• 1404 چهارشنبه 27 فروردين
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6020 -
  • 1404 چهارشنبه 27 فروردين

نگاهي به ديدگاه‌هاي ماريو بارگاس يوسا از رهگذر گفت‌وگوهايش

شهروندِ جهان‌وطنِ زبان اسپانيايي

هما شهرام‌بخت

ماريو بارگاس يوسا، برنده جايزه نوبل ۲۰۱۰ نويسنده توانمندي بود كه اغلب با ساختارهاي روايي پيچيده و چندصدايي، خواننده را به دل جوامع پرتنش و دگرگون‌شده امريكاي لاتين مي‌برد. او با جسارت به كاوش در زواياي تاريك قدرت، فساد و تمايلات انساني مي‌پرداخت و از طريق شخصيت‌هاي چندلايه و رويدادهاي دراماتيك، تصويري زنده و چندوجهي از واقعيت‌هاي اجتماعي و سياسي امريكاي لاتين ترسيم مي‌كرد. او در كنار شهرت جهاني‌اش به عنوان يك نويسنده برجسته، در دوره‌اي از زندگي‌ به‌شدت درگير تلاش براي تغيير ساختار سياسي كشورش، پرو، بود و تا آستانه رياست‌جمهوري نيز پيش رفت. اين تجربه منحصر به فرد از ورود يك چهره ادبي به عرصه قدرت و شكست در آن، نشان‌دهنده دغدغه‌هاي عميق اجتماعي و سياسي، فارغ از صفحات كتاب‌ها بود و جنبه‌اي متفاوت از شخصيت چندوجهي‌اش را به نمايش مي‌گذارد كه اغلب تحت‌الشعاع دستاوردهاي ادبي‌اش قرار گرفته است. اين نوشتار برگرفته از گفت‌وگوهاي او در سال‌هاي گذشته است.

يوسا نويسنده‌اي اهل پرو است كه تجربه زندگي در بوليوي، پرو، اسپانيا، فرانسه، انگلستان و ايالات‌متحده، ديدگاه جهاني يگانه‌اي به او بخشيده است. ماريو بارگاس يوسا در كودكي روياي نويسنده شدن را در سر مي‌پروراند، رويايي كه در آن زمان به دليل نبود نويسندگان تمام‌وقت در امريكاي لاتين، دور از دسترس به نظر مي‌رسيد. او نمي‌خواست صرفا نويسنده‌اي باشد كه در اوقات فراغت قلم مي‌زند و پاريس را شهري مي‌دانست كه در آن نويسندگي به عنوان يك شغل تمام‌وقت امكان‌پذير است. پس از اتمام دانشگاه و دريافت بورسيه دكترا در مادريد، يوسا به پاريس نقل مكان كرد. در آنجا، او توانست با يافتن مشاغلي در روزنامه‌نگاري و تدريس، زندگي خود را حول نويسندگي سازماندهي كند و به آرزوي كودكي‌اش دست يابد. در پاريس بود كه او به يك نويسنده حرفه‌اي تبديل شد و اولين و دومين رمان خود را به پايان رساند و نگارش رمان سومش را آغاز كرد. سپس او به لندن رفت و به تدريس ادبيات امريكاي لاتين و اسپانيايي در دانشگاه پرداخت، شغلي كه زمان كافي براي ادامه نويسندگي در اختيارش قرار مي‌داد. يوسا معتقد بود كه در پاريس و لندن، در واقع در اروپا، بود كه او به يك نويسنده واقعي تبديل شد و توانست تمام وقت خود را وقف فعاليتي كند كه از كودكي آن را خارق‌العاده‌ترين كار در جهان مي‌دانست: نوشتن كتاب، رمان، داستان كوتاه و نمايشنامه.
 او هموار بر اهميت ريشه‌هاي پرويي خود و همچنين ويژگي‌هاي خاص زبان اسپانيايي پرويي تاكيد مي‌ورزيد. در عين حال ملي‌گرايي را رد كرده و خود را شهروند جهان مي‌‎دانست. اين نگرش جهاني ريشه در مطالعه آثار نويسندگان گوناگون با سنت‌هاي متفاوت داشت كه به او نشان داده بود اشتراكات انساني بسيار عميق‌تر از اختلافات ملت‌ها است. به همين دليل، او ادبيات را ابزاري قدرتمند براي شكل‌گيري اين ديدگاه فرامرزي مي‌دانست و تعلق خود را نه تنها به پرو، بلكه به جامعه گسترده‌تر امريكاي لاتين و جهان اسپانيايي‌زبان، با ميراث فرهنگي غني‌اش، اعلام مي‌كرد. او همچنين تاثيرات قابل‌توجه فرهنگ‌هاي فرانسوي و انگليسي را بر شكل‌گيري هويت نويسندگي خود تصديق كرد. بارگاس يوسا آرزوي دنيايي را در سر مي‌پروراند كه در آن افراد، فارغ از مرزهاي جغرافيايي، خود را متعلق به يكديگر بدانند و از طريق فرهنگ با هم ارتباط برقرار كنند. او فرهنگ را نيرويي توانمند در غلبه بر محدوديت‌هاي مختلف و ابزاري براي درك متقابل و سهيم شدن در زيبايي‌ها و ارزش‌هاي گوناگون بشري مي‌دانست.

ماريو بارگاس يوسا معتقد بود كه ادبيات در دنياي امروز نقشي حياتي ايفا مي‌كند. ادبيات خوب فراتر از لذت و سرگرمي است و حساسيت و تخيل خواننده را غني مي‌سازد و مهم‌تر از آن، نگرشي انتقادي نسبت به جهان را در او پرورش مي‌دهد. به نظر يوسا، تجربه غناي آثار بزرگ ادبي، پس از بازگشت به زندگي واقعي، آگاهي انسان را نسبت به كاستي‌ها، بي‌عدالتي‌ها و خشونت‌هاي موجود در جهان افزايش مي‌دهد. اين نگرش انتقادي، كه براي تغيير و بهبود جامعه ضروري است، به واسطه آميخته شدن با ادبيات خوب تقويت مي‌شود. ادبيات نشان مي‌دهد كه زندگي واقعي هرگز نمي‌تواند تمام خواسته‌ها و روياها را برآورده كند و اين آگاهي، محرك اساسي پيشرفت است. جامعه‌اي كه شهروندانش نسبت به اشتباهات و ناكافي بودن شرايط آگاه نباشند، براي تغيير و اصلاح بسيج نخواهد شد. از اين منظر، يوسا ادبيات و به‌ طور كلي فرهنگ را بنيان تمدن و پيشرفت مي‌داند. او معتقد است فرهنگ دموكراتيك، مبتني بر آزادي و احترام به حقوق بشر، به اين دليل ممكن شد كه انسان‌ها از طريق هنر و ادبيات نسبت به رنج، بي‌عدالتي و سوءاستفاده‌هاي رايج در زندگي واقعي حساس شده بودند. به همين دليل، تمام ديكتاتورها همواره در تلاش براي كنترل ادبيات بوده‌اند، زيرا آگاه بودند كه ادبيات راه مقاومت در برابر سوءاستفاده‌ها و كنترل مطلق آنها را مسدود مي‌كند. در نتيجه، ادبيات نه تنها منبع لذت است، بلكه ابزاري قدرتمند براي پيشرفت و مقاومت در برابر ظلم محسوب مي‌شود.

از اين رو بارگاس يوسا بر خواندن كارهاي ادبي نويسندگان پيش از خود بسيار تاكيد مي‌كند. او در جواني خواننده پرشور سارتر و به‌ويژه نويسندگان نسل‌هاي گذشته امريكا، به خصوص فاكنر بود. او فاكنر را از معدود نويسندگاني مي‌دانست كه با وجود بازخواني آثارش، همچنان برايش بسيار اهميت دارد. در نزد يوسا فاكنر نخستين رمان‌نويسي است كه تكنيكي منحصر به فرد دارد. او سعي كرد آثارش را از نظر سازماندهي زمان، تلاقي زمان و مكان، گسست‌هاي روايت بازسازي كند. بعدها، او علاقه زيادي به نويسندگانِ قرن نوزدهم مانند فلوبر، بالزاك، داستايفسكي و تولستوي پيدا كرد. او گوستاو فلوبر را الهام‌بخش مسير نويسندگي خود مي‌دانست و با مطالعه زندگي او دريافت كه استعداد ذاتي تنها عامل موفقيت نيست، بلكه پشتكار، نظم و اراده قوي براي نويسنده خوب بودن، نقشي اساسي ايفا مي‌كنند. بارگاس يوسا كه خود را نابغه نمي‌دانست، از فلوبر آموخت كه با تلاش و تعهد عميق به حرفه‌اش مي‌تواند به نبوغ دست يابد. فلوبر نه تنها به خاطر زيبايي آثارش، بلكه به دليل اثبات اينكه نبوغ اكتسابي است، تاثير عميقي بر او گذاشت.

يوسا اعتراف كرد كه ادبيات امريكاي لاتين را تا زمان زندگي در اروپا و تدريس آن در دانشگاه لندن به‌طور جدي كشف نكرده بود. اين تجربه او را مجبور كرد تا به اين ادبيات به عنوان يك كل بنگرد. پس از آن، او بورخس، كارپنتيه، كورتاسار، گيمارائس رزا و لزاما ليما را خواند، اما گارسيا ماركز را بعدا كشف كرد و حتي كتابي درباره او نوشت. او همچنين به خواندن ادبيات امريكاي لاتين قرن نوزدهم پرداخت و به نويسندگانِ در خور توجه اين دوره همچون دومينگو فوستينو سارمينتو كه يكي از بزرگ‌ترين داستان‌سرايان امريكاي لاتين بود، پي برد. در عين حال بورخس نزد او اعتبار زيادي داشت و دنياي او را كاملاً اصيل مي‌دانست. بورخس از تخيل و فرهنگي عظيم و منحصر به فردي برخوردار بود و زبان او به ويژه به خاطر برخورداري از اصالت، تخيل و موجز بودن با سنت پرگوي زبان اسپانيايي متفاوت بود، مورد تحسين او بود. بارگاس يوسا اولين‌بار بورخس را در پاريس در اوايل دهه شصت ديد و بعدها براي راديو تلويزيون فرانسه با او مصاحبه كرد. او چندين بار ديگر بورخس را در نقاط مختلف جهان ملاقات كرد و برداشتش اين بود كه برخي از سوالات مصاحبه‌هاي قبلي و اشاره به سادگي خانه‌اش، باعث دلگيري او از يوسا شده است. پس از آن، بورخس با يوسا سرد و بي‌تفاوت رفتار مي‌كرد. يوسا معتقد بود كه بورخس كتاب‌هاي او را نخوانده و در واقع پس از چهل سالگي آثار نويسندگان زنده را مطالعه نمي‌كند.

يوسا پابلو نرودا را نيز از نويسندگان بزرگ مي‌دانست و با او دوست بود. او نرودا را عاشق زندگي، علاقه‌مند به هنر، كتاب، غذا و نوشيدني توصيف و از گذراندن يك آخر هفته با او به نيكي ياد مي‌كرد. در نزد او نرودا مردي فوق‌العاده دوست‌داشتني و پر از نشاط بود؛ اگرچه هيچگاه شعرهاي او در ستايش استالين را ناديده نگرفت. يوسا نرودا را از آن جهت كه زندگي دنيوي و حسي برايش اهميت زيادي داشت، در تقابل با بورخس مي‌دانست. نرودا پيش‌بيني كرده بود هرچه يوسا مشهورتر شود، بيشتر مورد حمله قرار خواهد گرفت و در ازاي هر ستايش، توهين‌هاي بيشتري دريافت خواهد كرد. يوسا اذعان مي‌كرد كه پيش‌بيني نرودا كاملا درست از آب درآمد و او نه تنها يك صندوق، بلكه چندين چمدان پر از مقالات حاوي توهين‌هاي مختلف داشت.

