• 1404 جمعه 29 فروردين
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6015 -
  • 1404 پنج‌شنبه 21 فروردين

شب‌هاي مسكو

اسدالله امرايي

«به‌وقت شب» اثر لودميلا پِتْروشِفْسْكايا با ترجمه الهام كامراني در نشر چشمه منتشر شده و با استقبال خوانندگان روبه‌رو شده است. از اين نويسنده پيش‌تر يكي، دو داستان كوتاه به فارسي ترجمه و منتشر شده است. «به‌وقت شب» اولين رمان او به فارسي است. راوي قصه زن شاعر ميانسالي است به نام آنا كه در نگاه اول آنا آخماتووا، شاعر برجسته‌ روس، را به ذهن مي‌آ‌ورد، چون غير از نام و نشان مشابه، او هم مثل آخماتووا پسري دارد كه زنداني است، اما شباهت‌هاي اين دو آنا غير اين اشاره كوتاه تمام مي‌شود و تا جايي پيش مي‌رود كه آنا قهرمان به‌وقت شب تصويري كاملا متضاد از آخماتووا به دست مي‌دهد: زني عامي كه در رنج‌هايش نه رمز و رازي هست نه زيبايي‌ و نه ظرافتي؛ درد و آلامش پيش‌پاافتاده و تنها شركاي زندگي محقرش مادر پير و دختر جوان و نوه‌هايش‌ هستند. منتقدان اين رمان را بزرگ‌ترين اثر پِتْروشِفْسْكايا مي‌دانند هم نمونه‌اي كامل از سبك و صداي متفاوت او. نويسنده با چاشني طنزي تلخ و اثرگذار، تصويري صريح مي‌آفريند از مشقت‌هاي انسان‌هاي عادي براي دوام‌ آوردن در مسكو پس از فروپاشي اتحاد شوروي. آنا با دختر دمدمي‌مزاجش، آلونا و تعداد زيادي از اعضاي خانواده‌ نمك‌نشناسش زندگي مي‌كند و آنها را تحت حمايت خودش دارد. شرايط خانه نابسامان است: آلونا از دو ازدواج ناموفقش داراي دو فرزند مي‌شود و ديگر به مادرش رسيدگي نمي‌كند؛ مادرِ خود آنا عقلش را از دست داده و رواني شده و گاهي هم آندري پسر آنا، پايش به داستان باز مي‌شود كه گرچه در اردوگاه‌هاي كار اجباري خدمت نكرده ولي انسان رذل و حق‌ناشناسي است. «شب است. پسرك كوچولو خوابيده است. من همچنان مواضع دفاعي‌ام را در برابر آلونا نگه داشته‌ام، با اينكه او گاه ‌و ‌بي‌گاه زهري مي‌ريزد. هيچ‌وقت فراموش نمي‌كنم كه پارسال پيش از سال نو هيچ كجا دعوت نبوديم. براي همين من و تيموچكا تصميم گرفتيم سال نو را در خانه جشن بگيريم. با هم به بازار كاج‌هاي كريسمسي رفتيم و دسته‌اي‌ شاخه‌ پربرگ درست كرديم كه براي تزيين استفاده مي‌شد، درست مثل درخت كاج شده بود. بعد با كاغذهاي رنگي مجله‌هاي قديمي پرچم و شكل حيوان درست كرديم. مشغول كار بوديم كه آلونا از راه رسيد؛ گويا براي تبريك آمده بود و گربه‌ آبي پلاستيكي بدريختي براي تيما آورده بود، هر چند تيما دلباخته‌اش شد و شب‌ها آن را كنار خودش مي‌خواباند. من به بچه‌ طفلكي اصلا نگفتم كه مادر تني‌اش يك زن گستاخ به‌تمام‌ معناست. دو جعبه‌ تزيينات كاج را از خانه‌مان با خودش برد و براي ما فقط سه جعبه باقي گذاشت. زدم زير گريه. باز جاي شكرش باقي بود كه فراموش كرد ريسه‌ چراغ را ببرد. براي سال نو، من و تيما دسته‌ شاخه‌هاي كاج‌مان را از بالا تا پايين با ريسه‌هاي چراغ تزيين كرديم. شانس آورديم، چون زودتر شستم خبردار شده بود و خانه‌ شيشه‌اي را جداگانه قايم كرده بودم، خانه‌ا‌ي شيشه‌اي كه سقفش براق بود و دو دريچه‌ هر دو طرفش داشت. تيما دوست دارد توي پنجره‌ها را نگاه كند، مثل تيل‌تيل و ميتيلِ داستان پرنده‌ آبي. ريسه‌ چراغ‌ها را روشن كردم و خانه‌ كوچك شيشه‌اي شروع به درخشيدن كرد. من و تيما، به‌علاوه‌ هيولاي آبي پلاستيكي، دست در دست هم، چرخيديم و رقصيديم و من آرام اشك‌هايم را پاك ‌كردم.»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون