• ۱۴۰۳ دوشنبه ۳ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5910 -
  • ۱۴۰۳ دوشنبه ۲۸ آبان

جامعه زنده است

محسن آزموده

ما اهالي رسانه معمولا عادت داريم اخبار بد را برجسته مي‌كنيم. شايد بتوان گفت تقصير هم نداريم، آنچه استاد ازل در كلاس‌هاي خبرنويسي گفت بگو مي‌گوييم، به ما ياد دادند كه خبر امر خارق‌‌العاده است، نه اتفاقي كه هر روز مي‌افتد. البته ممكن است بگوييد در اين گوشه از كره خاك كه ما زندگي مي‌كنيم، يعني در خاورميانه، اتفاق‌هاي ناخوشايند و ناگوار كه اموري خارق‌العاده نيستند، بلكه عادي‌تر از هر امر عادي هستند. بله، تا حدودي فرمايش شما درست است، اما به هر حال، مردم به رسانه‌ها رجوع مي‌كنند، تا درباره اتفاق‌هاي متفاوت بخوانند و بشنوند و ببينند، وگرنه براي عموم جذابيتي ندارد اينكه روز يكشنبه 27‌آبان‌ماه، كاسب‌هاي خيابان سلسبيل سر كار خود رفتند و مردم آن محل هم براي خريد و گشت و گذار از آنجا عبور كردند. فرض كنيد در همان خيابان يك آدم نابكاري پيدا مي‌شد كه دعوا و مرافعه راه مي‌انداخت و خداي نكرده چند نفر را با قمه زخم و زار مي‌كرد. اين مي‌شد خبر! 
متاسفانه چنان كه نوشتم، اخبار بد و ناگوار دور و اطراف ما زياد است. همين هفته پيش آن قدر خبر قتل و خودكشي و مرگ مفاجا (ناگهاني) مخابره شد  كه همه غمباد گرفتند. در روزگاري كه سرعت گردش اخبار به كسري از ثانيه رسيده، تا در جايي اتفاق ناگواري رخ مي‌دهد، همه مطلع مي‌شوند، انگار خبر بد مثل ويروس با سرعتي اعجاب‌انگيز پخش مي‌شود و ناگزير نااميدي و ياس و دلمردگي را همه جا مي‌گستراند. همين پر سر و صدايي و قدرت و سرعت نفوذ خبرهاي منفي باعث مي‌شود كه چشم‌انداز ما از واقعيت پيراموني به‌شدت كبود و تيره و تار شود و نتوانيم تصويري متوازن و همه‌جانبه از جامعه در اختيار داشته باشيم. در چنين شرايطي، اتفاق «خارق العاده» واقعي اين خبر است كه نمايشگاه آثار هنرمندان مدرن در موزه هنرهاي معاصر تهران به دليل استقبال شگفت‌انگيز مخاطبان يك هفته تمديد شده است!
اين را مشاهدات هم تاييد مي‌كند. دوستان و همكاراني كه در روزهاي اخير از حوالي اين موزه بالاتر از پارك لاله گذر كردند، مي‌گويند صف ورودي تا پايين پارك امتداد داشته. پريروز عصر دوستي كه خودش در صف بود، زنگ زد و گفت يك ساعت است كه منتظر خريد بليت است. واقعا عجيب نيست؟ در همين روزهايي كه بسياري از تحليل‌گران و نظريه پردازان از دلمردگي و افسردگي و خمودگي جامعه مي‌گويند، اين صف‌هاي عريض و طويل براي تماشاي آثار هنرمنداني چون ون‌گوگ و پيكاسو را چگونه مي‌توان توجيه كرد؟ آيا آن جوانان هوشمندي كه در اين صف‌ها ايستاده‌اند و هر يك آخرين گوشي‌هاي روز وصل به اينترنت را در اختيار دارند، نمي‌دانند كه در جامعه چه خبر است يا همه از نظر اقتصادي تامين هستند و مشكلي ندارند؟
بعيد است اين طور باشد. قطعا آنها هم مثل بقيه دچار هزار و يك مشكل ريز و درشت هستند و خيلي بهتر از بقيه مي‌دانند كه كجا چه اتفاقي و چرا افتاده است. قطعا آن قدر اخبار را زير و رو كرده‌اند كه در نهايت خبردار شده‌اند موزه هنرهاي معاصر از گنجينه معروف خود پرتره‌ها را براي نمايش انتخاب كرده. اما اين آدم‌هايي كه براي ديدن اين آثار آمده‌اند و در اين هواي آلوده و بعضا سرد و باراني، صف‌هاي طولاني را تحمل مي‌كنند- يادآور صف‌هاي طولاني سينماها در ايام جشنواره فجر در دهه شصت- اين را هم مي‌دانند كه زندگي كوتاه است، نبايد فرصت‌ها را از دست داد، بايد براي ترميم و تقويت روح و روان كاري كرد، بايد دم را غنيمت شمرد و در عين حال همچنان كه براي جسم كوشيد، براي جان هم وقت گذاشت. آنها مي‌دانند كه ديدن اثري از پيكاسو آرزوي بسياري است و برخي حاضرند پول‌هاي زياد و زمان قابل توجه صرف كنند، تا به موزه‌هاي اروپايي بروند و آثار هنرمنداني از اين دست را از نزديك ببينند. پس حالا كه در همين نزديكي ما آثاري از بزرگ‌ترين هنرمندان مدرن عرضه شده، چرا خود را از آنها محروم كنيم؟ جامعه زنده است و از پاي ننشسته و براي زنده بودن و زنده ماندن خود از هيچ تلاشي فروگذار نمي‌كند. خلاصه اينكه اين استقبال «خارق العاده» و البته اميدواركننده نشان مي‌دهد كه جامعه اين شعر شاعر را باور دارد كه: بسان رود/ كه در نشيب دره سر به سنگ مي‌زند رونده باش/ اميد هيچ معجزي ز مرده نيست/ زنده باش (سايه)

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون