم البته بايد اين نكته را قبول كرد كه نسل آينده بايد ما را بپذيرد. در تاريخ هنر ما هنرمندان بسياري بودند كه چون نسلهاي بعدي آنها را نپذيرفتهاند فراموش شدهاند.
آينده نقاشي ايران را چگونه ميبينيد؟
همانگونه كه ميدانيد من دههها درس دادهام و در تمام اين سالها با جوانان دانشجويي روبهرو شدهام كه خيلي با استعداد هستند اما شرايط اقتصادي آنها را وادار كرده تا نقاشي را رها كنند. كسي كه از پس تامين هزينههاي روزمره زندگياش برنميآيد چگونه ميتواند شرايط نقاشي كردن را براي خودش فراهم كند؟ بعضي از دانشجوها
به ويژه دخترها وقتي ازدواج ميكنند چون نقاشي كردن امكاناتي ميطلبد از ادامه كار باز ماندهاند. با وجود همه اين مشكلات وقتي به گالريها ميرويد يا با دانشجويان و هنرجويان هنر صحبت ميكنيد با افراد توانمندي روبهرو ميشويد كه اگر امكان بروز تواناييهايشان را پيدا كنند، حتما ميتوانند آينده خوبي پيش رو داشته باشند.
اگر كسي به كاري كه انجام ميدهد اعتقاد داشته باشد و به خودش اعتماد كند، لازم نيست با ايجاد حواشي بخواهد خودش را مشهور كند. شايد كساني كه به خامدستي خود هنگام نقاشي پي برده باشند، با بوق و كرنا بخواهند خودشان را معرفي كنند. بايد باور كرد كه انرژي و منبع الهام ما از جاي ديگري ميآيد.
هنگام نقاشي كردن به هيچ چيز فكر نميكنم و در لحظه خلق همه چيز اتفاق ميافتد. بعد از پايان كار نگاه ميكنم و ميبينم طبيعت بيجان كشيدهام يا نه، يك تيپ ساختهام و براساس رنگگذاري و فرم و بافتي كه ساختهام براي نقاشيام اسم ميگذارم. مثلا نام نقاشي ميشود دون ژوان يا لات و دلقك يا...