خاورميانه و سياست ايندوپاسيفيكي امريكا
محمدجواد قهرماني
ايالاتمتحده امريكا از زمان دولت باراك اوباما با طرح راهبرد «محور آسيايي» تلاش اين كشور براي تمركز بر آسياپاسيفيك را اعلام كرد.
اين استراتژي كه ستونهاي مختلفي از جمله تقويت حضور مستقيم و توسعه همكاري با متحدان و شركا را دربر ميگرفت در دولتهاي ترامپ و بايدن نيز ادامه پيدا كرد و درنتيجه، مقامات امريكا با استناد به لزوم «ايندوپاسيفيك آزاد و باز» تلاش كردهاند اين منطقه را به اولويت راهبردي ايالاتمتحده تبديل كنند.
در اسناد امنيتي امريكا از بازگشت رقابت قدرتهاي بزرگ سخن به ميان آمده و از اين منظر، چين نيز مهمترين تهديد اين كشور به شمار ميآيد. باتوجه به اين پوياييهاي جديد در سطح بينالمللي و همچنين تمركز طولانيمدت امريكا در خاورميانه، اين پرسش مهم مطرح ميشود كه تحولات ذكر شده چه تاثيري بر سياست خاورميانهاي امريكا خواهند داشت؟ اين موضوع از آن جهت اهميت بيشتري پيدا ميكند كه بسياري از پروندههاي پيشين در خاورميانه، كه امريكا عملا در آن درگير بوده، همچنان استمرار يافتهاند. به منظور پاسخ دادن به پرسش ذكر شده ابتدا بايد به اين موضوع اشاره شود كه خاورميانه در دوره جنگ سرد به دلايل مختلف ازجمله مقابله با كمونيسم و مساله نفت به يكي از مناطق مهم و مورد توجه امريكا تبديل شد و پس از جنگ سرد نيز غالب شدن دكترين مبارزه با ترور عملا به گسترش جدي نقش و حضور اين كشور در خاورميانه منجر شد. حملات به افغانستان و عراق نمونه بارز اين رويكرد امريكا بودند و اين كشور از آن زمان حضور گستردهاي را در خاورميانه تجربه كرده است. نيروهاي نظامي يا پايگاههاي نظامي امريكا در منطقه و مداخلات و نقشآفريني در موضوعات و پروندههاي مختلف گواهي بر اهميت اين منطقه در سياست خارجي اين كشور به شمار ميروند. اما در پرتو دكترين رقابت قدرتهاي بزرگ كه طي ساليان اخير در اسناد امنيت ملي امريكا به طور جدي مطرح شده، چين به موضوعي فراحزبي در ايالاتمتحده تبديل و عملا يكي از موضوعاتي قلمداد ميشود كه كمتر تحت تاثير تغيير دولتها در امريكا قرار ميگيرد و به همين دليل از تغيير جدي استراتژي كلان امريكا نسبت به آن سخني وجود ندارد. رقابت امريكا و چين اكنون علاوه بر حوزههاي سنتيتر، حوزههاي جديد همچون هوش مصنوعي را نيز دربر ميگيرد. در چنين چارچوبي، ايندوپاسيفيك به يكي از مهمترين مناطق مورد تمركز امريكا تبديل شده كه به طرق مختلف در سياست خارجي اين كشور نمايان است. توسعه و تلاش جهت نهادينهسازي روابط با شركا، حضور نيروهاي نظامي و تلاش جهت تقويت هماهنگي با شركا ازجمله از طريق برگزاري مانورهاي نظامي، رد ادعاهاي پكن در درياي چين جنوبي و شرقي و مهمتر از همه، وقوع برخي تغييرات در رويكرد امريكا در قبال تايوان ازجمله بارزترين نمودهاي سياست واشنگتن در تمركز بر ايندوپاسيفيك و به تبع آن، تلاش جهت مهار چين به شمار ميروند. حال با توضيح اين چارچوب و مشخص شدن ويژگيهاي استراتژي كلان واشنگتن ميتوان تبيين روشنتري درخصوص سياست خاورميانهاي آن ارائه كرد.
