امريكا اصليترين مانع در راه نزديكي اروپا و ايران است
احمد نقيبزاده
موضوعي كه در اين همايش به من محول شده است بحث نقش اروپا و ديپلماسي هستهيي ايران است. حقيقت اينجاست كه اين مساله مذاكرات هستهيي عمدتا ميان ايران و امريكاست و غير از مسالهيي كه در وين شاهد آن بوديم هم نميتوان نتيجه ديگري براي اين پرونده متصور شد. من 11 سال پيش هم بر اين نكته تاكيد كرده بودم كه بايد در چهار حوزه تغييرات اساسي شكل بگيرد تا مسائل به شكل ريشهيي حل و فصل شود، چراكه مساله هستهيي ايران موضوعي مجرد نيست و در حقيقت بحث بر سر اين است كه ايران در نظام بينالمللي به شكل موثري ادغام شود.
در خصوص نقش اروپا در مذاكرات هستهيي ايران بايد گفت كه اروپاييها هم در اين مذاكرات نقش داشتند اما اين نقش كمتر از امريكاييها بود. بيان چند نكته در اين مقطع ضروري است: نخست آنكه اتحاديه اروپا با وجود تلاشي كه در جهت اتخاذ سياست خارجي مشترك انجام داده است عملا هنوز يكپارچه نيست و پاشنه آشيل آن همان سياست خارجي مشترك است كه علت آن هم تصحيح نشدن قانون اساسي واحد اتحاديه اروپا و تعلل در تشكيل وزارت امور خارجه واحد اتحاديه اروپا است. بر همين اساس بود كه در انتصابهاي جديدي كه در اتحاديه اروپا صورت گرفت هم از چهرههاي چندان قوي استفاده نشد تا سياستهاي خارجي واحد هركدام از كشورها همچنان محفوظ باقي بماند. بنابراين بايد سياست خارجي كشورهاي اروپايي را به شكل تك به تك مورد بررسي قرار داد و در اينجا سه كشور مهم انگليس، فرانسه و آلمان مد نظر هستند. انگلستان كاملا همسو با ايالات متحده حركت ميكند. آلمان بيشتر نگاه و رويكرد اقتصادي دارد اما تلاش ميكند كه نقش سياسي خود را هم تا حدودي نگه دارد. در اين ميان فرانسه تنها كشوري است كه هر سه نقش سياسي – اقتصادي و نظامي را با هم دارد.
در جريان مذاكرات هستهيي گاهي شاهد بوديم كه اتحاديه اروپا و بهطور خاص فرانسه مواضع سختتري از حتي امريكا اتخاذ كردند اما حقيقت اين است كه اين موضعگيريهاي سخت به نوعي حفظ ظاهر قضيه بوده است. اروپاييها در جريان پرونده هستهيي ايران از سه منطقه احساس خطر ميكنند: نخست آنكه ايران با كسب انرژي هستهيي و سلاح هستهيي موازنه و نظم منطقه را به هم بزند و روابط اروپا در اين منطقه با چالشهايي روبهرو شود. دومين نگراني به ماهيت نظام رژيم سياسي ايران بازميگردد و القائات مخالفان سياسي نظام ايران كه عمدتا سازمان منافقين هستند. البته اين مساله تا حد بسيار زيادي تضعيف شده است. سومين مساله اين است كه اروپاييها گمان ميكنند با انجام مذاكرات، ايران به متحد امريكا تبديل خواهد شد و هيچ سهمي براي آنها در نظر گرفته نخواهد شد. اروپاييها در برخي مقاطع فكر ميكردند كه اين توافق براي آنها منفعتي ندارد و به همين دليل به سختگيريهاي بيشتر روي آوردند. اين نگرانيها در حالي وجود دارد كه اروپاييها بايد بدانند كه زاويه داشتن با امريكا بخشي از هويت جمهوري اسلامي ايران است و اين ميتواند بهترين هديه براي اروپاييها باشد. در اين خصوص بايد سياست خاورميانهيي اروپا را در نظر گرفت كه از سال 1956 كه به كانال سوئز حمله كردند و با مقابله امريكا و اتحاد جماهير شوروي سابق روبهرو شدند به دنبال اين هستند كه براي خود جاي پايي در منطقه خاورميانه ايجاد كنند. بر همين اساس در چند سال گذشته مذاكرات سه كشور اروپايي با ايران را ترتيب دادند كه اين مذاكرات به سرانجامي نرسيد. سپس به پيمانهاي دوجانبه روي آوردند كه در اين راستا ميتوان به قرارداد فرانسه با صدام حسين اشاره كرد. تمام تلاشهاي اروپا براي ايجاد اين جاي پا به شكست منتهي شد، بنابراين از موضعگيريهاي استقلالطلبانه ايران در برابر امريكا بسيار استقبال كردند چرا كه بيشتر از ايران طعم تلخ سلطه امريكا را چشيدهاند.
اروپاييها به دنبال اين بودند كه از استقلالطلبي ايران استفاده كرده و روابط خود را با ايران به عنوان يك طرف قابل اعتماد تحكيم بخشند. البته شك و شبهههايي كه گفتم همچنان در نگاه اروپاييها وجود دارد. بنابراين مهمترين مانعي كه در مسير نزديكي ايران و اروپا قرار دارد اجازه امريكا است كه در تمام شركتهاي اروپايي سهم دارد و به نوعي اهرم تهديدي است كه امريكا عليه اروپاييها براي نزديكي به ايران استفاده ميكند. در حال حاضر اروپاييها بر اساس حقوق بينالملل نميتوانند رابطه خود با ايران را وارد فاز عاديسازي كنند. در شرايطي كه اين مانع برطرف شود، اروپاييها به سرعت به ايران هجوم خواهند آورد، چرا كه اين كشورها دچار مشكلات اقتصادي هم هستند و بازار ايران فرصت خوبي براي آنها ايجاد ميكند.