نقد انديشه سياسي آقاي مصباح- 8
عباس عبدي
متن: نسبت دموكراسی با دين؛ اگر مراد از دموكراسی آن باشد كه هر قانونی را مردم وضع كردند، معتبر و لازمالاجراست و بايد محترم شناخته شود، چنين مفهومی قطعا با دين سازگار نيست. زيرا از نظر دين حق حاكميت و تشريع مختص به خداست؛ «إِنِ الْحُكْمُ اِلاّ لِلّهِ». فقط خداست كه همه مصالح و مفاسد انسان و جامعه را میشناسد و حق قانونگذاری و تصميمگيری برای انسان را دارد و انسانها بايد در مقابل امر و نهی الهی و قوانين دينی، فقط پيرو و فرمانبردار بیچون و چرا باشند. زيرا عبوديت خداوند، عاليترين درجه كمال است و اطاعت از فرامين الهی سعادت آدمی را تأمين مینمايد. بنابراين دموكراسی و مردمسالاری اگر به معنای ارزش رأی مردم در مقابل حكم خداوند باشد، هيچ اعتباری ندارد، زيرا آنچه بايد در مقابل آن خاضع و مطيع باشيم، فرمان خداست نه رأی مردم. نقد: اينكه جمهوريت لزوما با دين سازگاري ندارد غلط است، بهتر است بگوييم؛ لزوما تطبيق ندارند. ولي دين فقط هنگامي در حكومت بازتاب پيدا ميكند كه جامعه ديني باشد و اگر نباشد با زور نميتوان آن را ديني كرد. آقاي مصباح هم در پايان عمر خود به درستي گفتند كه پس از 80 سال به اين نتيجه رسيدهام كه عالم براي اين خلق نشده كه همه به زور اصلاح شوند. خب اين درست است اگر خدا چنين چيزي را ميخواست از ابتدا انسانها را هدايت شده ميآفريد. كسي هم قرار نيست در برابر راي مردم خاضع باشد. تن دادن به راي مردم در واقع كوششي است براي زندگي جمعي كه تا حد امكان از تزاحم و جنگ بيپايان داخلي پرهيز كنيم. حكومت محصول چنين توافق و تفاهمي است. اغلب مردم هم برخي از مقررات را قبول ندارند ولي ميدانند كه نفي آنها هم زندگي را غير ممكن ميكند پس تفاهم ميكنيم. بهعلاوه خداوند عقل داده و بشر خيلي پيش از امروز در مسير تمشيت امور خود حركت كرده و گرچه تاكنون هم كم و كسري آن در برخي امور مشهود بوده ولي در بسياري از زمينهها نيز مسير خود را رفته است و به همین دليل هم كشورهايي كه به عقل و خرد نقاد خود بسنده كردند خيلي موفقتر از مردم منطقه ما هستند. ضمنا آيه «إِنِ الْحُكْمُ اِلاّ لِلّهِ». كه مورد استناد هست شعار خوارج هم بود. به عبارت ديگر آنان هم گمان ميكردند با همين آيه بايد عليه امام علي(ع) قيام كنند.
متن: بنابراين، اگر مردم كشوری در وضعيتی خاص بر امر نامشروعی توافق نمايند و رأی دهندـ چنان كه در برخی از كشورهای غربی اينگونه است ـ در چنين موقعيتی قطعا فرمان دين مقدم است، زيرا حكم خدا بر تشخيص مردم رجحان دارد. اگر رأی مردم را بر حكم خدا ترجيح دهيم، عملا خدا را نپرستيدهايم و تابع فرمان او نبودهايم و ربوبيّت تشريعی خداوند را زير پا گذاشتهايم، كه اين عمل با توحيد منافات دارد.
اولا چرا نوشته شده برخي؟ مطابق نظر و تحليل ايشان همه حكومتهاي جهان و نه فقط برخي از كشورهاي غربي؛ نامشروع هستند. دوم اينكه؛ هنگامي كه ميرفتيد غرب چه ميكرديد؟ آيا احترام شما به قوانين آنجا پرستش غير خدا بود؟ خب مسلمان شراب نميخورد و كارهاي ديگري هم كه نهي شده را انجام نميدهد و مجبور به انجام آنها نيست، ولي هنگامي كه در غرب است به قوانين آنجا احترام ميگذارد، در برابر برخي از آزاديهاي آنجا هم قيام نميكند، البته اگر راي بدهد عليه آن راي ميدهد اينها چه ربطي به نفي ربوبيت خدا دارند؟ مگر تابع فرمان خدا بودن نيازمند زور گفتن به ديگران است؟ بهعلاوه آنها قبول ندارند كه اين حكم خداست. چرا بايد اين نظر ما را بپذيرند؟ اتفاقا اسلام خوردن شراب را براي آنان منع نكرده در حالي كه قتل از طرف هر كسي جرم است. از اين گذشته آيا مسلمانان كه در كشورهاي غير ايران زندگي ميكنند ربوبيت خدا را نفي كردهاند؟ آخر اين چه شعري است كه بگوييم بعد در قافيه آن گير كنيم؟
متن: معناي مورد قبول از دموكراسي؛ اگر منظور از دموكراسی اين باشد كه مردم در چارچوب احكام الهی و قوانين شرعی در سرنوشت خود موثر باشند، چنين تعبيری با دين مخالفت ندارد. در قانون اساسی اين معنا ـ به روشنی ـ تأييد شده و مقصود امام امت كه فرمودند: ميزان رأی مردم است، بدون ترديد همين بوده است؛ نه آنكه هر چه مردم خواستندـ حتی اگر مخالفت حكم خدا باشدـ ارزش و اعتبار دارد. ميزان، رأی مردم است تا زمانی كه از قوانين الهی خارج نشود و با مبانی شرع مخالفتی نداشته باشد؛ در غير اين صورت، رأی مردم ارزشی ندارد.
نقد: كي گفته كه راي مردم يعني شريعت؟ نقض آن هم نيست. مردم در يك محيط جغرافيايي محدود ميخواهند با هم زندگي كنند و به ناچار بايد حكومتي داشته باشند كه هر چه بيشتر به عدالت و تامين امنيت و نظم عمومي آنان كمك كند. اگر توانستند حكومت را بر اساس توافق و قرارداد شكل ميدهند و اگر نه حاكم موجود را تحمل ميكنند تا روزي كه نوبتشان شود. اگر توانستند بر اساس توافق عمل كنند كسي را كه ميپذيرند انتخاب و حاكم ميكنند.
البته بر اساس قرارداد مشخص. اگر با عقايد آقاي مصباح موافق بودند همان حكومت را تاسيس ميكنند كه مطلوب ايشان است اگر نه چيز ديگري را كه ميپسندند ايجاد ميكنند. از حكومت بگذريم؛ مگر مسلمان آنچه را كه آقاي مصباح بگويد شرعي ميداند؟ قطعا چنين نيست، هر كس از مرجع تقليد خودش تبعيت ميكند و هر مجتهدي هم براي خود نظري دارد، همچنان كه بسياري از آنان اصلا نظرات يكديگر را نميپذيرند ولي كاري هم ندارند.
ادامه دارد....