فراموشي گام اصلي FATF و بمب گردشگري
مجيد رضاييان
يكم) يك نگاه ارتباطي به يك مساله اقتصادي و ملي به ما ميآموزد كه اصل مطلب را فراموش نكنيم: «گمان ميرود كه در سايه بحث رفع محدود فيلترينگ» موضوع رفع تحريمها با تمركز بر تصويب فوري FATF به محاق رفته و خسارات آن بيش از اين خواهد بود.
تصويب اين لايحه، تازه ما را در آغاز راه قرار ميدهد و مينشينيم در ليست كشورهاي خاكستري.
اين امر، ابتداي راهي خواهد بود كه ما را حداقل پس از ۲ سال، به ليست سفيد برميگرداند؛ تازه اگر همه زيرساختهاي اتصال به نظام بانكي جهاني را فراهم كنيم. مسالهاي كه با رفع فيلترينگ به كلي متفاوت است و از نظر درجه اهميت، به مراتب حساستر و مهمتر به شمار ميآيد. قفل نگه داشتن اين مساله، تنها بر دامنه بحران اقتصادي امروز ايران و كاهش غيرقابل باور ارزش پول ملي خواهد افزود. ارتباطات قفل يا اصطلاحا همان «ارتباطات غيرفعال.»
دوم) رفع تحريمها در گروی «مذاكره مستقيم» با همه طرفهاست؛ امريكا، اروپا، چين و روسيه. مذاكرهاي كه از نظر ارتباطات سياسي ما را جلو مياندازد، چه نيازي به تفكيك دارد؟ بر اين سياق، واقعيت امريكاي ترامپ، به ما گوشزد ميكند كه با واشنگتن مستقيم رو در رو شويم و با مذاكره - مانند اروپاييها و ديگر طرفها- به حل مسائل فيمابين - افزون بر مسائل هستهاي- بپردازيم. اينجا، ارتباطات سياسي، درس بهنگام خود را به ما ميدهد.
سوم) سند امضا شده با طرفهاي مختلف از جمله مستقيما و بدون واسطه با امريكا، مسير توسعه را خواهد گشود، منتها دولتمردان هم - مانند هر كشور ديگري ازجمله همين كشورهاي منطقه- مسير توسعه را خود تعيين ميكنند؛ از محور بودن توانهاي داخلي تا جذب سرمايهگذاري از سوي همه كشورهاي هدف در بلوك غرب و بلوك شرق.
منتها تفاوت در چيست؟ اينكه تحريمي در كار نيست و اينبار «ميدان» به تعامل «ميدان اقتصادي، تكنولوژيك» با «ميدان ديپلماسي» تبديل ميشود، اين هم درس ديگر ارتباطات توسعه قلمداد ميشود كه وقت آن است بياموزيم.
چهارم) تغيير مسير كه در ارتباطات بينالملل از آن به «چرخش» ياد ميشود، در شرايط كنوني قابل مقايسه با دوران پس از جنگ و پذيرش قطعنامه ۵۹۸ است. در آن هنگامه، فضا بسيار سنگين بود؛ اما همه تلاشها بر اين استوار شد تا در ريلگذاري تازه، ايران مسير صلح را بيازمايد و به سازندگي و نوعي توسعه روي بياورد. الان با همه تفاوتها اما از نظر كلي، ما در موقعيت يك تصميم مشابه، اما منطقي و بزرگ قرار داريم، با اين تأمل كه «فرصت تنگ است، بسيار.»
پنجم) شعار «گردشگري به جاي نفت»، براي ما در طول اين چهار دهه بارها تكرار شده است و بيسرانجام رها. اينك، به شدت بايد در كنار عمل به آموزههاي ارتباطي يادشده، بمب اشتغال گردشگري در ايران را بتركانيم. واقعيت غيرقابل انكار در ايران زيبا، تاريخي، متفاوت و پر از جاذبه اين است كه نه تنها كشورهاي منطقه كه بسياري از كشورهاي جهان با آن قابل مقايسه نيستند.
كشوري كه جزو ۵ كشور اول جهان در جاذبههاي گردشگري است؛ شايسته نيست كه در ردههاي آخر سهم درآمد از اين صنعت كمنظير و پولساز باشد.
درس ديگر ارتباطات گردشگري و فرهنگي به ما ميآموزد كه ديگران بيابان را به جاذبه تبديل كردهاند و ايران سراسر جاذبه تنها كافي است كه درهاي خود را به روي گردشگر بگشايد، با قواعد و پلتفرمهاي جهاني و بومي، توأمان با يكديگر، امري كه شدني است؛ منتها دادن آزاديهاي متعارف به گردشگر با تعريفي كه ميتوان از آن ارايه كرد، مطلقا كار دشواري نيست. فقط بازهم، فرصت تنگ است.
درسهاي ارتباطي را در همه شؤون يادشده نه فقط در حد حرف، بلكه در قواره عمل جدي بگيريم؛ در آن صورت «ميشود آنچه كه بايد.»