• ۱۴۰۳ دوشنبه ۲۳ مهر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5880 -
  • ۱۴۰۳ دوشنبه ۲۳ مهر

رابرت بروس و شورش پادشاه

مرتضي ميرحسيني

در فيلم «شاه ياغي» (2018) تصوير بسيار جذابي از او ارايه مي‌شود كه ابتدا با انگليسي‌ها بست و پشت ويليام والاس را خالي كرد. بعد از آنان بريد. در تغيير و تحولات بعدي دشمن‌شان شد و به همان راهي رفت كه پيش از او، والاس رفته بود. بخشي از اسكاتلندي‌ها را دور خودش جمع كرد و انگليسي‌ها را به مبارزه طلبيد. از خشمي كه از اعدام فجيع والاس و از نمايش قطعات بدن چندپاره او در بازارها و ميادين ميان اسكاتلندي‌ها شعله مي‌كشيد بهره گرفت و سپاهي براي جنگ بسيج كرد. به نظرش مي‌رسيد كه از پس انگليسي‌ها برمي‌آيد و دست‌شان را از خاك پدري كوتاه مي‌كند. اما شكست خورد. گويا فريب خدعه انگليسي‌ها را خورد و بيشتر نيروهايش را در شبيخوني سخت از دست داد. خودش جان به در برد و زنده ماند. از آن جنس مرداني نبود كه آسان مي‌ميرند. اما همه‌چيزش را از دست داد يا حداقل، بعد از نخستين شكست چنين به نظر مي‌رسيد كه همه‌چيز را باخته است. انگليسي‌ها از او، از خانواده‌‌اش و از متحدانش انتقام بدي گرفتند و استقلال‌طلبي اسكاتلندي‌ها را با قساوتي بدوي سركوب كردند. رابرت بروس از مقابل آنان عقب نشست و مدتي در خفا زندگي كرد. شنيد كه انگليسي‌ها در به در جست‌وجويش مي‌كنند و به هر كسي كه خبري درباره‌اش بدهد جايزه مي‌دهند؛ به آنهايي هم كه با او همكاري يا به هر شكلي كمكش كرده‌اند، رحم نمي‌كنند. تا مدتي در انزوا ماند و از جايش تكان نخورد. براي او كه جهان يكپارچه ضدش مي‌كوشيد انتخاب ديگري وجود نداشت. از چند ارباب محلي كمك خواست. همه، حداقل در آن روزهاي سخت و بي‌اميد به او جواب رد دادند يا قدرت و اراده همراهي با او را در خود نمي‌ديدند يا به هدفي كه مي‌گفت باور نداشتند يا اينكه براي خوش‌خدمتي به انگليسي‌ها به دستگيري‌اش فكر مي‌كردند. بروس باخته بود و كسي دلش نمي‌خواست طرف بازنده بايستد. در آن روزها، يعني اواخر نخستين دهه از قرن چهاردهم ميلادي، هيچ نشانه‌اي از اقبال بلند بروس وجود نداشت و كسي دگرگوني‌هاي بعدي را پيش‌بيني نمي‌كرد. نيز از انگليسي‌ها و از مجازات‌هاي آنان مي‌ترسيدند. در ستمگري و بي‌رسمي آنان ترديد نداشتند، اما اين بيداد را همچون واقعيتي تغييرناپذير - مثل سيل يا هر بلاي مهارنشدني ديگر - پذيرفته بودند. شكست اوليه رابرت بروس و پيش از او ويليام والاس، نشان‌شان داده بود كه جنگ‌آزمايي با انگليسي‌ها حاصلي ندارد و به چالش كشيدن قدرت و سيطره آنان جز به تاواني گزاف نمي‌انجامد. خلاصه‌اش اينكه رابرت بروس را باور نداشتند و بعد از شكست و فرار او حتي فكرش را هم نمي‌كردند كه او - چيزي بيش از بازنده‌اي فراري و - مرد تغيير شرايط باشد. اشتباه مي‌كردند. رابرت سرانجام از زير آوار شكست بيرون زد. در خفا خودش را بازسازي كرد و مردان وفادار را از دور و نزديك فراخواند. اين‌بار به جاي حمله مستقيم، به عمليات‌هاي كوچك و پراكنده دست زد. قلعه به قلعه پيش رفت و انگليسي‌ها و متحدان و مزدوران‌شان را مغلوب و متواري كرد. پيروزي‌هايش كوچك و از نظر نظامي كم‌اهميت بودند، اما خبرش اسكاتلندي‌هايي را به تكاپو انداخت. در نظر بسياري از آنان، زنده بودن رابرت بروس، بازگشت او به ميدان زورآزمايي با انگليسي‌ها و نيز پيروزي‌هاي اخيرش كمتر از معجزه نبود. كم‌كم - نه همه، اما خيلي‌ها - باورش كردند و به او اميد بستند. به‌ويژه آنكه انگليسي‌ها بعد از آن پيروزي اوليه بر رابرت بروس و سركوب قيام اسكاتلندي‌ها، ظلم و اختناق را از حد گذرانده و در سخت‌گيري به مردم مغلوب زياده‌روي كرده بودند. خلاصه‌اش اينكه رابرت بروس دوباره به صحنه برگشت و به ياري متحدانش باز به جنگ انگليسي‌ها رفت. حتي بسياري از آنهايي كه قبلا به دعوتش براي اتحاد جواب رد داده بودند - امكان برنده بودنش را ديدند- و كنارش ايستادند و از كارزار ضدانگليسي او پشتيباني كردند. نيمه اكتبر 1322 در نبردي تمام‌عيار موسوم به نبرد بِي‌لند، سپاه ادوارد دوم را فروشكست و استقلال اسكاتلند را به دربار انگليس تحميل كرد. انگليسي‌ها به اكراه از قلمرو بروس عقب نشستند و چون توان جنگي ديگر در آن سرزمين را در خود نمي‌ديدند از كوشش براي بازگشت دست كشيدند. يادبودي سنگي از اين نبرد در خلنگزارهاي شمال شرقي انگلستان امروزي وجود دارد و يكي از ديدني‌هاي يورك شمالي است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون