روسيه، اروپا، امريكا؟ يا ديپلماسي چندجانبه؟
علي آهنگر
سفر سهشنبه ۷ اسفند سرگئي لاوروف به تهران چند ساعتي بيشتر طول نكشيد. دستگاه سياست خارجي كشور اخبار گفتوگوي انجام شده را در شرايط تحريمي قرار داد، اما رسانههاي داخلي به نقل از رسانههاي خارجي نكتهاي داراي اهميت از اين گفتوگو را دريافتند. برپايه اين دريافتها، لاوروف به ايران توصيه كرد به جاي گفتوگو با سه كشور اروپايي، با ميانجيگري روسيه بهطور مستقيم با امريكا مذاكره كند.
چالشهاي ايران: ايران اكنون از يكسو با بند ماشه يا مكانيسم اسنپبك روبهرو است كه ميتواند بار ديگر تمام تحريمهاي لغو شده سازمان ملل متحد عليه ايران را بازگرداند. بندماشه تنها تا ۲۶ مهر ۱۴۰۴ فرصت انقضا دارد و كليد فعالسازي آن در دست سه كشور اروپايي است. از ديگرسو، با روي كار آمدن دوباره ترامپ، با سياست فشار حداكثري و اعمال تحريمهاي ظالمانه او عليه صنعت نفت ايران مواجه است. ضمن آنكه به هر حال وقوع نوعي عمليات خصمانه نظامي را نيز نميتوان از نظر دور داشت. ايران در اين ميانه بايد تصميم بگيرد براي جلوگيري از فعالسازي بندماشه با اروپا بر سر مساله هستهاي به توافق برسد، يا با ترامپ بهطور مستقيم گفتوگو كند؛ يا به توصيه لاوروف عمل كند و ميانجيگري روسيه را در گفتوگو با امريكا بپذيرد. اما كداميك؟
گفتوگو با اروپا: گزينه نخست گفتوگو با اروپاست. گفتوگو با اروپا اين حسن را دارد كه ميتواند بر مساله هستهاي و حتي برجام متمركز شود و در صورت به دست آمدن توافق، با غروب بند ماشه، براي هميشه از تحريمهاي لغو شده سازمان ملل رهايي يابد. اما آيا چنين چيزي ممكن است؟
با بازگشت ترامپ به قدرت و نزديكي او به روسيه، اروپا بهطور جدي در مسير ايجاد يك سياست خارجي و دفاعي مستقل حركت ميكند. بهگونهاي كه ديگر ناتو مطرح نيست و حتي وجود اتحاديه نيز از سوي ترامپ زير سوال رفته است. چنين تغييرات ماهيتي بين دو سوي اقيانوس اطلس، ميتواند مستقيما بر سياست اروپا در قبال ايران نيز تاثير بگذارد. اتحاديه اروپا كه در دوران بايدن همچنان به سياستهاي امريكا در قبال ايران پايبند بود، اكنون در فضايي قرار گرفته كه بايد بهتنهايي تصميم بگيرد. به علاوه، اروپا به دليل بحران انرژي، ممكن است انگيزههايي به كاهش تنش با ايران داشته باشد. با اينهمه، پرسشهاي اساسي اين است: آيا اروپا اراده نشستن و گفتوگو كردن و به توافق رسيدن با ايران را دارد؟ آيا رهبران سه كشور اروپايي چنين ارادهاي را در مدت زمان باقي مانده بر زبان جاري ميسازند؟ آيا نتيجهاي كه از اين گفتوگوها به دست ميآيد، فشارهاي حداكثري امريكا را لغو ميكند؟
گفتوگو با امريكا: گزينه دوم گفتوگوي مستقيم با تيم ترامپ است. مساله اساسي در اينجا گفتوگوناپذيري آنان است. صرفنظر از آنچه كه ممكن است از گفتوگو با تيم ترامپ به دست آيد، نگراني از تمام چيزهايي است كه ممكن است از دست برود. اين نگراني آنقدر سنگين است كه هرگونه گفتوگوي مستقيم را به حاشيه ميبرد. اما آيا اين صرفا ظاهر ترسناك قضيه نيست؟ آيا بهواقع نشستن و گفتوگو كردن و اعجاز ديپلماسي را به كار بستن، درنهايت ميوه شيرين و دور از انتظار نميدهد؟ بايد نشست و به متن توافق تاريخي زلنسكي و ترامپ نگاه كرد. بيگمان توافق در دست انجام اوكراين و امريكا در يك تحليل عميق ميتواند سرمشق و الگوي مناسبي براي ديپلماسي ايران و امريكا هم قرار گيرد.
ميانجيگري روسيه: گزينه سوم گفتوگو با امريكا با ميانجيگري روسيه است. اما آيا روسيه ميانجي مناسبي ميتواند باشد؟ دستكم سه واقعيت آشكار در اينجا وجود دارد. واقعيت نخست اينكه اكنون امريكا در حال معاملهاي آشكار با روسيه بر سر اوكراين است. معاملهاي كه به روسيه اجازه ميدهد سرزمينهاي اشغالي را در دست داشته باشد و بدون آنكه مقصر جنگ شناخته شود، جنگ را خاتمه دهد. چنانكه قطعنامه پيشنهادي امريكا به شوراي امنيت سازمان ملل كه روز ۷ اسفند با ۱۰ راي موافق به تصويب رسيد، خواهان خاتمه جنگ بدون مقصر شناختن روسيه بود. وقتي امريكا در چنين معامله آشكاري با روسيه بهسر ميبرد، پذيرفتن ميانجيگري مسكو با ترديد همراه ميشود. واقعيت دوم اين است كه اروپا سه سال است كه با روسيه در جنگ روياروي بهسر ميبرد. معامله اكنون روسيه با ترامپ و جهتگيريهاي ترامپ به گونهاي است كه اروپا را بعد از ۸۰ سال از پايان جنگ جهاني دوم، با بحران امنيت و هويت روبهرو كرده است. در محافل اينگونه سخن ميرود كه امريكا نيروهايش را از ۱۶ كشور حوزه بالتيك، بالكان، اسكانديناوي و شرق اروپا خارج ميكند و در عمل حوزه نفوذ شوروي در نشست ۱۹۴۵ يالتا را دوباره براي روسيه بازميگذارد. در اين شرايط وحشت، طبيعي است كه اروپا هرگونه پادرمياني روسيه در روابط ايران و امريكا را برنتافته و به تلافي، مكانيسم ماشه را با سرعت فعال كند.