براي فهم ظريف بايد دشمنان خارجياش را شناخت
كرهشمالي، اسراييل، هند و پاكستان كشورهايي هستند هستهاي، ولي هيچ كدام مشروعيت بينالمللي ندارند. اين درحالي است كه اگر در برابر برجام سنگاندازيها در داخل و خارج انجام نميشد، كشور ما ميتوانست اولين كشور هستهاي خارج از بلوك هستهاي با «مشروعيت بينالمللي» باشد. اين همه را كسي جز جواد ظريف مديريت نكرد. هفتم، سادهترين راه براي شناخت ظريف، فهم دشمنان وي است. شاخصترين دشمن ظريف در دنيا فردي است به نام جان بولتون. او كه تقريبا در تمامي اجلاسهاي منافقين شركت ميكند و ديگر مقامات امريكايي را نيز در اين امر ترغيب ميكند، حقوقبگير منافقين هم هست. شايد او تنها كسي باشد كه اگر فرصت پيدا كند كشور ما را چندينبار با خاك يكسان ميكند. شرارت وي به حدي است كه ترامپ فاشيست هم در دور اول نتوانست او را تحمل كند. اما، دليل كينه بولتون نسبت به ظريف اين است كه ظريف تنها كسي است كه حريف وي است در اينكه كاري كند كه بولتون اين آرزو را به گور ببرد. حرف آخر بولتون در توانمندي ظريف اين بوده است كه، «حيف كه ظريف براي اين نظام آخوندي كار ميكند.» در مجموع، سوال مهم اين است كه، اگر هر ملت ديگري فردي مثل جواد ظريف داشت مثل ما با او برخورد ميكرد؟ مخالفین و دشمنان داخلی ظریف که همگی به نحوی مرتبط با دولت احمدینژاد بوده و هستند فراموش کردهاند که هنرشان این بود کشور را وارد فصل هفت منشور سازمان ملل کردند و زمینهساز شکلگیری قطعنامههای متعدد علیه نظام شدند و در چنین شرایطی همه از بازگرداندن پرونده ایران از نیویورک به وین سخن می گفتند این تنها ظریف بود که با رمزگشایی از اینکه چگونه دوستان باعث شدند پرونده از آژانس به شورای امنیت برود توانست با لغو همه قطعنامهها پرونده ایران را به آژانس بازگرداند پر واضح است که دشمنان این مرز و بوم چنین فردی را تحمل نمیکنند . تعجب همگان آن است كه حتي رييسجمهوري كه راي خود را به دليل ازخود گذشتگي ظريف به دست آورده به همين سادگي بركناري ظريف را ميپذيرد. استناد به قانوني كه كمترين منطقي در آن ديده نميشود، خود عذر بدتر از گناه است كه بدان اشاره ميشود: تقريبا، تمامي خانوادههاي ايراني، هر چه در توان دارند صرف ميكنند تا شايد فرزندشان به دانشگاهي مثل صنعتي شريف راه يابد. از طرف ديگر، اكثر فارغالتحصيلان اين دانشگاهها، پيشاپيش بورسيه دانشگاههاي تراز اول دنيا از جمله امريكا ميشوند. اشتياق اصلي آنان اين است كه در كشور شرايطي فراهم شود كه به كشور بازگردند و همه دانشگاهها را مثل شريف كنند و كشورشان را در تمامي زمينهها توسعه دهند. اما، بالاخره بايد تشكيل زندگي دهند و بچهدار شوند كه تقريبا همگي نيز همسر ايراني انتخاب ميكنند. در طرف مقابل، وقتي چنين قانوني وضع ميكنيم، يعني بهترين و برجستهترين و حاصل عمر خانوادههاي فرهيخته را در آن كشورها حبس مينماييم و اجازه ورود به كشور را از آنان صلب ميكنيم. در چنين حالتي، چه كساني خواهند توانست اين كشور را توسعه دهند؟ نتيجه چنين وضعيت با آنچه بولتون آرزو ميكند چقدر فاصله دارد؟
دانشيار دانشكده روابط بينالملل وزارت امور خارجه