ترور شخصيت
محمد كوكب
پس از پيروزي انقلاب، در دانشگاهها فضاي خاصي حاكم بود؛ گروهكها از راست و چپ به بركت جوّ آزادي كه انقلاب فراهم كرده بود، در جلسات سخنراني و روزنامهها و نشريات خود هرچه ميخواستند ميگفتند و مينوشتند و هر شخصيتي را كه سد راه خود ميديدند لجنمال و بدنام ميكردند. از جمله بزرگاني كه آماج حملات بيرحمانه اين به اصطلاح طرفداران سينهچاك آزادي قرار داشت، شهيد مظلوم بهشتي بود. اين تبليغات زهرآگين بر ضد دكتر بهشتي به قدري پرحجم و سنگين بود كه حتي بر طرفداران انقلاب و نظام نيز تاثير منفي گذاشته بود، به طوري كه هرگز فراموش نميكنم وقتي از ايشان براي سخنراني در دانشگاه علم و صنعت دعوت به عمل آمد، برخي دانشجويان مذهبي و انقلابي با اين دعوت مخالفت كردند و از دعوتكنندگان خواستند فرد ديگري را جايگزين ايشان كنند. ترفند موثر ترور شخصيت، توطئهاي است كه سابقهاي ديرينه دارد و مختص ديروز و امروز نيست. منتها كساني كه بصيرت كافي ندارند و قادر نيستند شيطنت سياستبازان مكار را از پس غبار جوسازيها و جنجالهاي تفرقهافكنانه تشخيص دهند، به راحتي فريب اين تبليغات مسموم را ميخورند و ناخواسته در دام دشمن ميافتند و بلندگوي تبليغاتي او ميشوند. همينجا بد نيست از يكي ديگر از بزرگان موثر در انقلاب و نظام ياد كنم كه هدف تخريب شخصيت دشمن قرار گرفت يعني استاد شهيد مطهري كه اين روزها به بهانه سالروز تولد او (13 بهمن) نام و ياد وي را گرامي ميداريم. دشمن چون به قدرت تاثير افكار اين استاد فرزانه پي برده و به خوبي دريافته بود كه فكر ناب و انديشه روشن و روشنگر او ميتواند جوانان اين مرز و بوم را در مسير رشد و كمال متحول سازد و از جذب شدن به مكاتب و ايسمهاي پرمدعاي پوشالي بازدارد، به تخريب شخصيت كمنظير وي دست يازيد و پارهاي سادهلوحان بيبصيرت را نيز در اين مسير با خود همراه نمود. كساني كه سالهاي پاياني دهه پنجاه و قضاياي مربوط به حسينيه ارشاد را به ياد دارند، امروز خوب ميتوانند قضاوت كنند كه در موضوع تقابل ساختگي مطهري- شريعتي، برنده واقعي كسي نبود جز آتشبياران معركه و نظام فاسد حاكم.
نگارنده نميخواهد تفاوت فكري اين دو بزرگوار را حتي در مسائل اصولي ناديده انگارد، بلكه مساله اين است كه آنهايي كه در پشت صحنه، اين تقابل را كارگرداني ميكردند هرگز درصدد آشتي دادن اين دو تفكر نبودند، بلكه ميخواستند با دامن زدن به اين موضوع ماهي مقصود خود را از آب گلآلود صيد كنند و در ميان جوانان مسلمان و انقلابي و آرمانخواه و عدالتطلب، بذر كينه و خصومت بپاشند و تفرقه و دودستگي ايجاد كنند.
اشاره شد كه توطئه تخريب شخصيت، توطئهاي جديد نيست و مسبوق به سابقهاي به قدمت تاريخ نبرد حق و باطل است. آيا شخصيتي ممتازتر از سالار شهيدان حسين بن علي (ع) در تاريخ سراغ داريم كه نياي او پيامبر اكرم (ص) است و پدر بزرگوارش اميرالمومنين (ع) و مادر مكرمش برترين بانوي عالم؟! همين شخصيت عظيمالقدر از طريق دستگاه تبليغاتي بنياميه چنان مورد تخريب شخصيت واقع ميگردد كه مجبور ميشود براي خنثي كردن اين جو تبليغاتي، خود را در مسير حركت از مدينه به كربلا چندين و چند بار معرفي كند كه نواده پيامبر خداست و فرزند فاطمه و علي عليهما السلام، تا آنان كه بر اثر تبليغات يزيديان، او را خارجي و شورشگر بر حكومت وقت ميخواندند و نبرد با وي را فريضه شرعي خود ميدانستند، از خواب غفلت بيدار شوند و بدانند كه در چه جبههاي قرار گرفته و با چه كسي به جنگ برخاستهاند؛ چنانكه پدر بزرگوارش نيز قرباني جهل فريبخوردگان دستگاه تبليغاتي اموي واقع شد كه چون در محراب مسجد در خون خويش غلتيد مردم شام گفتند علي در مسجد چه ميكرد؟!
و حكايت همچنان باقي است. امروز هم نقشه شوم دشمن براي محروم كردن نظام از استوانهها و اركان استوارش به وسيله سادهلوحاني پياده ميشود كه بهزعم خود در حال پيرايش و پالايش انقلاب هستند. اين دايههاي دلسوزتر از مادر نميدانند كه ناخواسته آلت دست كساني قرار گرفتهاند كه بارها در گذشته تاريخ اين سرزمين با حربه تفرقهافكني به مقاصد پليد خويش رسيدهاند. تاريخ مشروطيت و بر دار كشيدن شيخ فضلالله نوري، تاريخ نهضت ملي شدن صنعت نفت و بر باد رفتن مبارزات مردم بر اثر دعواي دشمن شادكن مصدق-كاشاني و... آيينههاي عبرت در برابر ديدگان ما هستند ولي باز افرادي در كسوت دفاع از انقلاب و نظام، چشمان خود را روي اين حقايق مسلّم تاريخي ميبندند و آب به آسياب دشمن ميريزند.
تخريب شخصيتهايي كه براي حفظ انقلاب و نظام و حل بحرانهايي كه كشور را تهديد ميكند طرح و برنامه دارند -كه چه بسا موردپسند بخشي از جامعه هم نباشد- در واقع تلاش در جهت پياده كردن نيروهاي خبره و دلسوز از قطار انقلاب است.
تفاوت ديدگاهها در داخل حوزه نظام هرگز نبايد دستاويز يك عده براي حذف عدهاي ديگر از عناصر متعلق به اين حوزه قرار گيرد و البته بديهي است كه تنها راه تقريب مواضع اولا به رسميت شناختن تفاوت و پرهيز از نيتخواني و زدن انگ و برچسب و ثانيا گفتوگوي همدلانه براساس اصول و مباني پذيرفته شده ميان طرفين است و لاغير.