گزارش ليلا حسيننيا از دوشنبه به مناسبت سفر پزشکیان
ایرانیان در تاجیکستان غریبه نیستند
ليلا حسيننيا
تاجيكستان در خيال من سرزمين شعر و آب است؛ سرزمين شاعري كه مهمان شهر من تبريز است. براي من اين سفر نه از تاجيكستان كه از روزي در تبريز آغاز شده بود؛ از روزي كه 10 سال قبل در سفري كه گلرخسار صفيآوا، شاعر نامدار تاجيك به تبريز داشت. آن روز پيش گلرخسار شعر خواندم و او بسيار تشويقم كرد. اين ديدارها در تبريز بارها اتفاق افتاده بود، چرا كه تبريز آرامگاه كمالالدين خجندي، شاعر نامدار اهل خجند در تاجيكستان است كه در باغي در منطقه بيلانكوه تبريز مشهور به آرامگاه دوكمال دفن شده است. بعدها بانو فرزانه خجندي و رستم وهابزاده و... را نيز در تبريز ديده بودم و در كنار هم شعر خوانده بوديم. اما اين بار من به سرزمين ياران فارسي زبان ميرفتم.
هيات فرهنگي سفر رييسجمهوري به تاجيكستان گروهي متشكل از شاعران و پژوهشگران حوزه زبان و ادب فارسي بودند. اين تلفيق از دو جهت حايز اهميت است؛ نخست از اين ديد كه شاعران ايراني در نگاه مردم سرزمين تاجيكستان بسيار ارجمندند و از سوي ديگر به واسطه گستردگي پژوهشهاي صورت گرفته در حوزه زبان فارسي، حضور چند تن از پژوهشگران حوزه زبان و ادبيات در اين سفر راهگشا و موثر بود. دكتر مريم حسيني، استاد برجسته زبان و ادبيات فارسي و عضو وابسته فرهنگستان زبان و ادب فارسي، دكتر محمود رضايي دشتارژنه عضو هيات علمي دانشگاه شيراز، دكتر احسان توفانينژاد عضو هيات علمي دانشگاه شهيد بهشتي، دكتر مهدي رحيمي عضو هيات علمي فرهنگستان زبان و ادب فارسي، اعضاي گروه علمي هيات فرهنگي بودند كه در كنار شاعران توانايي چون استاد افشين علا، استاد سعيد بيابانكي، استاد محمود اكراميفر، حامد عسگري و شهدخت زارع گلستاني در اين سفر حضور داشتند.
سرزمين نياكان
استقبال گرم و مودتآميز تاجيكها از هيات ايراني از همان فرودگاه شهر دوشنبه آغاز شد. مهرباني برادرانه و مهماننوازي بينظير مردم تاجيك، دوشنبه را شبيه به شهري آشنا در نظر ميآورد. بيشك ايرانيان در اين سرزمين غريبه نيستند. مهر مردمان تاجيك به ايران را در نگاه پر مهرشان ميشود ديد.
فرودگاه دوشنبه در مه غرق بود. ابتدا خيال ميكني اين مه، طبيعي بايد باشد، اما اينچنين نيست. اين مه حاصل از سوزاندن زغالسنگ است. گويا به درستي بحران آينده همه جهان بحران انرژي است!
آقاي قمرالدين، مسوول اداره تشريفات دولت تاجيكستان بود. ما را تا هتل هيلتون همراهي كرد و آنجا با پيرمردي به نام آقاي ضيا آشنا شديم. آقاي ضيا راهنماي گروه يا به قول خودش «رهبر» گروه بود. پيرمردي كه در جواني بازيگر بوده و چند بار در تئاترشهر تهران بازي كرده بود و اين بازي را مانند خاطره خوشي بارها برايمان تعريف كرد.
بعد از تحويل گرفتن اتاق، قراري با شاعران جمع گذاشته شد تا در شهر قدم بزنيم. من، سعيد بيابانكي، حامد عسگري و محمود اكراميفر همراهان اين تور شبانه شديم. افشين علا پادردي داشت كه مانع از حضورش در اين پيادهروي شد. مقصدمان خيابان رودكي و در نهايت پيكر يا همان مجسمه ساماني بود. جواني در لابي هتل به ما گفت از اينجا تا خيابان رودكي 20 مينوت راه است! تاجيكها هرچند فارسي را سره سخن ميگويند، اما گاه و بيگاه كلماتي از زبانهاي انگليسي به آن وارد كردهاند كه يكي همين واژه مينوت است در برابر كلمه دقيقه.
به هر حال راه افتاديم؛ خيابان صدرالدين عيني خيابان شيكي بود. جابهجا فروشگاههاي برندهاي مطرح را ميتوانستي ببيني. من در هواي ساختمانهاي بلندمرتبه و شكيل بودم كه دكتر اكراميفر متوجهم كرد: اين بازسازي فقط در قطعههاي اول هر خيابان شكل گرفته! راست ميگفت؛ پشت بناهاي شكيل و نونوار، خانههايي بود كه شبيهش را در فيلمهاي سينمايي ايام شوروي ميشد يافت!
بيشتر از يك ساعت قدم زديم و هنوز 20 مينوت تمام نشده مسيرمان را ديگر كرديم و تصميم گرفتيم خيابان صدرالدين عيني را تا انتها برويم و رفته رفته شكل و شاكله دوشنبه را يافتيم. شهر در حركت به سمت تجدد است. بناهاي مرتفع، يادمانهاي رفيع و پاكيزگي به سبك كشورهاي بازمانده از اتحاد جماهير شوروي، اغلب نيروي پاكباني يا به قول تاجيكها فراشي را زنان تشكيل ميدهند. فردا كه از آقاي ضيا پرسيدم دليلش را گفت: چون زنان خسته نميشوند! پيادهروي سه ساعته ما هرچند به خيابان رودكي نرسيد، اما درك و نگرش خوبي از شهر دوشنبه به من داد.
شاعران در دوشنبه
صبح روز بعد افتتاحيه اولين نشست هيات فرهنگي ايران در تاجيكستان بود. شب گذشته قرار موكد و دقيقي برقرار شد كه روز دوم سفر را با سرعت آغاز كنيم، اما سرعت در جمعي كه بخشي از آن را شاعران تشكيل ميدهند، چندان ممكن نيست! به هر حال با اندكي تاخير به راه افتاديم. سراسر دوشنبه از پرچمهاي ايران و تاجيكستان پر بود. باورم اين است كه تاجيكان، مردم ايران را مانند برادران دورافتادهاي ميبينند و دلتنگشان ميشوند. اين را در استقبال از هيات فرهنگي ايران در كتابخانه ملي تاجيكستان ديدم. نخست، دولت صفر، معاون وزير فرهنگ تاجيكستان كه خود شاعري تواناست به استقبال ما آمد و بعد آيين سنتي استقبال از شاعران با نواختن موسيقي در ورودي كتابخانه ملي تاجيكستان آغاز شد. از ورودي كتابخانه ملي بناي يادبود آدمالشعرا رودكي يا به قول تاجيكان استاد رودكي ديده ميشد و در سوي ديگر يادمان بزرگ و بينظير امير اسماعيل ساماني خودنمايي ميكرد. در داخل اما هنرمنداني با لباس فردوسي و مهستي گنجوي و سعدي و حافظ به استقبال ما آمدند. هر كدام شعري از اين شاعران را خواندند و بر ما خوشامد گفتند. به گمانم استقبال و بدرقه در تاجيكستان دو آيين موكد و مهم است. مرحله بعدي آيين استقبال، معرفي تاجيكستان بود كه با پردهخواني زيبايي انجام شد. نكته جالب توجه هم در اين پردهخواني و هم در اغلب سخنرانيهاي صورت گرفته در تاجيكستان، تاكيد بر اين نكته بود كه ايران اولين كشوري بوده كه استقلال تاجيكستان را به رسميت شناخته است.
تالار كتابخانه ملي دوشنبه، لبالب از جمعيت چشم انتظار شاعران ايراني بود. مردم تاجيكستان فارغ از هر خصلت ديگر به ذات شاعرند؛ گاه و بيگاه در ميان كلام و در بين سخنان خود از شعر بهره ميبرند و اين باعث ميشد تا با هيات فرهنگي ايران احساس قرابت بيشتري داشته باشند. زيبايي و گرمي جمعهايي اينچنين شاعرانه به گپ و گفت و آشنايي بين هنرمندان دو سرزمين است كه پيش از آغاز جلسه اتفاق افتاد. شاعران پيشكسوتي چون گلرخسار صفيآوا، رستم وهابزاده، دولت صفر و... در اين نشست به استقبال شاعران ايران آمدند. گلرخسار صفيآوا را ديدم. خواستم معرفي كنم، گفتم: «شما سالها پيش در تبريز...» گفت: «ميشناسمت! تبريزيان پير نميشوند!» چهره حاضران تاجيك با لبخندهاي عميقي آراسته بود و آغوش همه براي دربرکشيدن ايرانيان، گشاده.
نشست شاعران ايران و تاجيكستان با سخنراني مطلوبه خان ستاريان، وزير فرهنگ تاجيكستان و دكتر سيدرضا صالحياميري، وزير ميراث فرهنگي، صنايع دستي و گردشگري جمهوري اسلامي ايران آغاز شد. هر دو مقام سياسي تاكيد فراواني بر اشتراكات دو ملت داشتند و ما نيك ميدانستيم كه مهمترين اشتراك اين دو ملت زبان شكرين فارسي است پس قطعه موسيقي دلانگيزي كه در حضور دو وزير نواخته شد، با شعري از استاد رودكي بود. در ادامه برنامه وزيران براي گفتوگوها و رايزنيهاي فرهنگي جمع را ترك كردند و مجلس به دست شاعران افتاد! هرچند كه رياست جلسه با دولت صفر، معاون وزير تاجيكستان بود، اما قدرت شاعري او تسلطش بر اجراي برنامه چنان بود كه بيشتر شاعر مينمود تا معاون وزير! هر دو گروه شاعران ايران و تاجيك شعرخواني كردند و خوب در ذهنم نقش بست كه شعر شاعران امروز تاجيكستان سه مضمون مهم و اساسي دارد: وطن، زبان فارسي و مادر؛ سه عنصري كه در شكلگيري هويت انسان نقش مهمي دارد.
از بين همه سخنرانيها و شعرخوانيهاي آن روز آنچه در دلم خوش نشست، سخن آغازين بانو گلناز از شاعران خجند بود كه گفت: آنچه شما به آن دلتنگ ميگوييد در زبان ما «پسمان» ميگويند. ما هر بار كه به ايران ميآييم از تهران خارج نشده پسمان ايران ميشويم و من با خودم فكر ميكردم من از اين تالار خارج نشده پسمان بانو گلناز خواهم شد!
بيش از سه ساعت شعرخواني شاعران ايراني و تاجيك با همراهي موسيقي دلنشين تاجيكي بود. در اين ميان لايق خلف، فرزند خواننده نامدار تاجيك دولتمند خلف با صداي دلنشين و اجراي توانمندش نام و ياد پدر عزيزش را زنده كرد.
افتتاح پژوهشگاه فرهنگ فارسي تاجيكي برنامه بعدي بود كه با حضور دو وزير اجرا شد و شاعران و هنرمندان به بخش پايانياش رسيدند. اين پژوهشگاه قبلتر نيز در تاجيكستان فعال بوده و منشا خدماتي به فرهنگ فارسي تاجيكي شده است و اكنون دور جديد فعاليتهاي خود را در خانهاي زيبا و قديمي در نزديكيهاي پارلمان نوساخته شهر دوشنبه آغاز كرده است. بناي پارلمان را دولت چين براي تاجيكستان ساخته بود مانند مسجدي كه آن سوتر توسط دولت قطر براي تاجيكها ساخته شده بود. قدرتها اينچنين جاي پاي خود را در دوشنبه محكم ميكردند و ايران جا پاي محكمي چون زبان فارسي دارد! بعد از ناهار، آبگيركهاي خود را از چاي پر كرديم. سر ميز ناهار سعيد بيابانكي از معادلهايي كه براي كلمات مختلف پيدا كرده بود، ميگفت يكي همين آبگيرك بود كه معادل ليوان آمد. تاجيكها خوشدامن را براي مادرزن و عاشق و معشوق را معادل لولاي در به كار ميبرند.
آكادمي علوم تاجيكستان مقصد بعدي وزير ميراث فرهنگي و ما هيات همراهش بود. در ورودي اين ساختمان دو دخترك تاجيك با لباس محلي و گل و نان و عسل ايستاده بودند تا آيين «نان شكستن» را اجرا كنند. اين آيين در استقبال از مهمان برگزار ميشود و مهمان تكهاي نان را در عسل فرو ميبرد و نوش جان ميكند. ما كه نمكگير لبخند مهربان تاجيكها بوديم اينجا هم نان و عسلشان را خورديم.
آقاي وزير ديداري از نمايشگاه دستاوردهاي آكادمي علوم داشت و نشست عالمان و پژوهشگران ايران و تاجيكستان با سخنراني رييس آكادمي علوم تاجيكستان و دكتر صالحياميري آغاز شد و اين بار عنان مجلس به انديشمندان و پژوهشگران سپرده شد. هر چند مجال براي سخنراني كوتاه بود، اما سخنرانان گروه ايراني برنامههاي بسيار ارزشمندي را فراهم كرده بودند. دكتر احسان توفانينژاد سخنراني مفيدي درباره هوش مصنوعي و تاثير آن بر يادگيري زبان فارسي داشت. دكتر عليرضا رحيميپور درباره نسخ خطي ايران و تاجيكستان به خوبي سخن گفت. دكتر رضايي نيز نكاتي نويافته درباره سيماي ضحاك در شاهنامه ارائه كرد. در پايان استاد دكتر مريم حسيني، پژوهشگر نامدار زبان فارسي و عضو وابسته فرهنگستان درباره شعر مشهور رودكي يعني شعر بوي جوي موليان سخناني را ايراد كرد. در اين نشست دكتر حسينعلي رحيمي، رييس پژوهشگاه فرهنگ فارسي تاجيكي نيز درباره اهداف و برنامههاي اين پژوهشگاه سخن گفت.
پايانبخش اين مراسم عكس يادگاري بود و من از ياد نخواهم برد دست محبت بانوي دانشمند تاجيكي را كه هنگام عكاسي بر شانهام نهاده شده بود. روز نخست برنامه سخت و فشردهاي داشت كه با ديدار از پيكر اميراسماعيل ساماني به پايان رسيد. دكتر مسعود پزشكيان دسته گلي بر اين يادمان نهاده بود. ما گرم عكس گرفتن بوديم كه سربازي از ما پرسيد روي اين دسته گل چه نوشته شده است؟ داستان خط سيريليك و مردم تاجيكستان داستان پر آب چشمي است. از زمان شوروي كه نخست استفاده از خط لاتين در كشورهاي اتحاد جماهير الزامي و استفاده از خط و زبان فارسي ممنوع اعلام شد، تاجيكها براي حفظ و حراست از زبان فارسي بسيار تلاش كردند. در اواخر دهه 1930 ميلادي هم خط سيريليك جايگزين خط لاتين شد. حال تاجيكها زبان فارسي را به خط سيريليك مينويسند و خط نياكان را نميتوانند بخوانند. اين برايشان يك حسرت بزرگ است. بنابراين تا ايراني را ميبينند اولين مكتوبي كه دم دستشان به خط فارسي باشد را نشانش ميدهند تا برايشان بخواند. ما براي سرباز كنار يادمان امير اسماعيل خوانديم كه روي دسته گل نوشته شده: رييسجمهوري اسلامي ايران، مسعود پزشكيان و او انگار كه نوشتهاي اسرارآميز را فهميده باشد دوباره به خط و دسته گل نگاه كرد.
حصار شادمان
روز دوم سفر ما، روز سفر هيات فرهنگي ايران به شهر حصار بود. از دوشنبه خارج ميشديم و آقاي ضيا راه به راه تالارها و مجموعههاي فرهنگي را نشانمان ميداد. نامهاي خوبي برايشان ميشمرد، تالار، اوپرت و البته طربخانه! حصار، شهري در 30 كيلومتري دوشنبه است و در كنار خجند يكي از مراكز مهم فرهنگي تاجيكستان به شمار ميرود. راهنماي دانشمندي كه در حصار برايمان صحبت ميكرد، ميگفت اين سرزمين ابتدا شومان بوده و احتمالا در ريشه كلمه و ايل و تبار سامانيان از همين شومان بهره گرفته شده است. مثل همه بازديدهاي ديگر مسوولان شهر و گروهي براي استقبال منتظرمان بودند. گروهي شادمان با آواز و رقص محلي و اين بار در حصار نان شكستيم. تاجيكستان سرزمين آب است و گويا جز رودخانه و آب هيچ دارايي ديگري ندارد. اين آب براي توسعه كشاورزي دارايي مهمي است كه بايد قدر دانسته شود. حصار هم به اين سبب اهميت دارد كه سالي دوبار محصول ميدهد و زميني حاصلخيز دارد. ناهار را مهمان مردم شادمان شهر حصار بوديم. بيشك بايد گفت مهماننوازي و فرهنگ دوستي دو مشخصه اصلي مردم تاجيكستان است. سر ميز ناهار آقاي قمرالدين براي ما از فرهنگ تاجيكستان گفت و علاقه مردم اين سامان به ايران. از بارهايي گفت كه در جشنواره تئاتر فجر به تهران آمده و برنامه اجرا كرده. دكتر اكراميفر ميگفت اين سخنراني بر سر ميز از رسوم روسي است كه به جان مردم تاجيك نشسته. سر ميز صحبت ميكنند تا مهمان راحت غذا بخورد و غيبتي هم صورت نگيرد.
آثارخانه ملي دوشنبه و جايزه حفظكنندگان شاهنامه
دوباره به دوشنبه بازگشتيم و اينبار مقصد ما آثارخانه ملي دوشنبه بود. تاجيكها به موزه، آثارخانه ميگويند. آثارخانه هرچند بيشتر مدل و ماكت داشت تا آثار دست اول اما راهنمايي به نام منيژه با ما همراه بود كه نوع روايت دقيق او از آثار باعث ميشد اصل نبودن آثار چندان به چشم نيايد! يكي از بخشهاي جالب توجه آثارخانه ملي دوشنبه بخش هدايايي است كه از جانب حكومتهاي مختلف به پيشواي مردم تاجيكستان امامعلي رحمان هديه داده شده است. اينجا بود كه منيژه برايمان از اهميت شاهنامه در ميان مردم تاجيكستان گفت و افزود: «جناب عالي (لقب امامعلي رحمان در ميان مردم تاجيكستان) دستور داده كه هر خانواده تاجيك يك شاهنامه در خانه داشته باشند و نيز هر تاجيك كه شاهنامه را حفظ كند به تعداد ابيات شاهنامه يعني 75 هزار ساماني به او تعلق ميگيرد.» پرسيدم از منيژه كه آيا كسي تا به حال اين جايزه را گرفته و او تاييد كرد كه يك نفر به اين جايزه دست يافته است. با خود فكر كردم يعني وعدهاي كه سلطان محمود به حكيم ابوالقاسم فردوسي داد و عمل نكرد اكنون در تاجيكستان براي حفظكنندگان شاهنامه عزيز عملي ميشود!
ضيافت بدرود
شب را مهمان دولت صفر، معاون شاعر وزير فرهنگ تاجيكستان بوديم. راستش نحوه برخورد او با ما هيچ شبيه نحوه برخورد يك مسوول با مهمانان رسمي يك ضيافت نبود. بيشتر شبيه همنشيني چند شاعر هموطن بود كه مدتي است همديگر را نديدهاند. به اين ضيافت، عاقل خلف نيز پيوست و جمع شاعران و موسيقيدانان جمع شد. اين مهماني خصوصي بيش از همه با شعر عجين بود. ما شعر خوانديم و مسوولان تاجيك شعر خواندند. در طول مهماني با خود ميانديشيدم چه چيز جز شعر و هنر ميتواند آدميان را تا اين حد به خود نزديك كند كه گويي از يك دل و خاك و يك خانواده باشند؟! هنگام وداع در فرودگاه چشمان آقاي ضيا خيس شد. دولت صفر تا پاويون با ما آمد و آقاي قمرالدين تا پاي پرواز برايمان آرزوي سفري سپيد كرد و مهرباني تاجيكها ما را به راهي كه هنر و فرهنگ پيش روي ملتها ميگشايد، اميدوارتر كرد.شاعر و پژوهشگر