ستاره نجف آبادي
پروژه نمايشي- موسيقايي «ليلاي بيمجنون» اين روزها در تماشاخانه شهرزاد در حال نمايش است؛ اثري كه برگرفته از قصه ليلي و مجنون نظامي گنجوي است. اين اثر كه اقبال خوبي از سوي مخاطبان داشته تلاش ميكند با تركيب موسيقي، ادبيات و تئاتر بتواند بار ديگر اهميت و غناي ادبيات كهن را به مخاطبان يادآوري كند. پيمان خازني، طراح، كارگردان و آهنگساز اين نمايش معتقد است نظامي رسانه دوره خودش بوده است و عاشقانهترين منظومههاي جهان را نوشته است. به بهانه اجراي اين پروژه با او گفتوگو كرديم.
در اجراي ايننمايش با چه چالشهايي روبهرو بوديد؟
يكي از بحثهاي مهم هماهنگ كردن افرادي است كه در بخشهاي مختلف هستند. گروه حركت، گروه بازيگران و گروه نوازنده؛ آنها بر اساس قطعات و پروتكل تعريف شده بايد اجرا كنند اما فقط اجراي مسووليتها اهميت ندارد. بخش مهم ديگر تاثير بحث روانشناسي و روح اثر است. هر بخش - ادبيات، نمايش، موسيقي، حركت و... - روح خود را دارد اما در تركيب با هم روح جديدي را به وجود ميآورد. اين خلق كردن و ساختن، كار سختي است. اين مسير گاهي يا شايد بيشتر مواقع نشدني است. البته همه موفقيت به تلاش و كوشش و توانايي شما ربط ندارد و در توفيق اثر بسياري مسائل ديگر هم دخيل هستند .
به موسيقي براي موسيقي اعتقاد داريد و در اين كار اين نگاه را دنبال ميكنيد؟
بحث موسيقي براي موسيقي، سالهاست كه براي من تمام شده است. من نوازندگي را از كودكي انجام ميدادم و پس از مدتي اين تمايل كم شد. بعد از آن در حوزه آهنگسازي پروژههاي متعددي را كار كردم. هر كسي يك ظرفي دارد؛ گويي كه بعد از اينكه مدتي يك مسير را ميروي ديگر جذابيتش مانند قبل نيست و ترجيح ميدهيد در مسيرهاي ديگر هم حركت كنيد.
چرا «ليلاي بيمجنون» را در قالب يك اثر نمايشي موسيقايي اجرا كرديد؟
ادبيات هميشه آميخته با موسيقي بوده است. زبان و ادبيات ريشه تمام اتفاقات فرهنگي و هنري هست. اين سالها علاقهام به هنرهاي نمايشي و تركيب المانها نمايش با حركت، بازي و موسيقي باعث شده كه تلاش كنم اينها را با موسيقي تركيب كنم. ابتدا كمي سخت بود اما نمونههاي موفقي كه انجام شده بود را ديدم.
چرا كار روي آثار حكيم نظامي را دنبال ميكنيد و به آثار اين شاعر روي آورديد؟
من به دنبال رومنس ايراني هستم. ميتوان گفت عاشقانهترين منظومههاي جهان متعلق به نظامي است. شايد چند سال روي نظامي معطوف باشم و بتوانم روي آثارش دائما تاليف كنم؛ يعني از تاليفات خودم برش بزنم، از هر تعريف ديگر برسم و صحنهها كاملتر از قبل بتوانند به بقاي خود ادامه بدهند. هميشه دست روي دست هست؛ صحنه بعدي روي اين صحنه هست و اين، زيبايي و جذابيت هنر است. تلاش ميكنم رومنس ايراني را روي صحنه بياورم و اثري غني از شعر، موسيقي، نمايش و ادبيات ارايه دهم. تا مخاطب اين عشق را ببيند و بشنود و اگر جايي از آن اشكي روانه شد، براي هميشه در خاطرش بماند .
اهميت آثار نظامي و خود نظامي در دوران خود در چيست؟ نظامي چه كاركردي در جامعه امروز دارد؟
به نظرم نظامي، رسانه آن دوره بوده است. امروزه افراد جامعه سينما، كنسرت و تئاتر ميروند و با انواع رسانهها و سرگرميها زمان خود را ميگذرانند. در دوره نظامي، مردم با منظومهها وقتشان را ميگذراندند؛ زماني كه يك پدر و پدربزرگ ميخواست تاثيري روي فرزندش بگذارد، منظومهاي برايش ميخواند. منظومهاي كه شايد يك سال طول ميكشيد تا تمام شود. در اصل، اثر نظامي يك نمايشنامه و فيلمنامه بوده كه در دوره خودش، چشمانشان را ميبستند و آن را تمركز و تصور ميكردند و در ذهن آن را ميديدند. آثار نظامي كهن و مرجع است.
تفاوت «ليلاي بيمجنون» با «مجنون آن ليلي» پروژه قبلي شما در چيست؟
در پروژه قبلي از راوي- مجري استفاده كرديم؛ يعني راوي يك مجري بود كه روي صندلي مينشست و داستان را روايت ميكرد. اما در «ليلاي بيمجنون» راوي، بازيگر است و ميتواند از آن توانايي بازيگرياش استفاده كند و يك جاهايي كاراكترهايي را بازي كند. اينبار راوي را به صحنه تئاتر دعوت كرديم.
چطور توانستيد به پيوند موسيقي، نمايش و ادبيات برسيد؟
يافتن پيوند ادبيات، موسيقي و نمايش خيلي براي من كار دشواري نبود. كمي زمانبر بود تا در وجود من رسوب كند راحت انجام شد.
از كودكي علاوه بر موسيقي با ادبيات هم آشنا بوديد؟
در كودكي در منزل ما مسابقه مشاعره برگزار ميشد و من اگر شعر حفظ ميكردم جايزه ميگرفتم و اين فضا در خانواده هميشه بود پس خو گرفتن من با ادبيات و با شعر و با موسيقي و نمايش از كودكي شكل گرفت. از همان كودكي به كنسرت ميرفتيم و رودكي هميشه برنامه خانوادگي بود. اغلب آثار نمايشي آن زمان را ميرفتيم، ميديديم و نگاه ميكرديم و اين قسمت شانس شايد زندگي من بود كه از سن پايين توانستم با مرجعهاي درست فرهنگي و هنري آشنا شوم و بدانم شعر خوب فهميدن يعني چه؟ موسيقي خوب فهميدن چيست؟
چقدر به داستان در پرداخت به آثار ادبي وفادار هستيد؟ چقدر در اين آثار دخل و تصرف ميكنيد؟
من كاملا به ژانر داستان و ژانر ادبي وفادارم. كار بالاخره داستان كلاسيك است و باید ما هويتش را نگه داريم، نميتوانيم يعني من ترجيح ميدهم به آثار كهن ايراني وجاهتي به غير از خودش ندهم. چون احساس ميكنم كه من به عنوان معلم و ميراثدار بايد از اين آثار حراست كنم و با حفظ آن اثر و براساس برنامه خود روي آثار كهن ادبي كار كنم. براي همين به ژانر داستان به اتفاقات داستان و جزييات كاملا وفادار هستم.
يعني كاملا به متن وفاداريد؟
در اصل محتواي كلاسيك را در دل اثر براساس تعريف خود ميگنجانيم و اگر وفادار نباشيم به نظر من شايد نوعي ضعف تاليف محسوب شود.
بنابراين شما نوعي بازآفريني انجام ميدهيد.
ما در اصل هسته اصلي روايت كهن را حفظ ميكنيم؛ هسته اصلي فرم داستان است كه در آن چند شخصيت اصلي و چند شخصيت فرعي حضور دارند كه مثلا ممكن است يك مثلث عشقي هم داشته باشيم كه در كنار شخصيتپردازي بايد به اين مهم وفادار ماند. قاعدتا ما در اين نگاه به بازآفريني ۱۰۰درصد نياز داريم و اصلا بدون بازآفريني كار به سرانجام نميرسد. اگر عين يك اثر را بدون بازآفريني براي مخاطبان اجرا كنيم براي جامعه امروز مصرف و كاركرد ندارد. زيرا با سو و جهت جامعه امروزي خو نگرفته است. با بازآفريني ما طوري اين اثر را دوباره خلق ميكنيم. شما احساس ميكنيد با يك اثر در دل تاريخ قدم ميگذاريد و به جهان امروز هم ميرويد.
نقش تكنولوژي در اين بازآفريني چيست؟
مدرنيته و تكنولوژي در اين بخش هم خوب و هم بد است؛ يعني يك سري رويكردها اتفاقات خوب را براي ما به ارمغان ميآورد و يك سري آسيبها هم بعضا ميزند. موقعي كه امروز تكنولوژي آنقدر گسترده شده، منابع آنقدر بزرگ شدند و دسترسي به هوش مصنوعي آمده ممكن است هنر سطحيتر به دست مخاطب برسد. در اين شرايط فرهنگ از بين نميرود چون فرهنگ هميشه توسط ميراثدارانش محافظت ميشود ولي اتفاقي كه ميافتد اين است كه امروز يك گوشي موبايل موجب شده هر كسي تصور كند كه عكاس است. با فضاي مجازي امروز هر كسي يك رسانه دارد و اين هم خوب و هم بد است. چون ممكن است بدون علم بعضا كاربري دست به يك سري سلسله اتفاقات بزند كه سواد و علم و صلاحيتش را نداشته باشد و اين كاركرد منفي تكنولوژي است. در كنار اين شرايط، من به عنوان معلم بايد تلاش كنم از قسمت خوب تكنولوژي استفاده كنم. هنرمندي كه شناخت داشته باشد، مطمئن باشيد از تكنولوژي بهترين بهره را ميبرد و كسي هم كه شناخت نداشته باشد برعكس، استفادهاش مخرب خواهد بود. مخاطب از موقعي كه به سالن من ميآيد اشك ميريزد تا زماني كه از سالن خارج شود. چون چيزي را ميبيند كه مال خودش، سرشتش و آبا و اجدادش است.
بازيگرداني در چنين آثاري پيچيده به نظر ميرسد. چه چالشهايي در اين بخش وجود داشت؟
خب بالاخره بحث بازيگرداني هم يك بحثي است كه ميبايست به آن پرداخته شود. پرسوناژها در ابتدا توسط نويسنده نوشته ميشود كه هر كدام رنگ و بو و شكل خودش را دارد. ما اين را چند بار، بازخواني ميكنيم تا بازيگران بتوانند در بازيگرداني خودشان را پيدا كنند، لو بدهند، بياورند در دل اثر و مخاطب اينها را بتواند كشف كند. با بازيگرداني همهچيز باز در خدمت داستان قرار ميگيرد. در اصل ما كدي را ميدهيم كه مخاطب با آن رمزگشايي ميكند. بحث بازيگرداني اين تيپ آثار به اين صورت است كه حين كار با همان اولين دورخوانيهايي كه انجام ميشود جوانه ميزند. متن، خود شخصيتها را نشان ميدهد. به لحاظ روانشناسي و شخصيتشناسي با بچهها بحث ميكنيم، اتود ميزنيم و به آن ميرسيم.