• ۱۴۰۳ دوشنبه ۱ مرداد
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5816 -
  • ۱۴۰۳ دوشنبه ۱ مرداد

يادداشتي بر كتاب «آب‌ناز» نوشته امين فقيري

مغلوب يك اتفاق، مصلوب يك عشق

مهران زيبا

مجموعه داستان «آب‌ناز» جديد‌ترين اثر امين فقيري، شامل پنج داستان كوتاه و دو نمايشنامه است. اغلب آثار امين فقيري نويسنده كهنه‌كار اهل شيراز رئاليستي است. نويسنده در داستان‌هاي مجموعه «آب‌ناز» با پرداخت شخصيت‌هاي بومي و با استفاده از عناصر طبيعت چون كوه و برف و پرنده، با به كار بردن موتيف‌هايي از زيست‌بوم و رفتارهاي مردمان آن اقليم، تاثيرگذاري فضا و جغرافيا را بر آدم‌ها و كنش اجتماعي نشان داده است. 
در بيشتر داستان‌ها، با زاويه ديد سوم شخص محدود، به تشريح وقايع و اتفاقات مي‌پردازد. موتيف اصلي داستان‌ها عشق است. عشقي كه در نهايت به تلخي و تراژدي مي‌انجامد. نويسنده در طول روايت داستان‌ها با توصيف‌هايي واقع‌گرايانه و نثري ساده و روان، شخصيت‌ها و فضا و اتمسفر جهان داستاني خود را بدون بازي زباني يا اينكه بخواهد فرم و تكنيك به رخ بكشد، بيان مي‌كند.
نويسنده در اين مجموعه داستان به اصل قصه‌گويي و روايت هزارويك‌شبي وفادار مي‌ماند. داستان‌گويي را فداي فرم و تكنيك و زبان نمي‌كند. همين قصه‌گويي و نوع روايت از نقاط قوت اين مجموعه داستان است. نويسنده با تبحر و تجربه ساليان متمادي با استفاده از سبك زباني مختص به خود، ما را به جهان داستاني خود وارد مي‌كند. اين ويژگي در طرح داستان‌ها نيز خود را به خوبي نشان مي‌دهد. رابطه علت و معلولي در بستر داستان به خوبي به خواننده منتقل مي‌شود و خواننده را درگير قصه مي‌كند. 
نويسنده با پرهيز از ساخت شخصيت‌هايي سياه و سفيد و عدم استفاده از دوگانه خير و شر در طول روايت داستان‌هايش، آدم‌هايي زميني و باورپذير خلق مي‌كند. آدم‌هايي خاكستري با همه نقاط ضعف و قوت كه تحت تاثير زيست اجتماعي‌شان و جبر زمانه، راهي تقدير ناخواسته خود مي‌شوند. مانند شخصيت دختر داستان «آب‌ناز» كه عيبش، زيبايي چهره و عدم توانايي در «نه گفتن» به ديگران است و به همين سبب مورد آزار در دوران كودكي قرار مي‌گيرد و به سرنوشت تلخ مي‌رسد: 
دختري كه قرباني آرزوهاي انساني خود و نگاه ابزاري مردان آن ديار مي‌شود و در اين راه بدنش را به قربانگاه مي‌برد تا شايد به آرزوهايش برسد؛ ولي سهمش از زندگي روسپي‌گري و ناكامي مي‌شود. كبك‌ها و دختر در داستان «آب‌ناز» هر دو سرنوشت شبيه به هم دارند، هر دو قرباني‌اند. كبك‌ها براي امرار معاش و غم نان مردمان آن ديار و دختر... 
به سبب سبك رئاليستي و نثر ساده، خواننده در همان ابتداي داستان‌ها مشتاق و پيگير شخصيت‌ها مي‌شود. آدم‌هايي خسته و به حاشيه رانده شده كه دست از تلاش براي رسيدن برنمي‌دارند. هرچند پايان خوشي در انتظارشان نباشد. در اولين داستان كه عنوان كتاب است، نويسنده با زاويه ديد محدود به ذهن دكتر، سعي مي‌كند از طريق توصيف و شرح اعمال شخصيت‌ها، با جملاتي كوتاه و ساختي منسجم به شيوه نمايشي، با يادآوري شخصيت اصلي داستان ‏ «دكتر در تبعيد» از فضاي شلوغ و پر از همهمه مريض‌هاي درمانگاه و باور‌هاي مردمان آن ديار، همزمان اتمسفر فقرزده داستانش را براي خواننده روايت ‌كند.
«نمي‌دانست اين خستگي از كجا در تنش جا خوش كرده، مطمئن بود كه اگر پلك را درست و حسابي باز مي‌كرد، نگاهش را به اتاق دوونيم در چهارش مي‌انداخت. غم مضاعفي وجودش را در بر مي‌گرفت. يادش به صبح پر از هياهو افتاد كه اگر دادالله نبود، نمي‌دانست تكليفش با اين‌ همه مريض كه از سر و كول هم بالا مي‌رفتند، چيست؟ جماعتي كه قرص را تكه گچي مدور مي‌ديدند و بدون استثنا اصرار بر تزريق آمپول داشتند.»
شخصيت‌هاي داستان‌ها سرنوشتي يكسان دارند و همه قسمت‌شان از عشق، درد و هجران و بدعهدي مي‌شود. دكتر تبعيدي يكي از شخصيت‌هاي داستان «آب‌ناز» كه روزگاري آرمانش نجات مردمان از ظلم و فقر بود، حالا ناتوان از نجات دختري است كه دل در گرو عشقش دارد و نمي‌تواند خودش را هم از اين فلاكت نجات دهد.
دايي ‌رسول كفترباز شخصيت داستان «كوه برفي» همه عمرش را مي‌گذارد تا خواهرزاده يتيمش «غلام» كه يك پاي كوتاه‌تر دارد، به آرامش و خوشبختي برسد. غلام به پول و ثروت مي‌رسد، اما به آرامش و خوشبختي نه. 
«لبه تخت نشست. به ساعت زنگدارش كه صفحه مدوري داشت، نگاه كرد. ساعت چهارونيم بعدازظهر يكي از سال‌ها بود! دي ماه سفيد برفي، سال‌هايي نحس كه هيچ تقويمي آنها را نمي‌پذيرفت و كلماتش عدد‌هايش را تف مي‌كرد. از اينكه واژه تبعيد را براي خودش تكرار كند، عقش مي‌گرفت. نمي‌خواست با اين كلمه زندگي كند.»
نويسنده در روايت‌ها و گفت‌وگو‌ها با بهره‌گيري از زباني كه به محاوره نزديك‌تر است، سعي در يكدست‌سازي زبان دارد. با همين شيوه به ساخت فضا و شخصيت مي‌پردازد و با استفاده از نثري ساده و جملات كوتاه و استفاده از واژه‌هاي بومي و محلي و با تصويرسازي و توصيف قدرتمند در خدمت داستان، سبك خاص خود را ارايه مي‌دهد.
در جهان داستاني نويسنده، وجود رگه‌هاي غم و حسرت و نرسيدن خودنمايي مي‌كند. در جايي كه قرار بود عشق درمان تمامي دردها باشد ولي به سرانجامي تراژيك رسيد. آدم‌هاي جهان داستاني نويسنده انگار به دنيا آمدند تا ناملايمتي ببينند و در اين راه، تمام خود را بگذارند تا شايد به آرامش برسند؛ اما به پايان غم‌انگيز مي‌رسند. خواندن داستان‌ها و سرنوشت تلخ شخصيت‌ها، به سبب سبك رئاليستي نويسنده و به قاعده استفاده كردن عناصر داستاني و فضاسازي درخشان، براي خواننده قابل تحمل مي‌شود. 
در پايان، هرچند مرگ و هجران در داستان‌هاي اين مجموعه، تصويري حزن‌آلود دارد، اما در لايه دروني و مواجهه خوانده با متن كورسويي از اميد و آرامش به چشم مي‌خورد. شايد مرگ هم نوعي به آرامش رسيدن باشد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها