سفر چندي پيش ظريف به قطر تاچه اندازه در پيشنهاد امير قطربراي گفتوگوهاي ايران و شش كشور حاشيه خليج فارس نقش داشته است؟
در ميان شش كشور حاشيه خليج فارس، عمان و قطر بيش از ساير كشورها داراي روابط خوب و مثبتي با ايران هستند. بيشترين مشكل ميان كشورهاي عربي حاشيه خليج فارس با ايران از سوي عربستان سعودي و بحرين پيدا ميشود. اينكه امير قطر ابتكار عمل را نسبت به اين مساله در دست گرفته، نكتهاي اميدواركننده و مثبت است ولي با توجه به سردي روابط ميان قطر و عربستان، براي دوحه بسيار دشوار خواهد بود كه رياض و منامه را براي حضور در اين اجلاس قانع كند. حال بايد منتظر ماند و ديد كه تلاشهاي امير قطر به كجا ميانجامد.
اهميت اين گفتوگو از چه مسالهاي نشات ميگيرد؟
اين گفتوگوها، گفتوگوهاي مثبتي است. خاورميانه در شرايط كنوني دچار چنان بحراني شده كه در طول تاريح سابقه نداشته است. تروريسم تكفيري هم اينك حاكميت، امنيت و ثبات و حتي فرهنگ منطقه را تهديد ميكند و اين خطر ميطلبد تا همه كشورها متوجه ابعاد آن باشند و براي مقابله با آن دست به همكاريهاي منطقهاي بزنند. با توجه به اين وضعيت، متاسفانه برخي كشورها متوجه ابعاد و آثار اين تروريسم تكفيري نيستند. هم قطر و هم عربستان در پيدايش وضعيت كنوني منطقه دست دارند. هنوز عربستان دست از سياستهاي لجوجانهاش برنداشته است و اگر قطر حاضر ميشود وارد گفتوگوهاي منطقهاي براي حل اين بحرانها شود، بايد آن را به فال نيك گرفت. جمهوري اسلامي ايران با درك صحيح از خطر منطقهاي كنوني، پس از دستيابي به توافق هستهاي ميكوشد تا از تمامي ظرفيتش براي حل بحرانهاي منطقهاي استفاده كند و با انجام گفتوگو و رايزني، تمامي كشورهاي منطقه را به ياري طلبيده است و در اين راه، هركس به كمك ايران بيايد، كشورمان بيترديد از اين كمك استقبال كرده و دستش را به گرمي ميفشارد.
دستيابي به توافق هستهاي ، به چه ميزان بر تمايل كشورهاي عربي براي گفتوگو با ايران موثر بوده است؟
بديهي است كه توافق وين اثر مهمي در معادلات و مناسبات منطقهاي گذاشته و آثار منطقهاي آن بيش از هر چيز ديگري است. اينكه هيات مذاكرهكننده ايران و وزير امور خارجه كشورمان ماهها با قدرتهاي جهاني به گفتوگو مينشيند و دنيا حق برنامه صلحآميز هستهاي ايران و فعاليت غنيسازي كشورمان را به رسميت ميشناسد، به اين دليل است كه آنها به توان منطقهاي ايران پي برده و دريافته است كه نميتوان قدرت ايران را در خاورميانه ناديده گرفت. هماينك دنيا به اين رسيده است كه خطرات موجود در خاورميانه، تهديدي براي همه است و تروريسم تكفيري به همه ضربه ميزند و ايران در اين چارچوب ميتواند نقش و محور اصلي را در برابر اين چالش بازي كند. در شرايط كنوني بسياري از بازيگران منطقهاي قدرت ايران را درك كردهاند و آماده همكاري با ايران هستند و تنها عربستان است كه با لجبازي به سياستهاي مخرب خود در سوريه و يمن ادامه ميدهد ولي من تصور ميكنم در نهايت سعودي شرايط و تحولات منطقهاي را درك خواهد كرد و آماده مذاكرات با ايران براي حل اختلافات خواهند شد. همچنين بايد نكتهاي را درباره قطر متذكر شوم و آن، اين است كه قطر، كشور كوچكي است اما برنامههاي بلندپروازانهاي دارد و بهدنبال ايفاي نقش منطقهاي است. از سويي، از گذشته تا به امروز، رقابتهايي با عربستان نيز دارد و در همين مساله نيز وقتي امير قطر اعلام آمادگي براي گفتوگوهاي ايران و شش كشور حاشيه خليج فارس را مطرح ميكند، اين بيانگر آن است كه قطر ميخواهد نقشي ديپلماتيك را در منطقه بازي كند. حتي در دورههاي پيشين و در دولت قبل، زماني كه نشست سران كشورهاي عضو شوراي همكاري خليج فارس در دوحه برگزار شد، با اينكه برخي كشورهاي عضو مخالف دعوت از ايران بودند اما قطر، آقاي احمدينژاد را دعوت كرد و رييسجمهور وقت ايران نطقي را ايراد كرد و 12 ماده را براي همكاري ميان طرفين مطرح كرد. اينها نشان ميدهد كه قطر آماده ايفاي همكاريهاي منطقهاي است. از طرفي، پس از تحولات منطقهاي و بروز بهار عربي و تلاش برخي كشورها براي عدم تحقق اهداف آن، مشاهده ميكنيم دو كشور سوريه و مصر كه از مهمترين كشورهاي عربي بودند دچار مسائل داخلي شدهاند و ايفاي نقش آنها به كشورهاي حاشيه خليج فارس و كشوري مانند قطر محول شده است.
فكر ميكنيد كه توصيههاي امريكا براي همكاري با ايران به چه ميزان موجب اتخاذ اين سياستها شده است؟
من فكر ميكنم ديدارهايي كه در دوحه با حضور جان كري و سرگئي لاوروف وزراي امور خارجه امريكا و روسيه انجام شد، بسيار مهم است و ملاقاتشان با عادل الجبير نيز بسيار مهم بود. تاكيدات اوباما مبني بر اينكه خطر اعراب در ميان آنهاست، نشان ميدهد دولت امريكا حساسيت اين مساله را درك كرده است و نشانههايي نيز وجود دارد مبني بر اينكه واشنگتن به مسكو چراغ سبز نشان داده و تحركات گسترده اخير سرگئي لاوروف و ديدارهايش در مسكو از جمله با وليدمعلم و عادل الجبير بر همين مبنا است. از طرفي، از آنجايي كه كشورهاي خليجفارس متكي به امريكا هستند، كشورهاي خليجفارس چارهاي ندارند كه مسير جديدي را آغاز كنند. البته مساله درباره عربستان پيچيده است چراكه دولتمردان كنوني عربستان را جوانان و افرادي بيتجربه تشكيل ميدهند كه دست به تصميمگيري ميزنند و اين تصميمگيريها نيز مبتني بر احساسات و لجبازي است كه نتيجه نيز عليه آنها خواهد بود. درمقابل اين جوانان كمتجربه، بايد سياست صبر و حوصله و نصيحت را در پيش گرفت. آنها مانند كساني هستند كه بالاي درخت رفتهاند ولي توان پايين آمدن از اين درخت را ندارند و بايد به آنها نردباني داد تا از اين درخت پايين بيايند و سياست عاقلانه در پيش بگيرند. من در مجموع فكر ميكنم كه توصيههاي كري و لاوروف در اين مساله بياثر نبوده است.
تا چه اندازهاي ميتوان انتظار داشت كه سوريه نخستين پروندهاي باشد كه مورد رايزني ميان ايران و اعراب قرار ميگيرد؟
ظاهرا اينگونه است و بيشترين تلاش نيز براي حل پرونده سوريه در حال انجام است زيرا در سوريه، گروه تروريستي مانند داعش در حال فعاليت است كه مرز نميشناسد و ثبات منطقه را برهم ميزند. بخش اعظمي از داعش در سوريه است و مابقي آنها در عراق و با حل بحران سوريه ميتوان انتظار داشت كه مساله عراق نيز حل شود. تنها مشكلي كه در رابطه با سوريه وجود دارد اين است كه عربستان همچنان روي اين نكته لجبازي ميكند كه بشار اسد بايد برود. در برابر اين ديدگاه لجوجانه، حتي امريكا نيز به اين نتيجه رسيده است كه حل بحران سوريه و مبارزه با تروريسم تنها به دست ارتش سوريه و با رهبري بشار اسد امكانپذير است ولي همچنان از عادل الجبير ميشنويم كه بشار اسد بايد برود در حالي كه اين مساله از نظر سياسي و ديپلماسي درست نيست چون مردم سوريه تنها كساني هستند كه حق دارند در رابطه با آينده سياسيشان اظهارنظر كنند. البته در كنار پرونده سوريه به نظر ميرسد كه مساله يمن نيز ميتواند مورد همكاري دو طرف نيز باشد زيرا عربستان به بمباران وحشيانه خود ادامه ميدهد و ما شاهد كشتار مردم بيگناه يمني هستيم كه از روي لجبازي است.
از آنجايي كه ايران و عربستان محور اصلي دو سر طيف موافقان و مخالفان بشار هستند، فكر ميكنيد گفتوگوي تهران و رياض چه سرانجامي را براي بشاراسد رقم بزند؟
هيچ كشوري حق ندارد در رابطه با سرنوشت كشور ديگري دخالت كند. اينكه بشار اسد باقي بماند يا برود، مربوط به مردم سوريه است و نه ايران و نه عربستان يا هر كشور ديگري حق ندارد در اين باره دخالت كند ولي بايد متوجه اين مساله بود كه اگر قرار است با جريان تروريسم تكفيري مبارزه شود، تنها تشكيلاتي كه ميتواند در اينباره مبارزه كند و به نتايجي دست يابد، دولت كنوني سوريه است. البته حزبالله و جريان مقاومت مردمي هم هستند كه به اندازه توان خود به دولت سوريه كمك ميكنند ولي بايد ارتش سوريه محور باشد و اين ارتش نيز به بشار اسد وفادار است و او را نماد وحدت ميداند. اگر بشار اسد نبود چه بسا ارتش اين كشور نيز فرو ميپاشيد و تجزيه ميشد و توان ايستادن در برابر تروريستها را نداشت. پس با يك حساب منطقي، مبارزه با تروريسم چارهاي ندارد مگر با دولت سوريه و با رهبري بشار اسد. پس از پايان خشونتها و حذف جريانات تروريستي، مردم سوريه اصلاحاتي را ميخواهند كه نيازمند گفتوگوهاي سوري است و نتيجه نهايي نيز از صندوقهاي راي خارج خواهد شد.
با توجه به اين اختلافات، آيا ميتوان انتظار داشت كه اگر چنين اجلاسي ميان ايران و شش كشور حاشيه خليجفارس برگزار شود، به نتيجهاي نيز منجر شود؟
چارهاي جز گفتوگو و حل مسائل منطقهاي و مبارزه با تروريسم وجود ندارد. ادامه وضعيت كنوني و حمايت از تروريسم تكفيري همه را تهديد ميكند. وضعيت كنوني مانند جهنمي است كه تر و خشك را ميسوزاند. هنگامي نيز كه چتر حمايت بينالمللي از اين جريانها برداشته شود، بازيگران منطقهاي براي مبارزه با آن چارهاي جز مبارزه ندارند. همگان ميدانند كه عربستان بيشترين نقش را در ايجاد گروههاي تروريستي مانند داعش و جبهه النصره داشته است؛ چه از نظر عقيدهاي و چه از نظر مالي و تسليحاتي ولي همين گروهها نيز در نهايت به عربستان ضربه ميزنند. اصولا داعش رژيم عربستان را اسلامي نميبيند و در هفتههاي گذشته نيز حملات تروريستي در اين كشور داشته است. تروريستهاي داعشي مانند كساني هستند كه دست افرادي كه لقمههاي پرچرب در دهان گذاشته را گاز ميگيرند. با اين شرايط عربستان نميتواند همچنان با تروريستها همكاري كند و مجبور است دير يا زود صف مقدم همكاريهاي منطقهاي براي مبارزه با تروريسم بپيوندد.