• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۱۱ بهمن
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5969 -
  • ۱۴۰۳ چهارشنبه ۱۰ بهمن

نگاهي به آثار توفيق ‌الحكيم در كتاب «عشق و دو نمايشنامه ديگر»

پرواز به سرزمين مصر با بال‌هاي درام

نسيم خليلي

«عشق و دو نمايشنامه ديگر» نمايشنامه‌هايي است به قلم يكي از بزرگ‌ترين و تاثيرگذارترين نويسندگان مصر؛ توفيق الحكيم، مردي كه ظاهرا در پاريس حقوق مي‌خواند اما درواقع به تماشاي نمايشنامه‌هايي از شكسپير و مترلينك و ايبسن و پيراندلو مي‌رفت تا در نمايشنامه‌نويسي و ادبيات عرب طرحي نو درافكند. مهم‌تر از نمايشنامه‌هاي كتاب كوچك عشق، توفيق الحكيم، عوده الروح و اهل الكهف را نوشته و با نوشتن جزوه‌اي تاثيرگذار كه دربرگيرنده عقايدش درباره انقلاب مصر بوده، جمال عبدالناصر را به كوشش و تكاپو برانگيخته است. روايت‌هاي او در «عشق و دو نمايشنامه ديگر» هم البته از يك‌سو بديع و طنازانه و از ديگر سو همراه با رويكردي منتقدانه نسبت به مسائل و ناگفته‌هاي حيات فرهنگي، اجتماعي و سياسي مصر است مثلا در روايت نخست، روايت «عشق»، نويسنده تلاش كرده است نوع مناسبات بيمار اجتماعي را در تعامل با زندگي يك مرد متمول اما خسيس و بددل، عبدالغني بك، به تصوير بكشد؛ درحالي كه از يك‌سو نمايندگان احزاب براي بهره‌جويي از ثروت او جهت تجديد ساختارهاي حزب متبوع خود، او را براي پذيرفتن سمت‌هاي حزبي تحريك مي‌كنند و از ديگر سو هرگونه رابطه عاشقانه‌اي با او نيز تنها حول محور ثروت و دارايي اوست كه معنا پيدا مي‌كند؛ نكته ظريف ديگر اين نمايشنامه اما آنجاست كه نويسنده در دل اين مضامين اصلي، دغدغه دارد كه به موضوعات خرد اجتماعي ديگر از‌جمله آسيب‌شناسي تقابل ميان فرادستان و فرودستان نيز بپردازد، چيزي كه بازنمود اصلي آن را در ديالوگ‌هاي عبدالغني و نوكرش، مي‌توان بازيافت. 
در نمايشنامه بعدي تحت عنوان «بين رويا و واقعيت» نويسنده مجسمه‌اي نمادين را در ميان زن و مردي كه عاشق و معشوق بوده‌اند قرار مي‌دهد، مجسمه‌اي كه ملكه فرعوني است، نفريت است و كرنش مجسمه‌ساز در برابرش مي‌تواند بازنمودي باشد از قدرت‌پرستي در روانشناسي اجتماعي مردمان جوامع سنتي در دل يك روايت نمايشي و درنهايت كتاب با نمايشنامه «سفر شكار» تمام مي‌شود كه گفت‌وگويي است ميان يك مرد كه ظاهرا پزشك يك بيمارستان بوده است با شماري از چهره‌ها كه هر يك گويي سابقه‌اي از آشنايي‌هاي بعضا به تلخي‌آكنده‌اي با او دارند و اكنون درحالي مكاشفه‌آميز و بستري برزخ‌وار به تجديد آن سوابق و خاطرات پرداخته‌اند، چهره‌هايي كه گويي برخاستگاني از دنياي مردگان‌اند يا دست‌كم روايت چنين تصويري به مخاطب مي‌دهد. قصه در كنار غرش يك شير و در دل يك جنگل مه‌آلود با روايتي از زني كه سال‌ها پيش خودكشي كرده است، شروع مي‌شود: «مرد: استاد انگليسي منو ديد... پزشكان جوان فرياد زدن: مي‌خواد خودكشي كنه! چهره: اين محبت تو بود! مرد: مبارزه بود! چهره: ‌اي كاش عشق بود...» بعدتر نويسنده به شفاي ملكه حبشه به دست مرد قصه اشاره مي‌كند و نشاني كه امپراتوري بر سينه‌اش مي‌نشاند و اشاراتي به يك روستاي شگفت‌انگيز با شيري آفريقايي كه گويي داستان با همو آغاز شده است. مرد در نقش پزشك در برابر چهره‌هاي ديگر اما نه يك قهرمان كه يك جنايتكار است به نظر مي‌رسد اينجا هم نويسنده همان دغدغه پيش‌گفته‌اش را -كه آسيب‌شناسي تعامل فرادستان و فرودستان باشد- بازآفريني كرده است، زني كه فقير است از كوشش بي‌دريغ پزشك محروم مي‌شود و فرزندش را از دست مي‌دهد اما ملكه راضي و نجات‌يافته است و به اين ترتيب خواندن اين نمايشنامه‌ها در لفافي از ايما و اشاره‌هاي پنهان بازنمايي كاملي از زندگي مردمان عرب است در مصر روزگاران گذشته. 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون