حدیث روشنی|همزمان با برقراري صلح سرد در جبهه شمال، حملات شورشيان و مخالفان دولتي به حلب، دومين شهر قدرتمند سوريه كه از آن تحت عنوان قلب اين كشور نيز ياد ميشود، موجب شد تا فرضيههاي متعددي در باب چرايي وقوع اين شورش، متغيرهاي داخلي در شكلگيرياش و همچنين تاثيرات حاصل از آن بر معادلات منطقهاي و فرامنطقهاي مطرح شود. در ميان فرضيههاي مطرح شده در باب چرايي شكلگيري اين شورش، نقش عوامل داخلي چون رويكرد منفعلانه دولت سوريه براي جذب آراي منتقدان برجسته شده و در باب نقش عوامل بيروني، مساله تغيير معادلات در سطح جهاني و رويكرد امريكا، اعراب و اسراييل مطرح است؛ گزارههايي كه به تنشها در اين كشور جنگزده دامن زدند و موجب شدند تا سوريه بار ديگر در آستانه جنگ داخلي قرار بگيرد؛ رخدادي كه تركشهاي حاصل از آن نه فقط براي سوريه بلكه براي بازيگران منطقهاي و فرامنطقهاي بسيار است. در همين راستا روزنامه اعتماد با نصرتالله تاجيك، ديپلمات پيشين و تحليلگر مسائل خاورميانه گفتوگو داشته است. تاجيك در ابتداي اين گفتوگو بخشي از واقعيتهاي ميدان نبرد را ترسيم و در ادامه به تفصيل به نقشآفريني بازيگران منطقهاي چون اسراييل و اعراب اشاره دارد و معتقد است، تغيير معادلات خاورميانه و جهان و تمركز ايران و روسيه و حزبالله بر فعل و انفعالهاي خاورميانه و اوكراين زمينهساز چنين شورشي شد. هرچند تاجيك پيشتر تاكيد داشت كه رويكرد منفعلانه دولت سوريه در شكلگيري چنين شورشي بيتاثير نبوده است. از منظر او، دولت سوريه به جاي تمركز بر اصلاحات ساختاري و جذب آراي مخالفان و منتقدان، به فرصتطلبان ميدان داد تا تراژدي مشابه آنچه 2011 در اين كشور رقم خورده بود را تكرار كنند.در ادامه مشروح اين گفتوگو آمده است.
در شرايطي كه توجهها به جنگ در لبنان و برقراري آتشبس ميان اسراييل و حزبالله بود، به ناگهان اخبار مرتبط با شورش در حلب برجسته شد، در شرايط كنوني واقعيت حاكم بر ميدان در دومين شهر قدرتمند سوريه را چگونه ارزيابي ميكنيد؟
براي تجزيه و تحليل آنچه كه در حلب سوريه اتفاق افتاده ابتدا بايد يك تصوير بزرگ از واقعه ترسيم كنيم. اگرچه اطلاعات موجود تا حدي ناكافي است و جنگ روايتها در جريان است و بر واقعيات پيشي گرفته است، اما در دنياي امروز تنها ميدان جنگ تعيينكننده نيست؛ بلكه جنگ رواني نيز بسيار پررنگ و تعيينكننده است. از اين رو، اخبار متناقضي از هر دو طرف مخابره ميشود و هر كدام روايت خاص خود را ارايه ميدهند. اما با همين ميزان اطلاعات در دسترس، بايد ابتدا تصويري تا حد ممكن واضح از مساله ارايه دهيم، سپس بر مبناي اين تصوير ابعاد مختلف مساله را مورد بررسي و تجزيه و تحليل قرار دهيم.
در هر صورت، طبق اطلاعات موجود يك نيروي پنجاه هزار نفري كه با نيروي ذخيره هشتاد هزار نفري پشتيباني ميشود و مجهز به تسليحات مدرن و يگان پهپادي است، به عقيده من، نشاندهنده پيشرفت گروههاي معارض در استفاده از ظرفيتهاي تكنولوژي و فناوري است. اين نيروها به وضوح سازماندهي شدهاند و نيرويي نيستند كه بهطور ناگهاني اقدام به تصرف مناطقي مانند حلب كرده باشند. بر اساس گزارشها، اين نيروها طي دو تا سه ماه گذشته در حال تدارك، آمادهسازي و برنامهريزي براي اين تحركات بودهاند.
اگر به سابقه حلب بازگرديم، بهويژه سه يا چهار سال گذشته، يعني از سال ۲۰۲۰، تفاهماتي ميان سوريه و تركيه صورت گرفته بود كه با همراهي روسها و امريكاييها تلاش شد خطوطي ترسيم شود و دولت و گروههاي مخالف هر يك پشت مرزها بمانند! با نگاهي به واقعيتهاي ميداني سوريه و آنچه بهصورت سرزميني وجود دارد، مجموعه تلاشها در مبارزه با داعش منجر به آن شد كه در نهايت حدود ۶۵ درصد از خاك سوريه تحت كنترل دولت مركزي قرار گيرد. اين موفقيت بيشتر با حمايت روسيه، ايران و حزبالله لبنان به دست آمد و امنيت نسبي را فراهم كرد.
حدود ۲۵ درصد ديگر از خاك سوريه تحت كنترل نيروهاي دموكراتيك سوريه يا ائتلاف كردها قرار دارد كه در شرق سوريه هستند و با امريكاييها همكاري دارند و تقريبا ۱۰ درصد باقيمانده نيز در اختيار نيروهاي معارض ديگر مانند هيات تحرير شام است كه اگرچه ديگر به نام جبههالنصره شناخته نميشود، اما با سابقه همكاري با القاعده، اكنون محور تحركات كنوني در حلب محسوب ميشود. اما اين گروهها به دليل عدم انسجام داخلي يكدست نيستند و اهداف و منافع گوناگون دارند و مانند دوران داعش چه بسا در مقطعي در مقابل يكديگر هم قرار گيرند!
مطابق اطلاعات و اخبار موجود، افرادي كه در اين ماجرا دخيل هستند و نيروهاي رزمندهاي كه از آسياي ميانه، از جمله ازبكستان، تاجيكستان و اويغورهاي چين، در ميان اين جمعيت ديده ميشوند، نشان ميدهد از جهت تامين مالي و تسليحاتي چنين نيرويي بدون حمايت يك يا چند دولت نميتواند به اين سطح از سازماندهي دست يابد. اين حمايتها شامل لجستيك، امكانات مالي، هزينهها، آموزش و حتي تأمين تسليحات است. با توجه به اينكه مناطقي كه تحت كنترل دولت سوريه نيست، عمدتا در استان ادلب و هممرز با تركيه قرار دارند، به نظر ميرسد اين منطقه به عنوان يك اهرم ابزارگونه در دست تركيه است كه از اين ابزار براي متوازن كردن و بدهبستون مسائل مربوط به كردهاي تركيه در ارتباط با دولت سوريه بهره ميبرد.
در راستاي مواردي كه بدانها اشاره كرديد؛ كدام يك از متغيرهاي داخلي، منطقهاي و فرامنطقهاي زمينهساز چنين شورشي شدند؟
با توجه به شرايط موجود در سوريه، شايد يكي از بهترين راهها براي تحليل اين مساله، بررسي عوامل دخيل در ماجرا باشد. اين عوامل شامل مسائل داخلي سوريه و نيروهاي خارجي ذينفع است. همچنين دولتهايي كه ميتوانند در اين ماجرا تأثيرگذار باشند، بايد مورد ارزيابي قرار گيرند. پس از شناسايي اين عوامل، لازم است نحوه تعامل آنها با يكديگر بررسي شود تا تصوير دقيقتري از اين بحران به دست آید.
در اين زمينه، تصور من اين است كه اگر نموداري طراحي كنيم كه هسته مركزي آن عوامل داخلي سوريه باشد و عوامل خارجي در محيط پيراموني آن قرار گيرند، ميتوان به يك ديدگاه جامع در خصوص تحولات سوريه دست يافت. به اعتقاد من، عامل اصلي اين تحولات، اوضاع داخلي حكومت بشار اسد است كه در حقيقت زمينهساز وقوع اين بحرانها شده و عوامل خارجي نقش تكميلي در شكلگيري اين تحولات ايفا كردهاند. يكي از اصليترين دلايل تحولات سوريه، اوضاع داخلي حكومت بشار اسد و اشتباهات استراتژيك در مواجهه با بحرانهاي داخلي و منطقهاي است كه اين وضعيت را به وجود آورده است. از جمله اين اشتباهات، عدم حل مشكلات داخلي و تلاش ناكافي براي وحدت سرزميني و برقراري امنيت از طريق اصلاحات سياسي است. در حقيقت، دولت سوريه نتوانسته است بهطور موثر اصلاحات سياسي را بهگونهاي پياده كند كه مشاركت گستردهتر مردم در امور كشور ممكن شود و جراحات ناشي از دوران حضور داعش التيام يابد. علاوه بر اين، زيرساختهاي تخريبشده در دوران جنگ نيز بهدرستي بازسازي نشدهاند و وضعيت «زمينهاي سوخته» كه داعش به جا گذاشته بود همچنان پابرجاست. اين امر نشان ميدهد كه دولت سوريه نتوانسته است تغييرات اساسي در ساختارهاي حكومتي خود ايجاد كند و به سمت اصلاحات ساختاري و تامين نيازهاي زيرساختي حركت كند. بخشي از اين مشكلات به خود دولت بازميگردد، اما برخي ديگر از مسائل به فشارهاي منطقهاي و بينالمللي و چالشهايي كه به دولت سوريه تحميل شده، مرتبط است. اين فشارها از سوي اعراب، اسراييل و غرب باعث شده است كه دولت نتواند بهطور موثر اصلاحات داخلي را پيادهسازي كرده و وضعيت را به سمت يك راهحل پايدار سوق دهد. حتي مجامع بينالمللي و سازمان ملل هم آن اهتمام لازم در مورد سوريه با آن حجم عظيم از خسارات مادي و روحي- رواني را نداشت! حداقل تا الان بايد از سوي مجامع بينالمللي و اعراب و مسلمانان چندين كنفرانس سوريه برگزار ميشد و ابعاد متعدد ضايعات وارده به اين جامعه و كشور بررسي و راهكارهاي رفع آنها تدوين و اجرا ميشد و به جاي امنيتي كردن اين جامعه سرمايههاي خارجي براي توسعه كشور جمعآوري ميشد. نه آنكه نفت ديرالزور در شرق سوريه توسط شركتهاي امريكايي استخراج شود و وضعيت زيرساختهاي سوريه اينگونه باشد!
در بالا به موضعگيري اعراب به عنوان يكي از متغيرهاي بيروني در شكلگيري تنشها در سوريه اشاره كرديد، با اين همه در سالهاي اخير شاهد تلاشهاي دمشق براي نزديكي بيشتر به كشورهاي عرب بوديم، در عمل نيز بازيگراني چون عربستان و امارات فارغ از رويكرد خصمانهاي كه در ارتباط با سوريه داشتند، اين كشور را در اتحاديه عرب پذيرفتند.
به باور من، اشتباه دوم استراتژيك در سوريه، دلخوش كردن به وعدههاي كشورهاي عربي بود. اعراب تلاش ميكردند تا به نوعي سوريه را از ايران جدا كنند و در همين راستا فقط به اين كشور وعده ميدادند كه كمك كنند تا اصلاحات زيرساختي صورت بگيرد! اما اقدام موثري به ميزاني كه حتي به داعش كمك كردند به سوريه ندادند تا فعاليتهاي عمراني انجام شود و مردم بتوانند زندگي بهتري داشته باشند. اين كمكها شامل پروژههايي مانند ساخت بيمارستان، راهها و بهبود عواملي بود كه در اثر جنگ لطمه ديده بودند. اما اين سياست وعده سر خرمن نتوانست بهطور موثر به نفع دولت سوريه عمل كند. اشتباه سوم استراتژيك نيز به اختلافات داخلي حكومت سوريه مربوط ميشود كه بر سر تداوم سياستهاي بشار اسد، از جمله نزديكي به ايران، ايجاد شد. در واقع، در درون حكومت سوريه شاهد اختلافات داخلي بوديم كه اين عدم انسجام حكومتي و نيز عدم انسجام ملي بين مردم و حكومت، شرايطي را به وجود آورد كه حكومت به عنوان يك بازيگر مقتدر در سطح ملي ظاهر نشد و نتوانست حمايت كافي را از مردم جلب كند.
يكي از فرضيههايي كه بدان اشاره شده، آن است كه شورش همزماني داشته با برقراري آتشبس ميان اسراييل و حزبالله، به ادعاي گروهي شرايط كنوني حزبالله به شورشيان فرصتي براي مانور داده است؟
اگر بخواهيم عوامل خارجي را پيرامون اين مدل بررسي كنيم، يكي از مهمترين آنها حزبالله است. جابهجايي نيروهاي حزبالله از سوريه به لبنان به دليل حمله اسراييل به لبنان، عامل اصلي در تغيير وضعيت امنيت حلب بود. در زماني كه نيروهاي حزبالله در سوريه حضور داشتند، امنيت حلب به دست آنها برقرار بود و نقش موثري داشتند، اما با حمله اسراييل و انتقال نيروهاي حزبالله به لبنان، خلأ امنيتي در حلب ايجاد شد. اين خلأ در وضعيت امنيتي حلب، كه پيش از اين از دست نيروهاي داعش و ديگر گروهها خارج شده بود، به وضوح محسوس شد. هرچند كه ممكن است دلايل ديگري نيز براي اين جابهجايي نيروها وجود داشته باشد، اما از آن زمان به بعد، حزبالله نقشي كليدي در تأمين امنيت حلب داشت و خروج آنها تأثيرات زيادي بر وضعيت امنيتي اين شهر گذاشت.
به غير از حزبالله و تمركز اين گروه بر جنگ با اسراييل، متغيرهاي بيروني ديگري كه بر تحولات سوريه نقش داشتند، كدامند؟
بخش دوم از عوامل خارجي كه بر تحولات سوريه تأثير گذاشت، به تغيير تمركز ايران و روسيه از سوريه به اولويتهاي داخلي و خارجي خودشان برميگردد. اين تغيير تمركز باعث كاهش هماهنگي ميان دو كشور در سوريه شد. احتمالا يكي از دلايل اين كاهش علاوه بر خود مشغولي اين دو كشور برنده شدن ترامپ و اميد پوتين به روابط خود با ترامپ بود. به عبارت ديگر، با روي كار آمدن ترامپ و تغييراتي كه در سياست خارجي روسيه نسبت به امريكا به وجود خواهد آمد، و مخصوصا در ارتباط با اوكراين كمكهاي امريكا همچون گذشته نخواهد بود، هماهنگيهاي پيشين بين ايران و روسيه در سوريه كاهش يافت. از طرف ديگر، ايران نيز با مسائل داخلي و منطقهاي خود درگير شد، به ويژه در زمينه تهديدات اسراييل و وضعيت غزه و لبنان. اين تحولات باعث شد كه توجه و تخصيص منابع، از جمله وقت، نيرو و امكانات، به سوريه كمتر شود و اين مساله به روند بازسازي، كنترل امنيت و نظارت بر اوضاع در سوريه لطمه زد.
نكته ديگري كه بايد به آن اشاره كرد، تأثير تهديدات اسراييل و تطميعهاي اعراب براي دوري بشار اسد از ايران است. اسراييل نه تنها وي را به صورت شخصي تهديد كرد كه بايد بها را شخص بشار بدهد، بلكه اعلام كرد كه ممكن است براي بههم زدن اوضاع سوريه و تغيير وضعيت، اقدامات ديگر نيز انجام دهد! در همين راستا، كشورهاي عربي نيز از سوي ديگر به اسد پيشنهاد كمك براي بازسازي سوريه در صورت فاصله گرفتن از ايران دادند. اين تطميعها و تهديدات باعث كندي روند بازسازي سوريه شد؛ زيرا ايران به عنوان يك بازيگر اصلي در سوريه نقش كليدي داشت و هرگونه تغيير در روابط ايران با سوريه ميتوانست بر روند گسترش و تحكيم حاكميت اثر منفي بگذارد.
محور چهارم از عوامل خارجي نيز به تلاش امريكا و اسراييل براي قطع ارتباط ايران با لبنان و جلوگيري از استفاده حزبالله از مسير سوريه براي بازسازي خودش باز ميگردد. اين موضوع نيز تأثير منفي بر ثبات و امنيت سوريه داشت، زيرا حزبالله لبنان به عنوان يكي از بازيگران اصلي در منطقه، بهويژه در حوزه امنيتي، نقش مهمي در سوريه ايفا ميكرد و قطع ارتباط ايران با لبنان ميتوانست تأثيرات جدي بر وضعيت سوريه بگذارد.
پس يك وجه از اين تحول و تحرك هيات تحرير شام تبلور تلاشهايي در حال انجام است تا اسراييل و امريكا، به عنوان دو ذينفع اصلي اين تحركات، سعي در قطع ارتباط ميان ايران و لبنان دارند. هدف از اين تلاشها اين است كه حزبالله لبنان همچنان ضعيف بماند و نتواند خود را بازسازي و بازيابي كند. محور پنجم كه به عقيده من يكي از عوامل مهم است، بهرهبرداري امريكا، اسراييل و تركيه از اوضاع منطقه و استفاده از اين وضعيت به نفع سياستها و اهداف خودشان است. به عبارت ديگر، تركيه كه در مظان اتهام براي تجهيز نيروهاي معارض سوري قرار دارد، به نوعي در اين تحركات دخالت دارد. ممكن است خواننده محترم بپرسد چه منافعي براي اسراييل و امريكا در اين تحركات وجود دارد. يكي از پاسخها اين است كه آنها از اين تحركات براي تضعيف و فشار بر حكومت سوريه بهرهبرداري ميكنند تا امتياز بگيرند و به اهداف خود دست يابند. اين هدف نه تنها در ابعاد امنيتي بلكه در ابعاد سياسي و اقتصادي نيز قابل توجه است.
محور ششم و نهايي كه بايد به آن اشاره كرد، سرعت تند تحولات و افزايش سطح درگيريهاست. ما شاهد هستيم كه سطح درگيريها بهشدت افزايش يافته، به گونهاي كه حتي روسيه تهديد كرده است كه اگر اوكراين از موشكهاي ارسالي امريكا استفاده كند و خاك روسيه در عمق را هدف قرار دهد، سياست و استراتژي هستهاي خود را تغيير خواهد داد. اين نشان ميدهد كه تحولات در حال حركت با سرعتي تند و با شدت بيشتر هستند. طبيعي است كه چنين شرايطي يك محيط مناسب براي شروع و گسترش اين تحركات خواهد بود. در اين شرايط، بحرانهاي متعدد در سوريه و ديگر نقاط منطقه بهطور مستقيم به تحولات جهاني و رقابتهاي بينالمللي مرتبط است. با بررسي عواملي كه ذكر كردم، حال ميتوانيم به تحليل و پاسخ به سوالات موجود در اين زمينه بپردازيم.
تحليل شما از رويكرد و راهبرد احتمالي ايران و روسيه؛ دو بازيگري كه در جريان جنگ داخلي نقش فعالي داشتند، در برابر تنشهاي حاكم بر سوريه چيست؟
در مورد رويكرد احتمالي ايران و روسيه، بايد گفت كه هدف اصلي اين دو كشور حفظ امنيت در سوريه است. با وجود مشكلات اقتصادي داخلي كه ايران با آن مواجه است و بحرانهاي جدي كه روسيه به ويژه در ارتباط با اوكراين تجربه ميكند، اين دو كشور ممكن است به اندازه گذشته منابع و امكانات لازم براي حمايت از سوريه را نداشته باشند، اما با اين حال تلاشهايي براي حفظ امنيت در اين كشور انجام خواهند داد. همانطور كه اعلام شده، پشتيباني از سوريه ادامه خواهد يافت و اين تلاشها در راستاي ايجاد شرايطي است كه امنيت به سوريه بازگردد.
واقعيت اين است كه تحركات گروههاي معارض در سوريه قطعا بدون كمكهاي خارجي نميتواند ادامه پيدا كند. در صورتي كه تصور كنيم اين گروهها به دنبال سرنگوني بشار اسد و سقوط حكومت سوريه هستند، يك سناريوی خاص براي آينده خواهد بود. اما اگر اين تحركات به منظور امتيازگيري از بشار اسد و بهرهبرداري از موقعيتهاي ژئوپولیتيك به واسطه قدرتهاي منطقهاي و بينالمللي مانند امريكا، تركيه و اسراييل باشد، وضعيت به گونهاي ديگر پيش خواهد رفت. در اين حالت، ايران و روسيه بايد به دقت شرايط را دنبال كنند، زيرا در حال حاضر، امريكا در شرق سوريه و در مناطق نفتخيز آن حضور دارد و شركتهاي امريكايي در حال استخراج نفت و بهرهبرداري از منابع اين كشور هستند. همچنين تركيه در شمال و شمال غرب سوريه در تلاش است تا جريان كردهاي سوريه را كنترل نموده و از پيوند آنها با كردهاي تركيه جلوگيري كند. اسراييل نيز به دنبال منافع خود در منطقه است و تلاش دارد تا ارتباط ايران با حزبالله لبنان را قطع كند.
اين وضعيت ممكن است به ايران و روسيه فشار بياورد، زيرا آنها بايد در برابر اين قدرتهاي خارجي كه هر كدام به دنبال اهداف خاص خود هستند، واكنش نشان دهند. اگر اين تحركات به دليل امتيازگيري از سوريه باشد، در اين صورت عمليات نظامي گسترش پيدا نخواهد كرد و ايران و روسيه هم به دنبال راهكارهاي سياسي و ديپلماتيك هستند براي حل مسائل. اما اگر هدف از اين تحركات سرنگوني دولت سوريه باشد، در اين صورت اوضاع پيچيدهتر خواهد شد. بايد توجه داشت كه در گذشته امريكا به اين نتيجه رسيد كه جايگزين مناسبي براي بشار اسد وجود ندارد و هنوز هم اين موضوع براي امريكا مبهم است، چرا كه در اظهارات رسمي خود از دخالت مستقيم يا تلاش براي سرنگوني اسد سخن نميگويند و به نوعي از شفافسازي در اين زمينه خودداري ميكنند. در مورد تركيه و سياستهايش هم بيشتر از اظهارات رسمياش، عملكردش را بايد مورد توجه قرار داد. بنابراين، ايران و روسيه بايد با دقت به تحولات منطقه و تأثيرات دخالتهاي خارجي در سوريه توجه داشته باشند و بر اساس منافع ملي خود تصميمگيري كنند.
در باب نقش تركيه در تنشهاي سوريه تحليلهايي مطرح است و گفته ميشود آنكارا از فرصت پيش آمده در راستاي هدف قرار دادن كردهاي سوري استفاده خواهد كرد، اگر اين فرضيه صحت داشته باشد، شاهد دور تازهاي از روياروييهاي فرامنطقهاي در خاك سوريه خواهيم بود؟
تركيه در درجه اول به مسائل كردها اهميت ميدهد، به ويژه در مناطق مرزي با سوريه كه حضور كردها باعث نگرانيهاي امنيتي تركيه شده است. از سوي ديگر، تركيه ادعاي ارضي در برخي از مناطق غرب سوريه، به ويژه در منطقه ادلب، دارد. بنابراين، تركيه نه تنها به دنبال منافع امنيتي و استراتژيك براي كنترل كردهاست، بلكه به دنبال دستيابي به امتيازات سياسي از حكومت سوريه نيز هست. روابط ميان تركيه و سوريه پيچيده شده است. علاوه بر نيروهاي تركيه كه در خاك سوريه حضور دارند، اين دو كشور با مسائل سياسي و امنيتي نيز دست و پنجه نرم ميكنند. بشار اسد تاكنون از ملاقات با اردوغان خودداري كرده و گفته كه تنها در صورتي حاضر به ملاقات است كه نيروهاي تركيه از سوريه خارج شوند. اين موضع نشان ميدهد كه روابط ميان دو كشور تحت تأثير تحولات ژئوپولیتيك و منافع ملي است.
در شرايط كنوني، تركيه نيز در وضعيتي قرار دارد كه تصوير عمومي آن به ويژه در جهان اسلام و حتي در داخل كشور تحت تأثير تصميماتش قرار گرفته است. به ويژه سياستهاي اردوغان در حمايت از فلسطينيان در كنار مواجهه با بحرانهاي داخلي و منطقهاي، او را در موقعيت دشواري قرار داده است. در واقع، در حالي كه اردوغان ممكن است در تلاش باشد تا اهداف خود را در سوريه و منطقه دنبال كند، بايد توجه داشت كه او اين سياستها را در شرايط پيچيده و دشواري مطرح كرده است. تحولات اخير بهويژه در غزه، لبنان و شمال سوريه نشاندهنده اين است كه ممكن است اين مسائل به يك جنگ داخلي و تنشهاي بيشتر در سوريه منجر شود. حتي روز گذشته، شاهد افزايش درگيريها بوديم كه در پي آن، نيروهاي روسي مواضع تحريرالشام را در حلب بمباران كردند و تعدادي از غيرنظاميان جان خود را از دست دادند. اين تحولات نشاندهنده عمق بحرانهاي منطقهاي است كه تأثيرات آن فراتر از سوريه خواهد بود.
شرايطي كه تشريح شد به وضوح نشاندهنده پيچيدگي و ناپايداري اوضاع در خاورميانه است. با توجه به شرايط بحراني و جراحات ناشي از جنگهاي گذشته، بهويژه در سوريه، بهنظر ميرسد كه هنوز تهديدات و مشكلات مردم اين منطقه حل نشدهاند و احتمال بروز دوباره تنشها و روياروييهاي فرامنطقهاي وجود دارد. اين وضعيت قطعا نيازمند تحركات ديپلماتيك و اقدامات هماهنگ از سوي ايران، سوريه و كشورهاي عربي است. كشورهاي مختلف ميتوانند نقش موثري در جلوگيري از تشديد بحران و كاهش تنشها ايفا كنند. ديپلماسي همچنان ميتواند ابزار اصلي براي كاهش درگيريها و تلاش براي يافتن راهحلهاي پايدار باشد.
به باور شما فراتر از تحليلها، آيا با توجه به فعل و انفعالي غافلگيركننده در سوريه ميتوان گفت خاورميانه در مسير نظم تازهاي در حركت است؟
در مورد نظم جديد خاورميانه، همانطور كه اشاره كرديد، شرايط بهشدت ناپايدار است و پيشبيني دقيق درباره تحولات آينده دشوار است. وضعيت غزه، بحران لبنان، درگيريها در يمن و تنشها در درياي سرخ همچنان به عنوان بحرانهاي اصلي در منطقه باقي مانده است. اينها علاوه بر چالشهاي اقتصادي و انساني، ابهامات سياسي و استراتژيك زيادي را به همراه دارند.
در اين شرايط، هدف اصلي از تحركات اخير در سوريه، به ويژه براي طرفهاي خارجي مانند اسراييل و امريكا، ممكن است حذف نفوذ استراتژيك ايران در منطقه باشد. ايران بايد با دقت به اين تحركات واكنش نشان دهد. اين واكنش ميتواند به صورت ديپلماتيك، از طريق مذاكرات و ايجاد همپيمانيهاي منطقهاي، يا به صورت نظامي، در قالب تقويت حضور و نفوذ خود در منطقه باشد. اين تصميمگيريها بهشدت به عمق و سرعت تحولات و ميزان تاثيرات آنها بستگي دارد. مطمئنا روندهاي جديد در منطقه نياز به تحليل دقيق و سناريوسازيهاي محتمل دارند. شايد در ابتدا شاهد برخي تحركات اوليه باشيم كه به مرور زمان، در صورت تشديد بحرانها يا ايجاد تغييرات استراتژيك، به سناريوهاي پيچيدهتري منتهي شوند. بنابراين، آينده اين تحولات به توازن نيروها و نحوه تعاملات قدرتهاي منطقهاي و بينالمللي بستگي خواهد داشت. اما اگر بخواهيم گذشته را چراغ راه آينده بكنيم ضرورت دارد بازيگران منطقهاي و بينالمللي رويكرد جديدي در سوريه اتخاذ كنند تا به وحدت سرزمينی اين كشور بيش از اين لطمه وارد نشود. انشاالله!