طبيب ِ جمله علتها
فرهاد طاهري
روز سهشنبه ٣٠ مرداد ١۴٠٣ مراسمي در اداي احترام به دكتر ايرج امير ضيايي و قدرداني از «درمانگريهاي مهرورزانه او» در فرهنگستان زبان و ادب فارسي برگزار شد. اين نوشته نيز اداي احترام يكي از پژوهشگران تاريخ و ادبيات معاصر ايران به نشانه حق سپاسي از چنين پزشك اديب محبوبي است.
سببساز توفيق ارادت من به دكتر ايرج اميرضيايي، حافظ بود. توفيقي كه البته از بابت آن، هميشه هم خود را سپاسگزار حافظ دانستهام. نخستينبار كه نام دكتر ايرج امير ضيايي سخت توجهم را جلب كرد در ماجراي تاليف مقالهاي براي دانشنامه حافظ و حافظپژوهان بود. در ضمن بررسي و گزينش منابع ِ آن مقالهام، روزي به نقدنوشتهاي درباره يكي از كتابهاي حوزه حافظشناسي برخوردم كه به قلم دكتر ايرج امير ضيايي در مجله كتاب ماه ادبيات فلسفه (شماره ٨8 - ٨7، دي و بهمن ١٣٨٣) منتشر شده بود. بيان بسيار مستدل، روشمندي در شيوه تحليل و نقد، بركنار بودن از اغراق و افراط و برخورداري از تعادل و انصاف در جامه كلام متين و مودبانه، اشراف بر منابع ومتون عرفاني و نثر پاكيزه و استوار ِ آن مقاله به حدي مرا تحت تاثير قرار داد كه تعارف نيست اگر بگويم انگيزه و اراده شناخت بيشتر و نزديكتر نويسنده آن نقد، بر «قصد اصلي و تاليف مقالهام» چربيد و يك هفتهاي به جد مرا برآن داشت كه به پرسوجو از دوستان حافظ شناس درباره سابقه پژوهشي و فرهنگي نويسنده آن نقد (دكتر ايرج امير ضيايي) برآيم . آن روزها من به كوچي دلپسند از تهران تن سپرده بودم و چندسالي بود كه دور از موسسات فرهنگي و پژوهشي پايتخت، روزهاي خاطرهانگيزي را در خانه پدري در تاكستان ميگذراندم. وقتي از دوستان عزيزم در فرهنگستان زبان و ادب فارسي، آن هم كاملا اتفاقي، شنيدم كه نويسنده آن نقد، پزشك معتمد فرهنگستان است و دست وديدهاي بسيار شفاعتگر دارد و در فراغت ايام طبابت نيز، گوشه چشمي به ادب و عرفان و فرهنگ، ديدار چنين طبيبي اديب چنان شوقي در من برانگيخت كه فكر كنم دو، سه روز بعد از گفتوگو با دوستان فرهنگستان، توفيق آشنايي نزديك با دكتر امير ضيايي نصيبم شد. اولين نكته نظرگير در ديدارم با دكتر اميرضيايي آن بود كه حالات ِ كلامي و بياني نويسنده آن مقاله با احوالات شخصيتي «خود او» چقدر به هم نزديك بود. طريقه سخن گفتن و نوع نگاه و حالتِ جستوجوگرچشم ِ طبيب، دقيقا مانند جملههاي آن نقد، سنجيده و كنجكاوانه و برخوردار از آرامش و اعتدال بود. بعدها كه باب گفتوگوهاي من با دكتر امير ضيايي (به مقتضاي «دردهايي» كه سراغم ميآمد) بيشتر گشوده شد و بيشتر سراغ او را ميگرفتم و درمان هر دردي را نزد دكتر امير ضيايي مييافتم متوجه شدم شيوه درمانگري دردمندان و علاجيابي دردها نيز در طبابت دكتر امير ضيايي گويي متاثر از شيوه تحقيق و تاليف او در عالم عرفان و ادب فارسي است. پرسشهاي دقيق، بررسي جوانب موضوع، تامل و درنگ هنگام گوش دادن به توضيحات مخاطب، توجه به همه نكتهها و گفتههاي مخاطبان و ناخوشاحوالان، پرهيز از شتاب و بركنار بودن از اظهارنظرهاي ناپخته، همگي تداعيگر حالات نويسندهاي است كه به دقت در پي تحقيق و تاليف اثري ماندگار و تاثيرگذار است. حالاتي كه دكتر ايرج امير ضيايي، چه در تحقيق وچه در طبابت، از آن بسيار بهره برده و درنهايت نيز به طبابت اطمينانبخش و تشخيص بيخدشه درمانگر ِاين طبيب اديب انجاميده است. دكتر امير ضيايي البته در چنين روزگار پررونق سوداگري در پزشكي و رواج ِ «تجارت طبابت» و مشتري طلبيهاي شماري از پزشكان انبوهساز و برج برافراز، چنين كردكاري را در طبابت برگزيده است. او همچنين در قامت پژوهشگر حوزه پزشكي و ادبيات و تاريخ هم منشا خير واثر بوده و به موقع لزوم، دانش و دانستنيهاي خود را در اختيار پرسشگران گذاشته و از هيچ كمكي نيز به آنان دريغ نورزيده است. يادم هست در دوراني كه در كتابخانه ملي عهدهدار اداره كانال تلگرامي تخصصي معرفي كتاب بودم دوبار دست نياز به سوي دكتر اميرضيايي بردم. گزارشهاي بسيار مستند ِ همراه با تحليلهاي نكتهبينانهاش درباره كتابهاي « بيست سال در ايران» (روايت يك زندگي در دوران سه پادشاه قاجار، خاطرات جان ويشارد پزشك دوره قاجار، به ترجمه علي پيرنيا) و «صد سال تنهايي» (نوشته ماركز) گوياي وسعت اطلاعات و دقتهاي بينظيرش بود.
علاوه بر همه آنچه گفتم نميتوان از طبابت كم نظير و حذاقت بيبديل و عرفان و ادبپژوهي عميق فروتنانه و كتاب دوستي دكتر امير ضيايي گفت، اما از ادب ذاتي و خندههاي آرامشبخش او كه بهترين درمانگر مراجعان او است ،سخني نگفت و ستايشي برزبان نياورد.
ايرج امير ضيايي در سال ١٣٢۵، در اردبيل و در خانوادهاي برخوردار از ذوق هنر و موسيقي به دنيا آمده است. پدرش چندي نوازنده گارمان در اركستر راديوي تهران بوده است. در سال ١٣۴٢ ديپلم رشته طبيعي گرفت و وارد دانشكده پزشكي دانشگاه تبريز شد. آن روزگار، بهترينها و مستعدترينها و سختكوشترين جوانهاي كشور، راه به دانشگاه مييافتند و هركس براساس لياقت و دانش و زحمت خود پشت ميز كلاسهاي دانشگاه مينشست. فارغالتحصيلان پزشكي هم در نظر مردم، نه جماعتي پولپرست و نامطمئن كه صاحبان يدبيضا بودند و دم عيسي. ايرج امير ضيايي در ١٣۵٢ بعد از فارغالتحصيلي، در مراكز كانون كارآموزي كرج و شبكه تندرستي الشتر (در استان لرستان) طبابت خود را آغاز كرد. از سال ١٣٨۶ تا امروز نيز اين توفيق نصيب پژوهشگران فرهنگستان زبان وادب فارسي شده است كه چاره جمله دردهاي خود را از طبيبي اديب جويا شوند. از آثار او در حوزه ادبيات و عرفان هم ميتوان به بعضي مقالات اشاره كرد:
- حافظ انديشه (اثر مصطفي رحيمي)، گلچرخ، شماره ٢، ١٣٧٢
- مست ومستور، گلچرخ، شماره ٧، ١٣٧٢
- ابهامات ديوان حافظ، كيهان فرهنگي، شماره ١۴٣، ١٣٧٧
- حافظ و قرن بيست ويكم، كتاب ماه ادبيات وفلسفه، شماره ۴٩، ١٣٨٠
- هستيشناسي حافظ، كيهان فرهنگي، شماره ١۴٨، ١٣٧٧
- گمشده لب دريا، كتاب ماه ادبيات وفلسفه، شماره ٨٧- ٨٨، ١٣٨٣.
- نظري بر دوبيت حافظ، گلچرخ، شماره ٢١، ١٣٧٨
- حافظ برتر كدام است، كتاب ماه ادبيات، شماره ٢، ١٣٨۶
- گريز از خودآگاهي، نامه انجمن، شماره ٣١، ١٣٨٧
- نگاهي به جبر و اختيار، نامه انجمن، شماره ٢٧، ١٣٨۶
- زهد و ريا يا زهدِ ريا، نامه فرهنگستان، شماره ١۶، ١٣٩۶
- فرهنگ شاهنامه (اثر علي رواقي)، بخارا، شماره ٨٧- ٨٨، ١٣٩١ و...
طي سالهاي اخير هروقت خواستهام كتابي به دكتر امير ضيايي تقديم كنم جز اين عبارت جمله ديگري به ذهنم نرسيده است: «تقديم به دكتر امير ضيايي آن طبيب جمله علتهاي ما...»