خشم چگونه در جامعه بروز ميكند؟
سعيد معيدفر
خشم يك واكنش رواني - رفتاري است كه از افراد سر ميزند و طبعا تحت تاثير مسائل روحي و رواني است، در نگاه اول يك پديده روانشناختي است. اما هر پديده روانشناختي و رفتاري تحت تاثير عوامل اجتماعي هم هست. ميتوان به شرايط اجتماعي توجه كرد و ديد كه فرد وقتي در درون آن شرايط قرار ميگيرد از خود چه واكنشي نشان ميدهد، بايد به لحاظ جامعه شناختي ببينيم كه اين فرد در چه شرايطي دچار خشم ميشود. از آنجا كه انسان موجودي اجتماعي است و در فاصله اجتماعات متعدد در حال رفت و آمد است، عمدتا نقشهايي در درون هر كدام از اين موقعيتها و اجتماعاتي كه در آن عضويت دارد پيدا ميكند و در عين حال از ديگران انتظاراتي دارد و ديگران هم از او انتظاراتي دارند. در مجموع يك قواعدي ميان فرد با افراد ديگر در اجتماعاتي كه در آنها عضويت دارد جريان پيدا ميكند يا هنجارهايي هست كه رابطه اين فرد را با افراد ديگر تعريف ميكند و انتظارات او را نسبت به ديگران و انتظارات ديگران را نسبت به او تعيين ميكند.
فرد هميشه رفتاري را انجام ميدهد و در مقابل ديگران هم از خود واكنش نشان ميدهد. اگر موقعيتهايي كه فرد در آن قرار ميگيرد با ثبات و نرمال باشد، فرد بر اساس تربيتي كه پيدا كرده و فرآيند جامعه پذير شدن را طي كرده، ميداند كه در كدام موقعيت بايد چه رفتاري از خود نشان دهد و در عين حال با اين رفتار انتظارات ديگران را هم برآورده ميكند و از ديگران هم متقابلا انتظار دارد. وقتي كه شرايط يك جامعه غير قابل پيش بيني ميشود، يا هنجارها از اهميت ميافتند، قواعدي بر رفتار افراد حاكم نيست و فرد نميتواند پيش بيني كند كه چه نوع رفتاري را بايد از خود نشان دهد، مشكلاتي در واكنش افراد يا شرايط روحي شان به وجود ميآيد. اگر در مقابل يك رفتار خاص انتظار يك واكنش خاص را داشته باشند و واكنش ديگري از فرد ببينند، به نوعي افراد گيج ميشوند و نميدانند چه واكنشي بايد از خودشان نشان بدهند. زماني كه جامعه دچار مشكل ميشود و هنجارهاي اجتماعي دچار زوال ميشوند، از طرفي گرفتاريها يا احساساتي ايجاد ميشود، در اين شرايط است كه آدمها به سوي واكنشهاي غيرعادي كشيده ميشوند و بر خلاف انتظار رفتارهايي از خودشان نشان ميدهند كه اين رفتارها قابل پيشبيني نيست. در چنين شرايطي است كه ما ميبينيم يك فرد موجه و نرمال يكباره اصطلاحا از كوره در ميرود و عكسالعمل سخت و خشونتآميزي از خود نشان ميدهد. گاهي ما اين وضعيت را در دوربينهاي مخفي تلويزيون ميبينيم. سازندگان اين برنامهها سعي ميكنند اين موضوع را بررسي كنند كه آدمها آستانه تحملشان چقدر است و با انجام رفتارهاي غيرعادي در مقابل آنها سعي ميكنند به اين نتيجه برسند كه چه تعدادي از آدمها اين وضعيت را تحمل ميكنند و چه تعدادي عكسالعمل سخت نشان ميدهند. البته اين دوربين مخفيها براي جوامعي مناسب است كه همهچيز عادي است و آدمها انتظار چنين رفتارهايي را ندارند و تا حد زيادي خودشان را كنترل كردهاند، اما شما اين برنامه را اگر در يك جامعهاي كه در آن افراد دايما در شرايطي هستند كه مثل دوربين مخفي عوامل ناهنجاري را بر سر راه خود ميبينند، در محل كار، خيابان و منزل دايما اتفاقاتي رخ ميدهد كه باعث ميشود او به هم بريزد، فرد دايم در مسير اتفاقاتي قرار ميگيرد كه كم كم كنترل رواني و روحي او را به هم ميريزد و به تدريج او را به سمت خشونت ميكشاند. ما در جامعه با اين اتفاقات غيرمنتظره زياد روبهرو هستيم. اجناس هر روز گرانتر ميشوند در صورتي كه درآمدها ثابتاند، تا يك جايي افراد شرايط را تحمل ميكنند، اما از يك حدي كمكم كنترل زندگي و در نتيجه آن، كنترل رفتار از دست فرد خارج ميشود. با در مورد ديگر، نحوه رانندگي افراد در جامعه است. فردي كه در شهر ميبيند رانندهاي ناگهان پيش پايش ميپيچد، يا هنگام عبور از خيابان ميبيند كسي اجازه عبور به او نميدهد، يا رانندگان رفتارهاي نامتعارف از خود نشان ميدهند، اين فرد تا يك جايي اين شرايط را تحمل ميكند، اما وقتي ميبيند اين ناهنجاريها تبديل به يك امر عادي شده است و قاعده بر اين است كه رانندگي افراد غيرعادي باشد، ديگر فضايي براي تحمل وجود ندارد و فرد ولو اينكه يك فرد عادي و به لحاظ رواني سالم هم باشد واكنشهايي غيرمتعارف از خود نشان ميدهد.
اين واكنشهاي غيرمتعارف در شرايطي است كه همهچيز به هم ريخته باشد و فرد لحظه به لحظه درگير رفتارها و شرايط نامناسب باشد كه فرد را به هم بريزد و از حالت عادي خارج كند، اما به يك شكل ديگر ميشود گفت اگر در يك جامعه اوضاع زندگي و اشتغال و روابط اجتماعي متعادل باشد به ندرت ميشود افرادي را ديد كه به خشم ميآيند و از كنترل خارج ميشوند، مثل همان تصاويري كه در دوربين مخفي كشورهاي ديگر ميبينيم. اما وقتي در يك جامعه آنقدر عدم تعادل و بيهنجاري و بيقاعدگي وجود داشته باشد كه دايم پيشبيني شما را به هم بزند، در چنين جامعهاي دور از انتظار نيست كه ميزان خشم و خشونت بالا باشد. به اين دليل كه افراد هر لحظه كه خودشان را در مقابل يك اتفاق كنترل ميكنند، يك عامل خارجي اين كنترل را از دست فرد خارج ميكند و باعث بروز واكنشهاي همراه با خشم ميشود.
وقتي اعتماد در جامعه پايين باشد، در ارتباطات اجتماعي كه افراد كمتر يكديگر را ميشناسند و زمينه اشتراك كمتري وجود دارد، در چنين شرايطي منافع فردي اهميت بيشتري پيدا ميكند و غلبه منافع فردي ميتواند زمينه بروز خشونت باشد. افراد مدام در پي اين هستند كه از يكديگر سبقت بگيرند. بهطور مثال هنگام رانندگي افراد به يكديگر راه نميدهند، چون طرف مقابل را بخشي از خودشان نميدانند. با او احساس اشتراك نميكنند در نتيجه افراد درگير يك رقابت كشنده ميشوند و اين رقابت كشنده چون هيچوجهي هم ندارد ميتواند دايم افراد را با هم درگير كند و اصطكاك ايجاد كند و افراد را به سرعت به سمت خشونت ببرد.
خشم، زماني به عنوان يك پديده اجتماعي شناخته ميشود كه جامعه درگير ناملايمات متعدد، عدمتعادل در سطوح مختلف، ناهنجاريهاي متكثر و ضعف انتظام اجتماعي و همبستگي اجتماعي و حتي در مواردي به تعبير جامعهشناسان، ضعف سرمايه اجتماعي باشد. اينها عواملي است كه ميتوانند به خودي خود زمينههاي بروز خشونت را در روابط اجتماعي تقويت كنند.