ايران و چشمانداز نظم امنيتي خاورميانه
عارف دهقاندار
تحولات امنيتي خاورميانه پس از عمليات توفانالاقصي و آغاز نبرد 7 اكتبر وارد مرحله جديد و پيچيدهاي شد. اين اقدام حماس نهتنها معادلات امنيتي منطقه را دگرگون كرد، بلكه زمينهساز شكلگيري فرآيندهاي جديد و بازتعريف روابط قدرتهاي منطقهاي شد. حمله اسراييل به غزه و گسترش درگيريها به محور مقاومت در لبنان، سوريه، يمن و احتمالا عراق، نشان از تغيير پارادايم امنيتي در منطقه داشته كه ميتواند به شكلگيري نظمي جديد منجر شود.طبيعتا همانطور كه پيشتر نيز اشاره شده است، طرفهايي كه جايگاه بهتري را در اين تحولات به دست آورند، سهم بيشتري را در نظم آينده منطقه به دست خواهند آورد و نقش قدرتهاي بزرگ همچون ايالات متحده امريكا در نظم آتي منطقه قابل توجه خواهد بود.
آنچه امروز بيشتر اهميت دارد، تحولات اخير در سوريه است . پس از آتشبس شكننده در لبنان ميان رژيم صهيونيستي و حزبالله لبنان، شاهد پيشروي سريع گروه تحريرالشام با حمايت تركيه بوديم. اين گروه كه پيشتر با نام جبهه النصره شناخته ميشد، با بهرهگيري از خلأ قدرت ناشي از تضعيف حكومت مركزي سوريه و حمايتهاي لجستيكي و نظامي تركيه، توانست مناطق وسيعي را در سوريه تحت كنترل خود درآورد و منجر به سقوط دولت بشار اسد شود. در اين يادداشت مجال بررسي علل داخلي، منطقهاي و بينالمللي سقوط دولت اسد نيست. پس از اين تحولات نيز اسراييل بلافاصله شروع به هدف قرار دادن زيرساختهاي نظامي سوريه و پيشرويهاي زميني را در جنوب سوريه آغاز كرد. كار تا جايي پيش رفت كه رهبران اين رژيم اعلام كردند كه ميخواهند بلنديهاي جولان را به خاك خود الحاق كرده و اقدام به شهركسازي در اين منطقه كنند.
نكته قابل توجه ديگر همپوشاني بخشي از منافع ژئوپليتيكي تركيه و اسراييل در سوريه است. منافع ژئوپليتيك اسراييل و تركيه در سوريه، بهرغم اختلافات تاريخي اين دو، نقاط مشترك قابل توجهي دارد. هر دوي اين دولتها خواهان تضعيف محور مقاومت و كاهش نفوذ ايران در سوريه بودند. همچنين سقوط دولت بشار اسد تا حدي به كاهش تهديدات امنيتي عليه اسراييل و افزايش نفوذ تركيه در سوريه منجر شده است. البته اسراييل با هدف قرار دادن زيرساختهاي نظامي سوريه، تا حد زيادي امكان تهديد از سوي سوريه را براي حداقل يك دهه آينده كاهش داده و هر وضعيتي در سوريه حاكم شود و هر دولتي زمام امور آنجا را در دست بگيرد، طبيعتا وضعيت سختي را خواهد داشت.
البته سقوط دولت اسد و از بين رفتن زيرساختهاي نظامي و امنيتي سوريه، پيامدهاي گستردهاي را ميتواند براي آينده منطقه داشته باشد. از يك سو، خلأ قدرت ايجاد شده ميتواند به ظهور گروههاي تروريستي جديد و بيثباتي بيشتر منجر شود. از سوي ديگر، اين وضعيت ميتواند به بازتعريف روابط قدرتهاي منطقهاي و شكلگيري ائتلافهاي جديد بينجامد.
اما ايران، با توجه به محيط آنارشيك نظام بينالملل و شرايط آشوبزده اين روزهاي منطقه خاورميانه، به نظر ميرسد كه با يك خلأ استراتژيك مواجه شده باشد. هر چند كه مقاومت از بين نميرود و ريشه در فكر و انديشه بخشي از مردم خاورميانه دارد. اما با توجه به تحولات اخير در سطح منطقه خاورميانه و شكلگيري معادلات جديد و همچنين بازگشت ترامپ به كاخ سفيد، به نظر ميرسد كه اين ذهنيت در ادراك رهبران اسراييل به وجود آمده است كه ميتوانند با به حداكثر رساندن رويكرد متخاصمانه خود عليه ايران و منافع آن در منطقه، ضربهاي به ايران وارد آورند. آنچه اهميت دارد، ادراك ايشان است و همانطور كه رهبري جمهوري اسلامي نيز بارها اشاره داشته، بايد ادراك دشمن را نسبت به توان كشور تغيير داد. طبيعي است كه بايد متناسب با نوع تهديد، ابزار و دكترين دفاعي كشور را تنظيم كرد. با توجه به اينكه اسراييل به عنوان مهمترين رقيب و دشمن ايران در سطح منطقه خاورميانه مجهز به سلاح هستهاي است و در اين مساله موازنه وجود ندارد، احتمال رفتارهاي تهاجمي بيشتر از سوي اسراييل وجود دارد، چرا كه به گواهي تاريخ، جنگها در شرايط كسري موازنه به وجود ميآيند. حتي به نظر ميآيد كه ديگر راهبرد بازدارندگي هستهاي نهفته يا همان بازدارندگي هستهاي در آستانه نيز كارايي و كاميابي لازم را نداشته و ديگر نميتواند رفتارهاي تهاجمي اسراييل در سطح منطقه را كنترل كند. لذا با اين تفاسير به نظر ميرسد كه ضرورت دارد ايران در راهبرد و دكترين هستهاي خود تجديدنظر كرده و با ايجاد بازدارندگي لازم مانع از اقدامات تهاجمي بعدي اسراييل عليه امنيت ملي ايران شود و از اين طريق، اين خلأ استراتژيك ايجاد شده را جبران كند. البته اين اقدامبايد با رعايت تمام پروتكلهاي امنيتي و اطلاعاتي صورت پذيرد و تمام جوانب امر از سوي مقامات ارشد مورد توجه قرار بگيرد.
پژوهشگر امنيت بينالملل