روزي با تُرُش بالا موج ميگرفتيم
مهدي دهقان منشادي
نسل من هميشه با فيزيك و امواج دستپخت او دست به گريبان بوده است و فكرش را كه بكني ميبيني در اين كلنجار رفتن اغلب برد از آن ما نبوده است. دهه پنجاهيها خوب به ياد دارند زماني كه امكانات صداو سيما در حد يك يا دو شبكه بود براي ديدن برنامههاي سياه و سفيدي كه گاهي برفك را چاشني خود داشتند، انتظار را تمرين ميكرديم، انتظاري كه در صفوف متعدد كالاهاي اساسي خوب ما را آب ديده ميكرد تا براي رسيدن به رفاه عجله چنداني نداشته باشيم. بچههاي مدرسهاي كه عصرها تازه از شيفت دوم مدرسه خود به خانه برگشته بودند پاي تلویزيون مينشستند تا انيميشنهاي سانسور شده ساخت بيگانه را مابين برنامههاي عروسكي غيرحرفهاي ساخت وطن، تماشا كنند. اما در انتظار شروع برنامه كودك و نوجوان بايد صبر ميكردند تا آگهي طولاني براي گمشدگاني كه خانوادههايشان دلواپسشان بودند، سرود ملي سه دقيقهاي، تلاوت قرآن و اعلام برنامهها تمام شود. گاهي كه باد مانند زمانه با ما سر سازگاري نداشت ممكن بود آنتن تلویزيون را تكاني داده باشد و برفكهاي سياه و سفيد را به صفحه تلویزيون رسانده باشد. بايد به پشت بام ميرفتيم و با چرخاندن آنتن التماس امواج تلویزيوني ميكرديم تا جذب آنتن شوند و از گرماي وجودشان برفكهاي تلویزيون را آب كنند و صفحه صاف را جلوي چشممان بنشانند.
در يزد بعضيها از همشهريهاي بندر برگشته شنيده بودندتلویزيونِ خانهها در مناطق جنوبي ايران كه دسترسي به امواج تلویزيوني كشورهاي حوزه خليج فارس را دارند، بيست و چهار ساعته تصاوير رقص و شادي و پايكوبي عربها را نشان ميدهد و نسل خلاق ما كه از برنامههاي كوتاهمدت و كسلكننده تلویزيون ملي سرخورده شده بود در خيال آزاديهاي اجتماعي آن طرف آب به دنبال آن بود به هر ترتيبي كه ميشود امواج هوايي را صيد و تقويت كرده و تصاوير ممنوعه را به تلویزيون خود بكشاند. معلوم نيست چه كسي اولينبار به فكرش رسيد كه تُرُش بالا -آبكش مسي يا رويين- كه آب را از خود عبور ميدهد توانايي جذب و گيرندگي امواج راديو- تلويزيوني را هم دارد. با اين توهم خوشخيالانه، خيلي از يزديها در طول دهه شصت، فناوري ترشبالا را به دست گرفتند و بر پشت بامهاي خود يالاكنان مشغول بستن روي آنتن تلویزيون خود بودند و با فريادهاي خود با فردي كه آن پايين جلوي تلویزيون نشسته بود ارتباط داشتند و اميدوار بودند با چرخاندن آنتن مجهز به ترش بالا، تصاوير بينالمللي جذاب از بين برفكهاي بيشمار تلویزيونشان به بيرون سرك بكشد. در اين زمينه علم فيزيك روي خوشش را به ما نشان نداد و امواج تلویزيوني عربها هيچگاه بر ترشبالاي آنتن خانهها سوار نشد و رويايي ديگر به برباد رفتهها افزوده شد.
آنهايي كه در صيد امواج تلویزيوني توسط فناوري دست ساخته خود و رويت تصاوير ممنوعه آنورِ آب شكست خورده بودند در جبهه ديگري موفق شدند و توانستند به مدد چرخاندن موج راديوهاي ترانزيستوري خود، امواج راديويي كشورهاي بيگانه را جذب كنند و ترانههاي مورد علاقه خود را گوش كنند.
اگر چه برخي در سوار كردن امواج روي ترشبالا موفق نبودند اما بر موجي سوار شدند كه ديدن ممنوعهها را با استفاده ازدستگاههاي ويديويي ممنوع شده امكانپذير ميساخت. با وجود محدوديتي كه در استفاده از اين وسيله الكترونيكي وجود داشت اما در زير پوست شهر و محلهها، جرياني پنهاني از تبادل دستگاه ويدئو و نوار فيلم وجود داشت و سفرههاي نان و كلمنهاي آب با پنهان كردن دستگاه و نوار ويدئو در خود حامل پيكهاي شاديآفرين ميشدند و گاه آب و ناني را براي شبكه توزيع خود فراهم ميكردند. آدمهايي كه با ترس و لرز مرتكب آن فعل ممنوع ميشدند هيچ تصور نميكردند كه يك دهه بعد استفاده از آن وسيله هنجارشكن آزاد شود و تلویزيون كشور در تبليغ براي استفاده از آن سنگ تمام بگذارد.
سالها بعد كه فيزيك ميخواست با فناوري هستهاي خود خدمت بزرگي به ما ايرانيها كند و سوخت ارزان را به ما ارزاني دارد مورد تحريم خارجيها قرار گرفتيم و امواج تحريمي بر دست و پا و گردن ما پيچيدند و زندگي را بر ما دشوار ساختند. همزمان با تحريمهاي بيروني، در استفاده از امواج ماهوارهاي براي ديدن برنامههاي تلویزيوني آن سوي مرزها هم دچار تحريم داخلي شديم تا باز علم فيزيك و دستاوردهايش با ما سر ناسازگاري داشته باشد. اينك نسل دهه پنجاه و شصتي با مروري بر كلنجار رفتنهاي خود با فناوريهاي فيزيكي، خود را خسته و افسرده ميبيند و وقتي به باد رفتن عمر و جواني خود روي امواج فيزيك را به ياد ميآورد به وارثان و آيندگان خود توصيه خواهد كرد تا مرثيهخوانيهايشان براي اين نسل را با اين عبارت شروع كنند كه: لعنتالله علي الفيزيك و امواجهم.