در رابطه با تحليل سناريوهاي مختلفي در باب نتايج احتمالي دور جديد گفتوگوهاي ميان تهران و تروييكاي اروپايي روزنامه اعتماد با حسن بهشتيپور ،كارشناس و پژوهشگر مسائل بينالملل گفتوگو كرده است. بهشتيپور معتقد است كه گفتوگوها لزوما منتج به نتايج خاصي نخواهد شد و پروسه زمانبري نياز است تا وارد مراحل مقدماتي مذاكره شد. بهشتيپور اين را هم گفت كه اساسا ايران تاكنون نتوانسته از اختلافات ميان امريكا و اروپا استفاده كند و اين گزاره همچنين نميتواند به عاملي براي توافق احتمالي مستقل تهران با هر يك از طرفين به صورت جداگانه تلقي شود.
آقاي عراقچي، وزير خارجه كشورمان نشست اخير هياتهاي ديپلماتيك ايران و تروييكاي اروپايي را توفان فكري توصيف كردند، به باور شما آيا با توجه به مواضع غير رسمي رسانهاي شده در باب نشست اخير و همچنين موضوعات مورد اختلاف، امكان حصول توافق نسبي در نشستهاي بعدي وجود دارد؟
در ابتدا لازم است دو مفهوم كليدي در نشستهاي سياسي را از يكديگر تفكيك كنيم: «گفتوگو» و «مذاكره». گفتوگو به تعامل ميان دو يا چند طرف اشاره دارد كه در آن، افراد دور يك ميز نشسته و درباره يك يا چند موضوع به بحث و تبادل نظر ميپردازند. در اين نوع تعامل، لزومي به وجود يك دستور كار مشخص كه از پيش توافق شده باشد، وجود ندارد و اهداف از پيش تعيين شدهاي نيز لازم نيست تعريف شود. هدف اصلي گفتوگو، رسيدن به يك دستور كار مشخص و دستيابي به اهداف متعدد از طريق تبادل نظر است.در مقابل، مذاكره ميتواند به صورت رسمي، محرمانه يا غيرمحرمانه انجام شود و در اين حالت، وجود يك دستور كار مشخص و اهداف طراحي شده الزامي است. نشستي كه در ژنو در روز جمعه برگزار شده هنوز به مرحله مذاكره نرسيده است. اين گفتوگوها به منظور شنيدن نظرات يكديگر و بررسي اهداف دولت جديد ايران از سوي طرف اروپايي برگزار ميشود. اساس اين گفتوگوها در سطح مديران كلان شكل گرفته است و آقاي انريكه مورا، معاون آقاي جوزف بورل، نماينده اتحاديه اروپا در اين گفتوگوها حضور داشتند.نكته مهم در تفاوت ميان گفتوگو و مذاكره اين است كه در مذاكره ممكن است به توافق و امضاي يك قرارداد برسيم، در حالي كه در گفتوگو چنين انتظاري نبايد وجود داشته باشد. بنابراين ميتوان نتيجه گرفت كه گفتوگو مقدمهاي براي مذاكره است و اين دو مفهوم نبايد با يكديگر اشتباه گرفته شوند. در تبليغات رسانهاي، به منظور ايجاد روحيه در مردم، اغلب از واژه «مذاكره» استفاده و اعلام ميشود كه مذاكرات ايران و اتحاديه اروپا آغاز شده، در حالي كه واقعيت اين است كه اساسا مذاكره به آن معنا كه مطرح شده، نيست. بنابراين بهتر است از واژه «گفتوگو» استفاده شود. بهترين انتظار اين است كه اين گفتوگوها ادامه يابد تا به يك دستور كار مشخص و هدفگذاري دقيق برسد، زيرا هر يك از طرفين، يعني ايران و طرف مقابل، به عقيده من اهداف متفاوتي از برقراري اين گفتوگوها دارند.
اهدافي كه بدانها اشاره داشتيد، چيست؟
هدف اصلي طرف ايراني از اين گفتوگوها، اتمام حجت با طرف مقابل است. به عبارت ديگر، ايران ميخواهد به اروپاييها اعلام كند كه در حركت در مسير فعال كردن مكانيسم ماشه، ايران نيز تغيير دكترين هستهاياش را در اولويت قرار ميدهد. يكي از مصاديق اين تجديدنظر، امكان خروج از معاهده انپيتي است. با اين حال، بايد توجه داشت كه اين اقدام ميتواند بهشدت به هر دو طرف آسيب بزند.نكته مهم ديگري كه بايد مورد توجه قرار گيرد، انگيزه طرف اروپايي براي ورود به اين گفتوگوهاست. هدف اصلي آنها فهم مواضع دولت جديد ايران است. به عنوان مثال، پس از تحليف آقاي پزشكيان، آقاي مورا به منظور شركت در اين مراسم به ايران آمد. همچنين در سفر آقاي پزشكيان به نيويورك براي شركت در نشست مجمع عمومي، توافقي انجام شد كه منجر به شكلگيري دور جديدي از گفتوگوها شد. دور ابتدايي اين گفتوگوها در روز جمعه آغاز شد و به گفته آقاي غريبآبادي، اين رايزنيها ادامه خواهد داشت.
اروپاييها به دنبال فهم مواضع دولت جديد ايران هستند و پس از آن قصد دارند درباره همكاري نظامي ايران و روسيه نيز اتمام حجت كنند. همكاري نظامي ميان اين دو كشور براي طرف اروپايي بهشدت نگرانكننده است. آقاي مورا پس از اين گفتوگوها در توييتي به اهميت جنگ روسيه در اوكراين براي اروپا اشاره كرد. اين جنگ تاثيرات قابل توجهي بر امنيت انرژي، مواد غذايي و موجهاي مهاجرت به كشورهاي مختلف اروپايي داشته است و به همين دليل، اروپاييها بهشدت نگران امنيت خود هستند.در نتيجه موضوع جنگ اوكراين و پيامدهاي آن براي اروپا از اهميت بالايي برخوردار است و به همين دليل، همكاري تهران و مسكو براي آنها قابل تحمل نيست.
درباره آمادگي تروييكاي اروپايي جهت رايزني با ايران دو فرضيه مطرح است، براساس فرضيه نخست سه كشور اروپايي با واشنگتن جهت بازگشت كمپين فشار حداكثري همصدا شدهاند و براساس فرضيه دوم بروكسل تلاش دارد تا زمينه را براي مشاركت در فرآيند رايزني احتمالي ميان تهران و واشنگتن در دولت دوم ترامپ هموار سازد، به باور شما كدام يك از دو فرضيه محتملتر است؟
اگر بخواهيم واقعبينانه تحليل كنيم، بايد به اين نكته توجه داشته باشيم كه اروپا و امريكا در دوران رياستجمهوري ترامپ اختلافات عميق و اساسي داشتند. در شرايط كنوني نيز واقعيت اين است كه اروپا و امريكا همچنان بر سر مسائل مختلف با يكديگر اختلاف نظر دارند.در خصوص ايران، احتمال دستيابي به تفاهم ميان اروپا و امريكا درصد پاييني دارد. اين تصور كه اروپاييها به دنبال تبعيت از سياستهاي فشار حداكثري ترامپ هستند، واقعيت ندارد. به عقيده من، بستگي به عملكرد ايران دارد و ما بايد به اين نكته توجه كنيم كه تعاملات خود با اروپا را چگونه تعريف ميكنيم. اروپا به دنبال دغدغههاي خود است، از جمله مسائل حقوق بشري، تهديدات امنيتي ناشي از روسيه و بحران اوكراين كه امنيت اروپا را بهطور مستقيم تحت تاثير قرار ميدهد. همچنين موضوعات مربوط به ايران و اسراييل و مسائل موشكي نيز از ديگر محورهاي اختلافنظر ميان ما و اروپا هستند.
به عبارت ديگر، ما و اروپا در باب پارهاي از مسائل اختلاف نظر داريم كه بايد بدانها توجه شود. اگر انتظار داريم كه اروپا بتواند تحريمها را لغو كند، اساسا چنين انتظاري محلي از اعراب ندارد، زيرا مشكل اصلي ما با امريكاست و در اين زمينه اروپاييها نميتوانند اقدام موثري انجام دهند.در حال حاضر، اقداماتي كه اروپا ميتواند انجام دهد، شامل جلوگيري از بدتر شدن شرايط كنوني و مذاكرات هستهاي است. به ويژه، فعالسازي مكانيسم ماشه ميتواند به روند گفتوگوها و همكاريها با ايران آسيب جدي بزند. اقدام ديگر اروپا ميتواند ورود جدي به مذاكرات واقعي با ايران باشد كه بايد چارچوبدار و معقول باشد، نه صرفا ارسال مديران كل براي ديدارهاي غيررسمي. در اين مذاكرات، چهار يا پنج پرونده مهم بايد مورد بحث قرار گيرد تا در نهايت به توافقي با طرف ايراني دست يابند.شواهد و قرائن نشان ميدهد كه هنوز مشخص نيست آيا اروپاييها به سمت مذاكره خواهند رفت يا مكانيسم ماشه را فعال ميكنند. آنها همچنان اهرمهاي فشار خود را بر ايران حفظ كردهاند. در اين راستا، آقاي عراقچي به صراحت اعلام كرده است كه اگر اروپاييها به سمت مكانيسم ماشه بروند، ايران نيز در دكترين هستهاي خود تجديد نظر خواهد كرد.
ذيل سوال بالا آيا امكان توافق مستقل ميان ايران و امريكا منهاي تروييكاي اروپايي وجود دارد يا خير؟
حدود سي سال است كه در ايران برخي بر اين باورند كه ميتوانند از اختلافات ميان اروپا و امريكا بهرهبرداري كنند، اما اين گزاره تاكنون محقق نشده و در واقع، به نوعي آب در هاون كوبيدن است. ما نتوانستهايم از اختلافات موجود ميان اروپا و امريكا كه به واقع وجود دارد، به شكل موثري استفاده كنيم.
در موضوعاتي كه ميتوانيم با امريكا وارد گفتوگو شويم، اين رويكرد ميتواند منطقي باشد. ما ميتوانيم بهطور مستقيم و با دستور كار مشخصي براي پايان دادن به تحريمها با امريكا گفتوگو كنيم. اين امر با رايزني با اروپا تعارضي ندارد. در اين صورت، دست پرتري خواهيم داشت كه با طرف اروپايي گفتوگو كنيم و نيازي نيست كه اين دو موضوع را مانند گذشته ادغام كنيم.با اين حال، بايد توجه داشت كه اكنون اين چند كشور به راحتي نميتوانند همصدا شوند. روسيه و اروپا در حال حاضر با يكديگر اختلافات جدي و اروپاييها نيز اختلافات عميقتري با ترامپ دارند. ما ميتوانيم همكاريهاي خود را با چين و روسيه ادامه دهيم و در عين حال، مذاكرات خود را با طرف اروپايي دنبال كرده و مذاكرات جديدي نيز با تيم ترامپ آغاز كنيم.لازم به ذكر است كه هژموني مالي ايالات متحده بر بازارهاي پولي و سرمايه اروپا و دنيا، موجب شده است كه اروپاييها نتوانند بدون امريكا به تعاملات خود ادامه دهند. از طرف ديگر ما نيز نتوانستهايم براي طرف اروپايي جذابيت ايجاد كنيم تا منافع خود را با امريكا ناديده بگيرند و با ايران وارد تعامل شوند.
اروپا بسيار متفاوت از چين است و نميتوان به سادگي با آنها مانند چين رفتار كرد. حتي چين كه در حال حاضر همكاريهاي محدودي با ما دارد، اين همكاريها را با احتياط ادامه ميدهد. بنابراين براي بهرهبرداري از اين فرصتها و بهبود روابط، نيازمند استراتژيهاي دقيق و واقعبينانهاي هستيم كه بتوانند منافع ما را در اين شرايط پيچيده تامين كنند.
با توجه به چينش كابينه احتمالي دونالد ترامپ به نظر ميرسد اولويت دولت جديد امريكا تعريف فشار حداكثري در اولويت سياستهاي اين بازيگر در ارتباط با ايران است، اگر اين فرضيه محتمل باشد، با توجه به دو گزاره موضع رسمي ايران و بازه زماني كوتاه تا انقضاي قطعنامه ۲۲۳۱ امكان حصول توافق ميان ايران و غرب وجود دارد يا خير.
تحليل شرايط كنوني ايران و تاثيرات احتمالي ورود ترامپ به عنوان رييسجمهور ايالات متحده، نيازمند يك رويكرد جامع و پوياست. اينگونه نيست كه با آمدن ترامپ همهچيز بهطور ناگهاني تغيير كند و ما بتوانيم به سادگي تحليل كنيم كه سياستهاي او به سمت فشار حداكثري يا مذاكره خواهد رفت. در واقع، در اين مذاكرات سه طرف اصلي وجود دارند: اول، امريكا و سياستهاي ترامپ؛ دوم، ايران و تصميمات اتخاذ شده در شوراي عالي امنيت ملي و سوم، عوامل تاثيرگذار ديگر بر گفتوگوها و تعاملات ايران و امريكا.
به عنوان مثال اگر حملات روسيه به اوكراين آغاز نميشد، شرايط براي ايران بهطور قابل توجهي متفاوت ميبود و دست ايران در تعاملات بينالمللي بازتر بود. همچنين اگر واقعه ۷اكتبر (حملات حماس به اسراييل) رخ نميداد، تحولات مختلفي كه پس از آن به وقوع پيوستند، ممكن بود به شكل ديگري رقم بخورند. در چنين شرايطي ما ميتوانستيم با ترامپ بهطور متفاوتتري برخورد كنيم.
نكته كليدي اين است كه بازگشت ترامپ به قدرت بهتنهايي نميتواند تعيينكننده باشد. سياستهاي او و رويكردش به مذاكرات و تعاملات با ايران به عوامل متعددي بستگي دارد، از جمله تحولات داخلي ايران و تحولات بينالمللي و منطقهاي. به عنوان مثال، اگر جنگ روسيه و اوكراين پيش از ورود ترامپ به پايان برسد، فضاي ميان ايران و امريكا بهطور قابل توجهي تغيير خواهد كرد.بنابراين تحليل شرايط بايد به صورت خطي نباشد بايد به تحولات امريكا، دولت پزشكيان و تحولات منطقه و بينالمللي توجه كنيم. در اين راستا ميتوانيم سناريوهاي مختلفي را براي تعامل با ترامپ بررسي و ارزيابي كنيم كه كدام يك از اين سناريوها ممكن است به نتايج مطلوبتري منجر شود.