فقدان گفتوگو، حلقه مفقوده ارتباطات در جامعه ايران
عاليه شكربيگي
نگاهي به مقوله ارتباطات در خانواده، آموزش، فرهنگ، سياست و كليه تعاملاتي كه به نوعي نيازمند يك ارتباط دونفره يا چند نفره است، حكايت از ارتباطات فرادستي و فرودستي دارد و به نوعي شاهد يك اقتدار و قدرت يك سويه در اينگونه تعاملات از عرصه خصوصي تا عمومي هستيم و اين گوياي آن است كه گفتوگو در اين ميدانها يا حضور ندارد يا نارساست و اين در حالي است كه ريشه اكثر مشكلات در فقدان گفتوگوست. به عنوان مثال، وضعيتي كه الان در جامعه ايران ملاحظه ميكنيم، گوياي همين فقدان گفتوگو و ارتباط يك سويه و به قولي «تكگويي» است كه تاريخي ديرينه دارد. در توضيح تكگويي در معناي عام آن ميتوان گفت در آغاز، انسان با جهان در مقام «من»- من يكه و متمايز از ديگران مواجه ميشود و آنچه از اين مواجهه ميگويد تا حدود زيادي تكگويانه است و اين شيوه رفتاري از نهاد خانواده تا نهاد سياست جاري و ساري است و به نوعي گوياي اين است كه گفتوگويي در اين راستا وجود ندارد و ارتباط در قالب تكگويي، مشاجره، مجادله، بحث، گپ و... است و به غلط ميگويند ما با هم گفتوگو كرديم! با طرح مساله فوق، در اين يادداشت، هدف آن است كه به نوعي به بحث گفتوگو و فرهنگ گفتوگويي و مولفههاي آن بپردازيم و در اين راستا بكوشيم كه چه بايد كرد تا فرهنگ گفتوگو كه از مولفههاي اساسي جامعه مدني و ارزشهاي مدني است، در تعاملات و ارتباطات انساني در جامعه حضور پيدا كند. در ابتدا بايد به اين امر مهم اشاره نمود كه ماهيت رابطه تكگويانه كه يك سويه بودن آن است، به نوعي پرسشگري را ناممكن ميكند، چرا كه پرسشگري فقط در يك رابطه دو سويه امكان پذير است و در هر ميداني كه پرسشگري در تعاملات رخت بربندد، بيترديد نابرابري حضوري فعال دارد و نابرابري و ناهمتايي تكگويانه در ارتباط اجتماعي به نابرابري رابطه فرادست- فرودست تبديل ميشود. به واقع موفقيت تكگو چه در خانواده يا فرهنگ و سياست و...، در اين است كه با ايجاد احساس انفعال در آنان اين باور را به آنها تلقين كند كه در مقام فرودست بايد از اراده او پيروي كنند.
حال اگر نگاهي به پيامدهاي تكگويي در همه عرصهها بيندازيم، جز انفعال در همه ميدانهاي زندگي، اجتماعي، سياسي و فرهنگي چه ميتوانيم ببينيم و در نهايت تربيت انسانهايي كه استعداد و شكوفايي و انديشهورزي در آنان به تدريج ميميرد و افزايش فرادستاني كه از اين باب، به همه چيز دست مييابند. حال سوال اين است كه چه بايد كرد كه فرهنگ تكگويي در تعاملات ما كمرنگ شود و جايش را يك گفتوگوي دو جانبه و دو سويه بگيرد؟ براي پاسخ به سوال فوق، ابتدا به تعريف مفهوم گفتوگو ميپردازيم. در مورد گفتوگو - يعني والاترين ارتباط گفتاري آدمي - به تناسب تعاريف مختلف داراي مولفههايي است كه در ادامه به مهمترين آن ميپردازيم. گفتوگو؛ ارتباط گفتاري يا «عمل ارتباطي» دو فرد، فرد با گروه يا چندين فرد با يكديگر به وسيله بيان يا نوشته است. اين ارتباط از طريق جريان و انتقال ايده و معنا در درون يا بين افراد و در ميان جمع در مورد موضوع مشترك به منظور «مفاهمه و روشنگري» درباره اين موضوع در فضاي مشترك رابطه انجام ميشود و مهمترين مولفههاي آن اعتماد، صداقت و گوش دادن است. اگر در راستاي تعاريف فوق، نگاهي به تعاملات انساني در ميدانهاي زندگي در جامعه ايران داشته باشيم، خواهيم ديد، اعتماد كه سنگ زيرين يك ارتباط گفتوگويي است، سالهاست كه جايش را ريا، دورويي، چاپلوسي، تكگويي، مشاجره، منازعه و بحران گرفته است و از اين باب ميتوانيم به آمار بالاي طلاق در خانواده، افزايش آسيبهاي اجتماعي در جامعه، فرادستي و فرودستي در ميدان سياست و زيست غيراخلاقي در فرهنگ اشاره كنيم. در جايي كه تكگويي حضور جدي دارد و نشاني از پرسشگري و انتقاد نيست، اساسا گفتوگويي هم وجود ندارد و جايش را نابرابري، تمايز، تبعيض، خشونت و منازعات اجتماعي- سياسي گرفته است. سوال نهايي و پاياني اين يادداشت اين است كه چه بايد كرد تا گفتوگويي مبتني بر بستر اعتماد در همه تعاملات خانوادگي، فرهنگي، اجتماعي و سياسي شكل گيرد؟ در پاسخ به سوال فوق بايد گفت هدف گفتوگو، مفاهمه و روشنگري است، اگر اين تفاهم و روشنگري در ارتباط خانوادگي و اجتماعي و سياسي جاري و ساري شود، آرام آرام روابط ميان انسانها به سوي يك ارتباط دموكراتيك و انساني حركت ميكند و اگر اينگونه شود، بسيار طبيعي است كه گفتوگو به عنوان يك ابزار و راهكار راهبردي ميتوانددر توسعه فرهنگي، اجتماعي و سياسي در خانواده و جامعه حضوري جدي و محكم و تاثيرگذار داشته باشد.(جامعهشناس)