• ۱۴۰۳ يکشنبه ۵ اسفند
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5984 -
  • ۱۴۰۳ دوشنبه ۲۹ بهمن

همسفر با رودخانه لشتو

رضا رهسپار

سفر من از سرچشمه‌هاي رودخانه لشتو در سمت شمالي كوه‌هاي البرز شروع مي‌شود. در مسير پر پيچ‌وخم رودخانه، گام‌هايم همچون يك مسافر گمشده به سوي مقصدي ناشناخته پيش مي‌روند. رودخانه در كنار من راه مي‌پيمايد. از دل كوه‌ها به آرامي عبور مي‌كند. آبي كه از سرچشمه‌هاي دوردست كوهستان‌هاي البرز مي‌آيد، پر از هيجان است، گويي همه سال‌ها و خاطرات پر از رمز و راز، در دل اين آب‌ها نهفته است. با هر قدمي كه در اين مسير برمي‌دارم، صداي آب كه همچون شعري بي‌پايان مي‌خواند، دل مرا همراه خود مي‌برد. هم‌مسير من و رودخانه، ماهي‌هايي هستند كه راه دريا را مي‌جويند. 
خانه‌ها در اطراف رودخانه پنهان شده‌اند، همچون نگين‌هايي كه در دل خاك مي‌درخشند. باغچه‌هاي هر خانه، پر از گل‌هاي رنگارنگ است كه هر يك از آنها به نوعي از زيبايي و زندگي در دل اين سرزمين سخن مي‌گويند. گل‌هاي سرخ كه همچون آتش در دل باغچه‌ها شعله مي‌زنند، گل‌هاي زرد كه در نور آفتاب مي‌درخشند و بنفش‌هايي كه گويي از دل شب بيرون آمده‌اند. گويي اين گل‌ها نشانه‌اي از مهرباني و دوستي اهالي اين ديار هستند. در اين روستاها، هر خانه، هر گل همچون بخشي از يك داستان بزرگ‌تر از زندگي و ارتباط است. اما در دل اين سفر، چيزي در من تغيير مي‌كند. گويي در هر برگ گل، در هر نگاه مهربان، در هر قطعه زمين پر از زندگي، رازهايي نهفته مي‌بينم. شايد اين خانه‌ها و گل‌ها، چيزي بيشتر از يك منظر طبيعي را به من مي‌گويند؛ گويي در دل اين مناظر، همه‌چيز از درون نيز در حال روايت است. اما در همين زمان، نگاه من به انتهاي مسير جلب مي‌شود؛ به جايي كه رودخانه لشتو به دريا مي‌ريزد. در دوراهي لشتو لحظه‌اي كه رودخانه و دريا به هم مي‌پيوندند، من خود را در دل يك دنياي متضاد مي‌بينم. رودخانه خروشان با هيجاني بي‌پايان به دريا مي‌رسد، جايي كه آرامش دريا همچون يك آغوش آرام، پذيراي آن است. در اين نقطه جايي كه رود و دريا به هم مي‌پيوندند، چيزي شبيه به تضاد و هم‌زماني مي‌بينم؛ همچون زندگي خودم كه در تقابل و هماهنگي با نيروهاي مختلف پيش مي‌رود.
درياي خزر، با تمام آرامش و سكونش، شوري چنداني ندارد. در آنجا، آب‌ها به نرمي و آرامي جريان دارند. اين آرامش دريا، به طرز عجيبي من را به خود مي‌كشد. شايد اين آرامش، افزون بر اينكه نمادي از پايان سفر به شمار مي‌رود، دعوتي است به سكون و تفكر در دل خود. اينگونه است كه من در دل اين نقطه، از ميان رودخانه‌اي خروشان به دريا مي‌رسم. در اين نقطه، گويي همه‌چيز به پايان مي‌رسد و در همان حال، چيزي جديد آغاز مي‌شود. اين پيوند ميان رودخانه و دريا، نمادي از تمام زندگي من است؛ تلاشي دايمي براي رسيدن به آرامش، در حالي كه در دل هر حركت، هر جريان، هر هيجان، چيزي از يادگاري‌ها و داستان‌هاي گذشته‌ها نهفته است.
اگر در تعطيلات به غرب مازندران آمديد، جايي ميان تنكابن و رامسر، شهر شيرود است. در همان ابتداي دوراهي لشتو، نشاني رود را بپرسيد تا با هم چاي بنوشيم و تاريخ زادگاهم را برايتان بازگو كنم و با هم ببينيم كه تاريخ نيز، خود مانند رودخانه‌اي طولاني و زمين، زيباترين شكل وجود است. 
جامعه‌شناس

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون