پيادهروي طولاني در تاريخ
مهردادحجتي
عمده روشنفكران چپ با آيتالله خميني كنار آمده بودند. همينطور مليون. كريم سنجابي در پاريس به ديدار آيتالله خميني رفته بود و در گفتوگو با رسانهها، از جمله راديو بيبيسي، مذاكرات با آيتالله را بسيار سازنده اعلام كرده بود. او مواضع رهبر روحاني انقلاب را، مواضعي دموكراتيك تشخيص داده بود و معتقد بود، اسلامي كه آيتالله خميني آن را نمايندگي ميكند با دموكراسي سازگار است.
از همين رو با آيتالله خميني به تفاهم رسيده بود.حتي به عنوان رهبر جبهه ملي، پيشنهاد يك نشست مطبوعاتي مشترك با آيتالله داده بود كه صادق طباطبايي - يكي از مشاوران - آيتالله را از پذيرش اين پيشنهاد منصرف كرده بود و به اين ترتيب سنجابي، به تنهايي نشست مطبوعاتي برگزار كرده بود. شاپور بختيار هم براي ديدار و مذاكره با آيتالله خميني پيش قدم شده بود كه لحظه آخر، با مخالفت بيت آيتالله روبهرو شده بود. ديدار با آيتالله، مشروط به استعفاي او شده بود. او از طريق مهندس مهدي بازرگان، با آيتالله خميني تماس برقرار كرده بود، اما آيتالله منتظري، پيشنهاد استعفا از پست نخست وزيري را پيش كشيده بود.
روشنفكران چپ، اما بدون ديدار و مذاكره، با رهبر انقلاب براي به پيروزي رساندن انقلاب همراهي كرده بودند. آنها پس از سالها مبارزه با شاه، در بهمن ۵۷، بيش از هر زمان به پيروزي مبارزات خود نزديك شده بودند. مخالفت با شاه، همه مخالفان را به اتحاد با هم رسانده بود. بعدها ابراهيم يزدي گفته بود: «روحانيت يك شبكه وسيع از مساجد را در سراسر كشور - اعم از شهر و روستا - در اختيار داشت، كه هيچ تشكل سياسي ديگري چنين تشكيلات گستردهاي نداشت. چنين شبكهاي امكان بسيج تودهها را به روحانيون داده بود به همين خاطر آيتالله خميني با دسترسي به چنين شبكهاي، به تنها ليدر سياسي مناسب براي رهبري مبارزات تبديل شده بود.طبيعي بود كه همه گروهها از او حمايت كنند. چون او بيش از هر ليدري پيرو داشت. او لشکري از تودهها در اختيار داشت.»
اين يك حقيقت بود. شبكه مساجد در سراسر كشور در طول سلطنت پهلوي دوم رو به گسترش گذاشته بود.از زماني كه او با رويكردي متفاوت از پدرش، پهلوي اول، به سلطنت رسيده بود.او بر خلاف رضاشاه، به مذهب شيعه توجه كرده بود و دست روحانيون سنتي را در ترويج و تبليغ دين بازگذاشته بود. به همين خاطر، ساخت مساجد پس از يك ركود چندساله، دوباره رونق گرفته بود و رفته رفته به تعداد مساجد در سراسر كشور اضافه شده بود. البته كه تنها مسجد نبود؛ تدريس «تعليمات ديني » در مدارس هم از دوره سلطنت او آغاز شده بود. همه اين تحولات پس از توافق او با آيتالله قمي به وجود آمده بود. آيتالله قمي، پس از ماجراي مسجد گوهرشاد، توسط رضاشاه به عراق تبعيد شده بود و به يك عنصر سرسخت و مخالف سلطنت تبديل شده بود. مخالفتها اما پيش از گوهرشاد و از قانون كشف حجاب آغاز شده بود. رضا شاه هم هيچگونه مخالفتي را برنتافته بود و به سختترين شكل ممكن مخالفان را از سر راه برداشته بود. محمدرضا شاه اما مثل پدر نبود. او با آيتالله قمي در تبعيد وارد مذاكره شده بود و او را با احترام دعوت به بازگشت كرده بود. آيتالله قمي هم بازگشت خود به ايران را مشروط به سه شرط كرده بود.
۱- لغو قانون كشف حجاب
۲- تعليم شريعت در مدارس
۳- بازگشت اوقاف به روحانيون
شاه با هر سه شرط آيتالله قمي موافقت كرده بود و فقط در لغو قانون كشف حجاب، جانب احتياط را مراعات كرده بود. او پوشش حجاب را اختياري اعلام كرده بود. اين اتفاق - بازگشت آيتالله قمي به ايران - در دومين سال سلطنت محمدرضاشاه رخ داده بود و همان تحولات، بسياري از محدوديتهايي را كه رضاشاه بر سر راه دين گذاشته بود، از ميان برداشته بود. در حقيقت محمدرضا شاه با راهبردي جديد، با دين و شريعت مواجه شده بود. اما آنقدر كه با مذهب و شريعت كنار آمده بود، با چپ كنار نيامده بود. ترس از نفوذ چپ، او را به مذهب نزديك كرده بود. اما چپ كه در طول همه آن سالها مدام زير ضرب بود، با تندباد حوادث ۵۷، بار ديگر احيا شده بود.
فضاي باز سياسي - پديد آمده در ۵۷ - امكان گفتوگو را فراهم آورده بود. نشريات توقيف شده يك به يك روانه دكهها شده بود و گفتارهاي جسورانه امكان نشر پيدا كرده بود. شاه يك فرصت ۳۷ ساله را براي بقاي خاندان خود در سلطنت از دست داده بود. آيتالله خميني، موفق به كسب حمايت همه گروههاي مخالف شاه شده بود. گروههاي چپ هم به صف حاميان آيتالله پيوسته بود و همهچيز براي سرنگوني سلطنت و استقرار يك حكومت دموكراتيك فراهم شده بود. آيتالله خميني در پاريس، به كمونيستها هم وعده فعاليت آزاد و انتشار روزنامههاي دلخواه را داده بود. اتفاقي كه پس از استقرار حكومت جديد، اما به آن شكل ممكن نشد. رخدادهايي صحنه سياسي را برهم زد. صحنه تغيير كرد و گروههاي چپ يكي پس از ديگري به حاشيه رانده شدند. مليون هم از ادامه همراهي با دولت نوتأسيس انقلابي بازماندند و به انزوا رانده شدند. ملي- مذهبيهاي قديمي و چهرههاي شناخته شده هم خيلي زود كنار گذاشته شدند. سرعت تحولات در سهساله نخست انقلاب به قدري بود كه به كلي صحنه سياست تغيير كرد. انقلاب هنگامي كه به خرداد ۱۳۶۰ رسيد، به يكباره وارد دالاني از حوادث شد كه براي هميشه مسير كشور را تغيير داد. عزل بنيصدر، سخنراني تند آيتالله خميني در تقبيح رفتار مليون و آغاز انزواي آنها، آغاز جنگ مسلحانه سازمان مجاهدين خلق و وقوع چند انفجار تروريستي براي متلاشي كردن حكومت و متقابلا پديد آمدن جوّ پليسي و امنيتي به طول نزديك به يك دهه و بسته شدن فضاي سياسي ناشي از همان تحركات تروريستي، همه در فضاي پسا شصت اتفاق افتاد. تا اينكه با خرداد۷۶، همه آن محدوديتها برداشته شده بود. انقلاب در دهه سوم حيات، به مسير تازه وارد شد. چپ و ملي منزوي بار ديگر فرصت گفتوگو پيدا كرد. هر چند كه براي برخي چهرهها ديگر دير شده بود.