به عنوان يك موضوع كلان بايد گفت بهرغم تبديل شدن چين به اولويت راهبردي امريكا و سياست ايندوپاسيفيك اين كشور، خاورميانه همچنان اهميت خود را در سياست خارجي واشنگتن حفظ خواهد كرد. بنابراين، تحولات و پوياييهاي نوين به معناي اين است كه نبايد انتظار خروج امريكا از منطقه را داشت، هرچند مدل و شيوه حضور خود را متفاوت از گذشته کند. در اين خصوص چند موضوع مهم را بايد مطرح كرد. اولين موضوع اين است كه در عمل رقابت چين و امريكا به مناطق و حوزههاي مختلفي كشيده شده كه خاورميانه نيز مستثني نيست. چين طي ساليان اخير با طرح ابتكارهاي كلان خود به ويژه ابتكار «كمربند و راه» روابط خود را بسياري از كشورهاي منطقه ازجمله شركاي امريكا توسعه داده و عملا اين كشورها به بخش مهمي از اين ابتكارهاي چين تبديل شدهاند. اگرچه همكاريها ميان پكن و كشورهاي منطقه بهطور سنتي حول موضوع انرژي و تجارت بوده، اما در حال حاضر به وضوح ميتوان گسترش اين تعاملات به حوزههاي مختلف ازجمله انرژيهاي نو، زيرساختها، همكاريهاي مالي و غيره مشاهده كرد. برخي از حوزههاي همكاري، حوزههايي هستند كه امريكا و چين آنها را رقابت خود محوري تلقي ميكنند و به همين دليل حساسيت امريكا نسبت به آنها نيز بيشتر است. مهمترين تجلي اين موضوع، توسعه همكاري با اين كشورها در حوزه فناوريهاي نوين است كه ميتواند چالشي براي ايالاتمتحده ايجاد كند. بسياري از شركتهاي چيني با همكاري با كشورهاي منطقه ميتوانند ضمن تجربه آموزي به كنشگراني در سطح بينالمللي تبديل شوند. ابتكار آيمك (كريدور اقتصادي هند- خاورميانه- اروپا) اساسا در چنين چارچوبي معنا پيدا ميكند كه درآن واشنگتن سياست همكاري و هماهنگي ميان شركا را دنبال ميكند تا بدينوسيله به رقيبي براي «كمربند و راه» چين تبديل شود. همچنين، بايد به اين موضوع اشاره شود كه امريكا با حضور در منطقه ميتواند بر جريان انرژي نيز كنترل داشته باشد. در كنار موضوع فوق، به اين نيز اشاره شود كه تجربه بيش از يك دهه گذشته به ويژه پس از طرح تمايل به تمركز بر آسيا پاسيفيك، در سياست خاورميانهاي امريكا نيز تاثيرگذار خواهد بود، چراكه از آن زمان عملا نوعي نگراني و البته بياعتمادي در ميان كنشگران منطقهاي شريك امريكا نسبت به تعهدات آتي اين كشور نسبت به اين كشورها شكل گرفت و چنين ادراكي به پيگيري استراتژي مصونسازي (Hedging Strategy) و به تبع آن توسعه روابط با چين منجر شد. اين موضوع از آن جهت اهميت دارد كه به دلايل مختلف از جمله توان مالي و اقتصادي برخي كشورهاي منطقه، رويكردهاي توسعهاي آنها و همچنين موقعيت ژئوپليتيك آنها، چين به آنها نگاه ويژهاي داشته و همين عوامل نوعي همگرايي را نيز ميان آنها به وجود ميآورد. اين موضوع نه در رابطه با شركاي امريكا كه در برابر ديگر كنشگران ازجمله جمهوري اسلامي ايران نيز صادق است و ابزارهاي مختلفي كه ايالاتمتحده تاكنون بهكار برده، ازجمله تحريمها، از توسعه روابط تهران-پكن