ادامه از صفحه اول
چارهيي جز افزايش قيمت «نان» نبود
اگر دولت تن به افزايش پرداخت يارانه نان براي جلوگيري از افزايش قيمت آن بدهد، يا بايد آن را از محل بودجه عمراني بپردازد كه به منزله كاهش اشتغال و كاهش رشد اقتصادي كشور است، يا بايد از محل كسري بودجه يا چاپ پول بدون پشتوانه آن را جبران كند. از آنجايي كه دولت حسن روحاني بنا ندارد از جيب مردم پول برداشته و روز بعد با فخرفروشي به آنها يارانه بپردازد، معتقدم كه شرافتمندانهترين راهحل را انتخاب و صادقانه اين مشكل را با مردم مطرح كرده است. نه توسعه كشور را به معيشت روز مردم فروخته و نه آينده اشتغال ملت را تاريك ساخته است. با وجود اينكه ميدانيم كه چقدر اين تصميم سخت بوده و دولت فشار بسياري را براي اين تصميمگيري تحمل كرده است اما چارهيي جز اين ندارد. پرداخت هر يارانهيي در حوزه اقتصاد اصولا بد نيست. ولي هر سياست يارانهيي بايد به سه سوال بتواند پاسخ دهد؛ چرا پرداخته ميشود؟ به چه كساني بايد پرداخته شود؟ تا چه زماني بايد پرداخته شود؟ ولي در مورد «نان» به طور خاص، كه پرداخت يارانه به آن كاملا توجيهپذير است بايد جواب دهيم كه از چه محلي بايد پرداخته شود؟ بايد چه بودجهيي را حذف كنيم تا دولت بتواند يارانه نان را بپردازد؟ اگر نتواند اين كار را انجام دهد چه كند؟ آيا منتقدين دولت توصيه ميكنند كه براي پرداخت يارانه بيشتر، دولت يازدهم هم اقدام به چاپ پول بدون پشتوانه كند؟
سيستم توازن قواي اروپا و پايان آن
او آنچنان كه در سال 1812 در يك رازوري نوشته بود، متقاعد شده بود كه پيروزي بر ناپلئون، طليعه دنياي تازه و هماهنگي است كه مبناي آن بر اصول ديني قرار دارد و او متعهد بود: «تا سلطنت حقيقي عيسي مسيح كه من تمام شكوه زمينيام را براي او گذاشتهام سريعتر رخ دهد.» تزار در سال 1814 و متقاعد از اينكه خود او وسيلهيي براي خواست الهي است با طرحي تازه براي نظم جهاني كه حتي خيلي راديكالتر از جهانشمولي ناپلئون بود به وين رسيد: يك «ائتلاف مقدس». ائتلاف مقدس متشكل از پادشاهان و شاهزادهنشينهايي بود كه منافع ملي خودشان را در راستاي صلح و عدالت كه همه به دنبال آن هستند، پالايش ميكنند و بدينترتيب از اصل توازن قوا به نفع اصول برادرخواندگي مسيحي چشمپوشي ميشود. آنچنان كه الكساندر به شاتوبريان، روشنفكر و ديپلمات طرفدار سلطنت فرانسه گفته بود: «ديگر سياستي به نام سياست انگلستان، فرانسه، روسيه يا اتريش وجود نخواهد داشت؛ فقط يك سياست مشترك وجود خواهد داشت و آن هم سعادت همگاني است كه همه دولتها و مردم بايد آن را اتخاذ كنند.» اين نگاه، پيشتاز نگاه مفهوم طبيعت نظم جهاني ويلسون امريكايي بود، البته با اين تفاوت كه به طور چشمگيري با نگاه ويلسوني در تضاد بود. لازم به گفتن نيست كه ارايه چنين طرحي آن هم از سوي قدرت نظامي پيروز كه حالا بر قاره مسلط است، چالش تازهيي را در برابر مفهوم اروپايي تعادل وستفاليايي دولتهاي حاكم قرار داده بود. روسيه به نيابت از نگاه جديدي كه به مشروعيتش شده بود به دنبال يك زيادهخواهي از قدرت بود. تزار آلكساندار، جنگهاي ناپلئوني را با پيشروي به سمت پاريس كه خود جلودار آن بود پايان داده بود و حالا او سرشار از حس پيروزي از 160 هزار نيروي نظامي كه در دشتهاي اطراف پاريس مستقر بودند، سان ميديد – نمايشي كه هيچ كس حتي ملل متحد هم نميتوانست آن را ناديده بگيرد. آلكساندر بعد از مشورت با مشاور روحاني خود، طرحي را ارايه داد كه در آن حاكمان پيروز توافق ميكنند كه «روابط دوجانبهيي كه پيش از اين ميان قدرتها بوده اساسا تغيير كند و ضروري است كه جاي خود را به نظمي كه مبناي آن حقيقت متعالي دين ابدي ناجي ما است، بدهد.»
اكنون وظيفه مذاكرهكنندگان در وين اين است كه نگاه مسيح وار آلكساندر را به چيزي كه با موجوديت مستقل دولتهايشان سازگاري داشته باشد تغيير دهند، ورود روسيه را به نظم بينالمللي خوشامد بگويند بدون آنكه پذيرش آن كشور اين نظم را از بين ببرد.