فرصتسازي تركيه از افزايش تنشها در سوريه
حشمتالله فلاحتپيشه
تحولات اخير نشان داده است كه ما با دو دسته بازيگر مواجه هستيم. دسته اول دولتها هستند كه همگي منافع ملي خود را دنبال ميكنند و هيچ طرح مشتركي ميان آنها وجود ندارد كه منافع منطقهاي را در چارچوب آن شكل دهند. دسته دوم، گروههاي نيابتي هستند كه روز به روز بر تعداد آنها افزوده ميشود. پيش از اين، تنها گروههايي كه در منطقه حضور داشتند، گروههاي مقاومت بودند كه عمدتا برسر آرمانهاي فلسطين شكل گرفتند، اما اكنون شاهديم كه گروههاي نيابتي مختلفي شكل گرفتهاند. ريشه اين گروهها به دوراني بازميگردد كه امريكاييها سعي كردند از گروههاي جهادي عليه شوروي در بلوك شرق استفاده كنند. بعد از جنگ دو بلوك، اين گروهها به استخدام دولتها درآمدند و دولتهاي مختلف با اسامي مختلف از آنها استفاده كردند. هر زمان كه تاريخ مصرف اين گروهها به پايان ميرسيد، آنها از بين ميرفتند و گروههاي جديدي جايگزين ميشدند. بزرگترين ظلم به گروههاي مقاومت، توسط همين گروههاي نيابتي صورت گرفته است كه در قالب منافع متعارض دولتها شكل گرفتهاند. در دهه ۷۰، شاهد ظهور طالبان بوديم و سپس القاعده، و بعد از آن شاهد شكلگيري داعش در دهه ۹۰ هجري. اكنون نيز شاهد تشكيل سيزده گروه مسلح در قالب مسلحين ضد بشار اسد هستيم. به نظر من، بخشي از اتهاماتي كه كشورهاي مختلف به يكديگر وارد ميكنند، به منافع خودشان بستگي دارد. در اين زمينه، بازيگر اصلي تحولات اخير دولت تركيه است. اين كشور از يك طرف بخشي از نيروهاي نيابتي خود را با سربازگيري از آسياي ميانه و قفقار، و بخشي ديگر را از ميان پناهندگان سوري كه تركيه ميزبان آنها بوده، تامين كرده است.
بسياري از اعضاي تحريرالشام و ديگر گروهها كه اكنون به سمت جنوب سوريه حركت كردهاند، در دهههاي پيش نوجواناني بودند كه در اردوگاههاي آوارگان تركيه زندگي ميكردند، اما جذب دستگاههاي اطلاعاتي و امنيتي تركيه شدند و از آن طريق در گروههاي سلفي آموزش ديدند. اين نيروها در تلاشند تا تحولات سوريه را شكل دهند و ما شاهد اين تحولات هستيم.در همين راستا تجربه نشان داده است كه اگر دولتها با يكديگر دشمن هم باشند، باز هم مديريت بحرانها دشوار نخواهد بود؛ زيرا نيروهاي نيابتي هماكنون در اين بحرانها نقش دارند. تركيه سعي دارد بخشي از مشكلات خود را حل كند، مانند چالشي كه با كردها دارد. اين كشور تلاش ميكند از سرايت روحيه خودمختاري كردها در عراق و اقليم كردستان و روژاوا سوريه به دوازده استان كردنشين تركيه جلوگيري كند. از طرف ديگر، تركيه با چالشهاي جدي با علويان سوريه مواجه است و سعي دارد به روشهاي غيردموكراتيك، مخالفان سياستهاي دولت مركزي را سركوب كند.نقش تركيه در خاورميانه همواره با استفاده از موقعيت خود در ناتو و غرب، ريشه در خونهايي داشته است كه در خاورميانه ريخته شده است. اين كشور تلاش كرده است تا در يك بازي دوگانه توان چانهزني خود را هم در ارتباط با غرب و هم در ارتباط با جهان اسلام حفظ كند. اما هيچگاه رويكردهاي تركيه براي منطقه ثبات ايجاد نكرده است و طرحهاي اين بازيگر همواره منجر به برهم زدن نظم و تداوم بحرانها شده است. علاوه بر گزارهاي كه در بالا بدان اشاره شد بايد گفت، واقعيت ديگري كه وجود دارد اين است كه دولت بشار اسد در هر صورت فرصتهاي زيادي را براي ايجاد حاكميت در سوريه از دست داده است. پس از جنگ خونين در سوريه، بشار اسد، رييسجمهوري سوريه توانست بار ديگر قدرت را در اختيار بگيرد، اما نتوانست راي و نظر مردم را در قالب يك طرح دموكراتيك جلب كند. واقعيت اين است كه همه كشورها بايد بپذيرند كه آنچه ميتواند مردم را راضي نگه دارد، دموكراسي است. بدون دموكراسي، تنشهاي سياسي هميشه ادامه خواهد داشت. بشار اسد تا جايي كه به خود او مرتبط بود، ميتوانست ثبات و حاكميت را در داخل كشورش بر اساس سازوكار دموكراتيك شكل دهد، اما به واسطه آنكه تن به اصلاحات نداد، بحرانهاي اقتصادي و سياسي سوريه ادامه پيدا كرد، از همين رو با آغاز اولين بحران منطقهاي كه بعد از يك دهه به صورت فراگير معادلات منطقه را تحت تاثير قرار داد، تركش تنشها به سوريه نيز اصابت كرد. به بياني ديگر پس از حمله هفتم اكتبر حماس به اسراييل، پسلرزههاي اين عمليات به سوريه نيز رسيد و چالشهاي جديدي به وجود آمد.در همين راستا بايد گفت، ما بايد بپذيريم كه مهمترين پشتوانه هر دولتي، ملت آن كشور است. وقتي كه ملتي پشتوانه حاكميت نباشد، حتي تمام بمبهاي اتمي دنيا نميتوانند ثبات ايجاد كند. به همين دليل، چالش اصلي كه بشار اسد با آن مواجه است، عدم توانايي در جلب رضايت مردم خود از طريق يك سازوكار دموكراتيك است. او هنوز نتوانسته است اين رضايت را جذب كند. به همين دليل است كه ميبينيم مسلحين اينبار، به جاي اينكه تصاوير سر بريدن و كشتار را منتشر كنند، سعي كردهاند با مردم با مهرباني صحبت كنند. آنها شبيه طالبان عمل كردهاند كه براي بار دوم پيروز شدهاند و ميخواهند نشان دهند كه براي حكومت كردن آمدهاند.من معتقدم آنچه كه در كنار مرزهاي سرزمينهاي اشغالي قرار دارد، دولت تضعيفشده سوريه است؛ دولتي كه هيچ خطر امنيتي براي اسراييل نداشت اما اتفاقي كه اكنون رخ داده اين است كه سوريه به محل آمد و شد گروههاي سلفي مختلف تبديل شده است. اين گروهها، كه متشكل از سيزده گروه هستند كه با يكديگر متحد شدهاند، پيشتر سابقه كشتار و جنگهاي داخلي ميان خود را دارند. حال در چنين شرايطي بايد گفت كه اولين قربانيان بيثباتي در سوريه، همسايگان اين كشور هستند، بالاخص اسراييل، چرا كه اختلافهاي ايدئولوژيك گروههاي مسلح با اسراييل در قياس با ساير بازيگراني كه در همسايگي سوريه قرار ندارند، بسيار بيشتر است. گروههاي تكفيري كه امروز وارد حلب شدهاند عمدتا سلفي هستند، به عبارت ديگر، در ميان گروههاي مختلف مسلح كه امروز در سوريه ميجنگند و عامل ناآرامي شدند، زمينههاي فكرياي وجود دارد كه ميتواند تهديد اصلي براي اسراييل باشد. لذا من تصور ميكنم هيچ بازيگري نميتواند از خونريزي در منطقه خرسند باشد، چرا كه مرزهاي امنيتي در منطقه به حدي در هم تنيده كه هرگونه تنشي در هر نقطه جغرافيايي در خاورميانه براي ساير كشورهاي مستقر در منطقه نيز ميتواند هزينهزا باشد.