ممانعت به عمل آورده است. در كنار اينها، مقابله با روايتسازيهاي چين نيز براي امريكا از الزامات مهم به حساب ميآيد. اين موضوع طي ساليان اخير اهميت زيادي پيدا كرده است. پكن با ميانجيگري ميان تهران و رياض عملا خواهان ايفاي نقش به عنوان صلح ساز در منطقه بوده و جنگ غزه نيز زمينهاي براي اين كشور فراهم كرد تا به انتقاد از سياستهاي امريكا پرداخته و آن را مسبب وضعيت موجود در منطقه به تصوير بكشد. طبيعي است در چنين شرايطي امريكا خواهان مقابله با اين روايتسازي خواهد بود و به نظر ميرسد بخشي از سياستهاي اين كشور در منطقه، ازجمله پيگيري موضوع عاديسازي، ناشي از اين ادراك است كه امريكا به عنوان كنشگر برتر به تصوير كشيده شود كه همچنان بر تحولات منطقهاي و بينالمللي نفوذ و اثرگذاري دارد. در اينجا به اين موضوع نيز بايد اشاره كرد كه حل مسائل و پروندههاي منطقهاي به امريكا اجازه تمركز بيشتر بر موضوعات مرتبط با چين را نيز خواهد داد. به اين معنا كه حل پروندههاي منطقهاي ميتواند جسارت بيشتري به امريكا در برخورد و مواجهه با موضوعات محوري براي چين ازجمله تايوان را بدهد. اين امر نيز به معناي آن است كه امريكا همچنان تلاش خواهد كرد كنشگري و حضور خود در منطقه را حفظ کند. به طور كلي، ميتوان گفت اين ادراك در محافل مختلف امريكايي وجود دارد كه چينيها حضور و درگيري واشنگتن در منطقه را براي كاهش تمركز اين كشور پيرامون چين سودمند تلقي ميكنند. در اينجا است كه به عنوان نمونه حل موضوعات مرتبط با ايران، فارغ از شيوهاي كه دنبال خواهد شد، در دستوركار تصميمگيران امريكا قرار دارد. البته بايد اشاره كرد كه اين رويكرد امريكا، به معناي تقابل چين و امريكا در منطقه نخواهد بود. به طور كلي، ميتوان اين موضوع را مطرح كرد كه بهرغم پيشبرد استراتژي تمركز بر آسيا پاسيفيك، ايالاتمتحده، خاورميانه را يكي از مناطق مهم براي پيشبرد و موفقيت اين استراتژي قلمداد ميكند و اين كشور بسته به شرايط و تحولات، نوع و وضعيت حضور در منطقه را تغيير ميدهد. واشنگتن علاوه بر اينكه به دنبال نمايش برتري خود در منطقه است، خواهان اثرگذاري بر نوع و ماهيت روابط كشورهاي منطقه ازجمله شركا با چين است و به طريق اولي به دنبال محدود كردن نفوذ و اثرگذاري پكن بر پوياييهاي منطقهاي خواهد بود. نكته قابل توجه اين است كه پكن به طور سنتي اگرچه بر توسعه همكاريهاي اقتصادي با منطقه متمركز بوده، اما توسعه اين همكاريها ميتواند زمينه اثرگذاري ژئوپليتيكي نيز براي آن فراهم آورد. در چنين شرايطي است كه ايالاتمتحده همچنان خاورميانه را عرصهاي مهم براي موفقيت استراتژي ايندوپاسيفيك خود و فشار بر چين قلمداد ميكند. با همه اين تفاسير البته بايد در پايان اشاره كرد كه پيگيري اين سياست به معناي تمايل چين به مواجهه با امريكا در منطقه نيست و نوع روابط دو كشور را بايد از لنز روابط دو قدرت بزرگ مورد تحليل و ارزيابي قرار داد.
كارشناس ارشد مسائل خاورميانه