بارگاس يوسا در پاسخ به سوالي درباره گارسيا ماركز، بيان داشت كه ماركز دوست او بود و دو سال در بارسلونا همسايه بودند. با اين حال، بعدها به دلايل شخصي و سياسي از هم دور شدند. يوسا با ديدگاه‌هاي سياسي ماركز موافق نبود و اعتقادات سياسي‌اش را فرصت‌طلبانه و تبليغاتي مي‌دانست.

يوسا از شاعراني همچون بودلر نيز متأثر شده بود و آثارش او را به تفكري عميق واداشتند.

جوزف كنراد از جمله نويسندگاني بود كه نقش پررنگي بر زندگي ادبي يوسا گذاشتند. علاقه يوسا به كنراد او را به سوي راجر كيسمنت و نگارش رماني درباره او با عنوان «روياي سلت» كشاند. راجر كيسمنت يك انقلابي ايرلندي بود كه با وجود خدمت وفادارانه به امپراتوري بريتانيا، منتقد جدي جنبه‌هاي شوم استعمار بود و به ‌طور منسجم عليه آنچه شر مي‌دانست، عمل كرد. بارگاس يوسا، با اشاره به سال‌هاي اقامتش در لندن و تحصيل و تدريس در دانشگاه‌هاي بريتانيا، معتقد بود كه اين آشنايي به او امكان همدلي با كيسمنت به عنوان يك وطن‌پرست ايرلندي را ارايه كرد. او سال‌هاي زندگي در انگلستان را براي گسترش افق‌هاي فكري خود بسيار مهم مي‌دانست. او، با درك عميق از منازعه ديرينه بين بريتانيا و ايرلند، كيسمنت را يكي از پيچيده‌ترين چهره‌هاي دخيل در اين رابطه يافت و بر اهميت درك او در چارچوب زمانه اش تاكيد كرد. او شجاعت و در عين حال تراژدي زندگي كيسمنت را ناشي از تناقض بين باورهاي شخصي و جايگاه عمومي او مي‌دانست.

مرور ديدگاه‌هاي ماريو بارگاس يوسا در اين مصاحبه‌ها، تصويري جامع از يك نويسنده جهاني را ترسيم مي‌كند كه ريشه در فرهنگ پرويي دارد اما افق ديدش فراتر از مرزهاي ملي است. او كه از كودكي روياي نويسندگي را در سر پرورانده و در پاريس و لندن به يك نويسنده حرفه‌اي تبديل شده، همواره بر اهميت مطالعه آثار پيشينيان و تاثيرات متنوع فرهنگي در شكل‌گيري هويت نويسندگي خود تاكيد دارد. يوسا ادبيات را نه تنها منبع لذت، بلكه ابزاري قدرتمند براي پرورش نگرش انتقادي و آگاهي نسبت به بي‌عدالتي‌هاي جهان مي‌داند و معتقد است كه اين آگاهي، محرك اساسي پيشرفت اجتماعي است. از اين منظر، پرداختن او به شخصيت پيچيده و بحث‌برانگيزي چون راجر كيسمنت، كه زندگي‌اش مملو از تناقضات و چالش‌هاي اخلاقي و سياسي بوده، در راستاي همين دغدغه انتقادي و كاوش در اعماق وضعيت انساني قابل تفسير است. كيسمنت براي يوسا نه صرفا يك شخصيت تاريخي، بلكه بستري براي تأمل در مفاهيمي چون استعمار، ملي‌گرايي، تعصب و جست‌وجوي حقيقت است و از اين رو، نگارش رماني درباره او، تداوم دغدغه‌هاي هميشگي اين نويسنده برجسته در پرداختن به پيچيدگي‌هاي فرد و جامعه در بستر تحولات تاريخي و فرهنگي به شمار مي‌رود.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون