• ۱۴۰۳ دوشنبه ۱۷ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5947 -
  • ۱۴۰۳ چهارشنبه ۱۲ دي

روحت شاد، روحت شاد!

پيمان طالبي

محل كار من در جايي از تهران واقع شده كه صبح‌ها براي رسيدن به آن، بايد از خيابان آفريقا عبور كنم. البته مسيرهاي مختلفي براي رسيدن به شركت ما هست، اما از يك جايي به بعد، متوجه شدم كه اين مسير، سريع‌ترين و بهترين راه سروقت رسيدن است. صبحي كه براي اولين‌بار از اين مسير مي‌گذشتم، نوعي حس كشف در وجودم بود و هر ده‌دقيقه يك‌بار با خودم مي‌گفتم چقدر اين راه بهتر است و چقدر ترافيكش به نسبت بقيه مسيرها روان‌تر به‌نظر مي‌رسد. در اثناي اين حس كشف و حين رانندگي، هرازگاهي هم به دور و برم چشمي مي‌چرخاندم تا ساختمان‌ها، خانه‌ها و مغازه‌هاي اين مسير تازه كشف‌شده را بهتر بشناسم. همان لحظه بود كه از پيچي عبور كردم و ساختمان نماآجري دلربايي را ديدم كه در جانب ديگر خيابان خودنمايي مي‌كرد، با كاشي‌كاري آبي‌رنگ زيبايي كه در نماي آن به كار رفته بود و به خط نستعليق عبارتي روي آن نقش بسته بود: «دبيرستان زنده‌ياد دكتر محمود افشار». مردمك چشمانم داشت از شوق، گشاده‌ و گشاده‌تر مي‌شد كه كاشي ديگري را نيز بر پيشاني يكي از بناهاي اين دبيرستان ديدم كه بر آن، اين بيت حافظ نوشته شده بود: «خلل‌پذير بود هر بنا كه مي‌بيني / به‌جز بناي محبت كه خالي از خلل است».
بي‌اختيار با صداي بلند، پي‌درپي گفتم: «روحت شاد، روحت شاد، روحت شاد، روحت... .» فكر مي‌كنم شش، هفت بار اين جمله روي زبانم آمد و بغض گلويم را گرفت. فرداي آن روز وقتي داشتم بار ديگر از مسير تازه‌كشف‌شده‌ام عبور مي‌كردم، بار ديگر كاشي‌هاي آبي‌رنگ بنا را ديدم و حالت ديروزم به خاطرم آمد. ديدم بهترين جمله‌ را به زبان آورده بودم و بار ديگر پي‌درپي و با صداي بلند گفتم: «روحت شاد، روحت شاد، روحت شاد.»
حالا يكي، دو ماهي از آن روز مي‌گذرد و من هر روز از همان مسير هميشگي سركار مي‌روم و پاسداشت صبحگاهي دكتر محمود افشار برايم تبديل به يك آيين شده. خيلي از روزها، صدايم را چند پله بالاتر مي‌برم تا شايد رانندگان و سرنشينان خودروهاي هم‌مسير، توجه‌شان به آن بنا جلب شود. بنايي كه تنها يكي از بي‌شمار اموال و املاك وقفي مردي است كه حق‌ها به گردن ايران و ايراني دارد. مردي كه وقفيات او، حدود يك ميليون متر مربع است و شمار اين وقفيات به حدي زياد بود كه ‌بايد براي سامان دادن به آنها يك بنياد تاسيس مي‌شد! او از زمين ۱۲ هزار مترمربعي خود در محدوده باغ فردوس، بخش زيادي را به دانشگاه تهران سپرد و قطعه زمين ديگري را در محله ميرداماد براي مدرسه در مقاطع دبستان، راهنمايي و دبيرستان وقف كرد. كتاب‌ها و رساله‌هاي بي‌شماري را به كتابخانه‌هاي معتبر جهان و دانشمندان ايران‌شناسي اهدا كرد، جايزه‌اي سالانه براي پژوهشگران زبان فارسي و محققاني كه در دانشگاه‌هاي مختلف جهان به تدريس زبان فارسي مي‌پردازند تدارك ديد و همچنين مركز لغتنامه دهخدا را راه‌اندازي كرد. امروز، سالروز تاسيس بنياد موقوفات دكتر محمود افشار است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون