شِرپاهاي تاريخ تمدن
مهدي دهقان منشادي
شِرپا به برخي مردم بومي از كشور نپال گفته ميشود كه در ازاي دريافت پولي اندك از كوهنوردان و مشتاقانِ فتح اورست، در حمل بار و وسايل سفر به آنها كمك ميكنند و با تجربيات فراواني كه دارند در طول مسير صعود تا رسيدن به قله ياور، راهنما و مشاور آنها هستند؛ اما بعد از اينكه فتح قله انجام شد افتخار فتح نصيب آن كوهنورد خارجي ميشود و زحمتهاي شرپا در جايي ثبت نميگردد و به قول احسان عبديپور آن كوهنورد به شهرش برميگردد و در سخنرانياش از همهچيز حرف ميزند الا يك چيز: شرپا. شرپاها و بار بر دوش كشندگان كساني هستند و عكس گيرندگان و روي جلد روندگان كسان ديگر؛ زورش را يكي ميزند و صدارت و افتخارش نصيب ديگري ميشود.
ويل دورانت نيز در كتاب تاريخ تمدن يادآور ميشود كه تمدن رودي است با دو ساحل؛ و چنين ميانديشد كه بيشتر تاريخنگاران تنها به خود رود توجه دارند كه گاه به دست آنهايي كه ميكشند و ميدزدند و غوغا ميكنند پر خون شده است. تلاش دورانت در اثر وزيناش اين بوده كه حوادث دو ساحل را روايت كند و از مردماني بنويسد كه گمنام خانه ميسازند، عشق ميورزند، كودك ميپرورند، آواز ميخوانند، شعر ميگويند و مجسمه ميسازند. ادبيات ريشه در تمدن دارد و از زندگي مردم برآمده است بنابراين هنر و مجموعه ادبيات از جمله تاريخ، شعر، داستان و زندگينامهها هميشه به دنبال بازنمايي آثاري هستند كه در دو ساحل رود تمدني بشريت به زايش و شكوفايي رسيده است و از زندگي مردماني سخن به ميان ميآورند كه چون شرپاهاي بومي نپال، بار مدنيت را در درازناي تاريخ با رنج و زحمت به دوش كشيده و به مقصد رساندهاند.
شرپاهاي تاريخ و تمدن بشري بيشمارند و چون نيك بنگريم اكثر قريب به اتفاق بشر شرپاهاي تاريخ و تمدن خود هستند. آن مردان و زنان نخستيني را تصور كنيد كه از راه آزمايش و خطا به نخستين فنون انسان براي شكار و شخم زدن، بريدن و دوختن دست يافتند و زمينه آفرينش نوآوريها و فناوريهاي بشري را به وجود آوردند و در هيچ جايي از تاريخ 300 هزار ساله انسان خردمند نامي از آنها به يادگار نمانده است. دهقانان و برزگران و چوپاناني كه در سرماي طاقتفرساي زمستانها و در گرماي جانسوز تابستانها عرق ريزان روي زمينها جان كندهاند تا به مرور زمان به خلق مازاد توليد اقتصادي در روستاها و در نتيجه آن ايجاد شهرها منتج گردند هيچ يك و هيچگاه به عنوان تسهيلگران تمدن بشري ديده نشدهاند. زنان زيادي در پستوهاي خانههاي شهري و روستايي يا در زير چادرهاي كوچنشيني به پخت و پز، توليد محصول و زايش و پرورش ممتد فرزند مشغول بودهاند تا با خون دل خود نهال فرهنگي بشريت را كه حاصل بودنهايي متنوع و بيشمار است آبياري كنند. مادرهايي كه شيره جان خود را در حلق نوزادان خود فرو ريختند تا سلحشوراني را براي دفاع از سرزمين خود به بار آورند اما در نتيجه زيادهخواهي حاكمانِ در بندِ قدرت يا با فرمانِ فرماندهان نالايق، شيشه عمر جگرگوشه خود را بر سرِ هيچ و پوچ شكسته ديدند و داغِ بر سينه نشسته را به گور بردند.
چرخش و دوام تمدن بشري هميشه به بازو و نيروي شرپاهايي وابسته بوده كه در مدت كوتاه زندگي و در فاصله برآمدن و فرو رفتن نفس، بين دو نيستي بيانتها، تنها به دنبال زندگي بودهاند و در اين مسير كوتاه زندگي، جان و هستي خود را بازيچهگونه در راه كساني ريختهاند كه با پا گذاشتن بر خون و شانههاي آنها به قلههايي از تاريخ دست يافته و با ثبت شدن در تاريخ مكتوب يا گرفتن عكس يادگاري در آن قله به عنوان شخصيتهاي تاريخي و مشاهير تمدني خودنمايي كردهاند. فرهنگ و تمدن انساني وامدار خون و عرقِ بر زمين ريخته بردگان و رعايايي است كه زير تازيانه اربابان خود مازاد توليدات كشاورزي و صنعتي را به وجود آورده بودند تا با ايجاد فراغت براي عدهاي از مردم به زايش هنر و ادبيات و ديگر مظاهر فرهنگي- تمدني منجر شوند. در هر يك از اجزاي متعدد فرهنگ و تمدن بشري كه جستوجو كنيم ميليونها شرپايي را ميبينيم كه با تحمل رنج و سختي به صعود اقليتي كم تعداد بر قلهاي از فرهنگ و اقتصاد ياري رساندهاند. كارگران و كاركناني كه در تاريخ حيات صنعت و سرمايهداري در ازاي دريافت حداقل حقوق تعيين شده، عمر و وجود خود را در كف نهادهاند تا يك بنگاه يا كارخانه در مسير فعاليت خود به اوج برسد و خود و صاحبش براي ثبت شدن در تاريخ در آن قله عكس يادگاري بگيرند. شرپاهاي بينام و نشان و بيمزد و مواجب تاريخ تمدن ما آن انقلابيوني هستند كه در پشت پرده انقلابهاي بيشمار تاريخ، رنج و شكنجه را تحمل كرده تا از خون و زحمت آنها ميوه انقلاب به ثمر برسد و پس از آنكه پيروزي حاصل شد و انقلاب به پاكسازي و هضم فرزندان خود اقدام كرد، عدهاي انقلاب نديده بيشرمانه سكان جوامع را به دست گيرند و به حيف و ميل منابع و پايمال كردن خون انقلابكنندگان بپردازند. شرپاهاي بينام و نشان و بيمزد و مواجب عصر ما آن هواداران و طرفداراني هستند كه با تشويقها و حمايتهاي خود موجب صعود و به قله رسيدن ورزشكاران و سلبريتيها در حوزه فعاليتشان ميشوند و فريادهاي از سينه برآمدهشان در هواداري، براي خود آنها هيچ و پوچ بوده است و افتخار برآمده و حاصل از هواداري اين شرپاها تنها بر سينه به قله رسيدهها مينشيند.
در مسير به مقصد رسيدن اسپرمهاي انساني و تولد آدمي، براي اكثر ما وظيفه شرپايي تعريف شده است. گويا در جريان پر تلاطم رودخانه تمدن بشري چنين مقدر شده است تا در هر برههاي از تاريخ، شرپاهايي از نژادها و مليتهاي مختلف در جغرافياهاي دو سوي اين رودخانه زاده شوند و براي به قله رساندن عدهاي خاص زجر هستي را به جان بگيرند و پس از اينكه خواص را به قله مورد نظرشان رساندند و افتخار را نصيب آنها كردند، خسته و از نفس افتاده در گوشهاي از ساحل سر بر زمين گذارند تا اينكه طغيان دورهاي رودخانه در فرايند منظم خود آنها را به دل رود و نيستي هدايت كند. اينچنين است كه رود تمدن بشري از خون ميلياردها زن و مرد گمنام، رنگينتر و خروشانتر از هميشه به جريان خود ادامه ميدهد و بعد از هزارههايي پرآشوب گاهي تجاوز گسترده به دو ساحل را هدف قرار داده و نام و نشان و افتخارات به قله رسيدهها را به فراموشخانه تاريخ خواهد سپرد تا هم شرپاها و هم به مقصد رسيدهها همه در عالم هيچ برابر گردند.