در رثاي طبيعت
نيوشا طبيبي
اگر فضا و منابع طبيعي و جانداران سرزميني را از آن حذف كنيم و فقط به بناي شهرها و تاسيسات تمدني ادامه دهيم، در نهايت چه بر سر ما ميآيد؟ آيا توسعه كشور بدون طبيعت امكانپذير است؟ اصلا اجازه فرماييد تصور كنيم كه بدون اين همشهريها و هموطنهاي غير انسان ما - منظورم آنهايي است كه كالبد انساني ندارند- چه اتفاقي براي ما ميافتد؟
اين موجودات چون روحي در بدن سرزمين ما و به منزله جان و زندگي هستند. در بستر طبيعت ايران، گونههاي جانوري و گياهي، پاگرفتهاند و رشد كردهاند. صحبت از ميليونها سال حضور و اقامت آنها در اين سرزمين است. امروز بسياري از گونهها ويژه همينجا و اختصاصا متعلق به ايران هستند. توسعه بيحساب و كتاب و ساختن راه و جاده و احداث معادن و تخريب زيستگاهها به انواع و اقسام بهانهها و به خصوص با عنوان پر طمطراق «توسعه»، سبب نابودي و از بينرفتن همه چيز، يعني مردن «زندگي» در ايران ما خواهد شد.
آنها كه پيشروي فناوري و صنعت بودند، از دو- سه دهه پيش فهميدند كه ادامه مسير ديگر ممكن نيست و فدا كردن همهچيز به پاي توسعه، در نهايت به فلاكت و فقر و بدبختي و از بين رفتن اصل حيات ميشود. پس همين اروپاييها قوانين سختگيرانه حفاظت از محيط زيست را به اجرا گذاشتند. ايران هم در بسياري از موضوعات حفاظت از طبيعت، قوانين خوبي دارد اما اين قوانين در مرحله اجرا مورد بياعتنايي و كم محلي قرار ميگيرند.
در همين موضوع اخير -پتروشيمي ميانكاله- ميبينيد كه دستگاهي (كه من تا امروز نفهميدم كدام دستگاه بوده؟) زمينهاي منابع طبيعي را به سرمايهگذار بخش خصوصي واگذار كرده تا در جا و مكاني كه بهشدت در معرض آسيب است، صنعتي بهشدت آلاينده راه بيندازد. سرمايهگذار هزار بار منع شده است، گفتهاند و نوشتهاند و دستور دادهاند، تاييد و تكذيب كردهاند كه بايد جلوي اين كار گرفته شود. رييس سازمان حفاظت از محيط زيست، معمولا اول انكار ميكند و بعد خبر از جلوگيري و توقف و ممنوعيت ادامه ميدهد، اما تا اوضاع شلوغ ميشود و سرمايهگذار احساس ميكند كه كسي كاري به كارش ندارد، لودر و كاميون و گريدر در آنجا به كار ميافتد! عجيب نيست؟واقعا در سراسر سرزمين عظيم يك ميليون و چند صدهزار كيلومتر مربعي ما جا و مكان ديگري پيدا نميشود كه آسيبي به محيط زيست نرساند و بشود در آنجا كار كرد؟
همچنين است احداث جادهها در زيستگاههاي جانوران و نابودي گونههاي منحصر به فرد. ما با احداث جاده، از ميان زيستگاهها مانعي جدي بر سر جابهجايي آزادانه گلههاي جبير و گور ايراني و گونههاي ديگر به وجود آورديم و مانع از كوچهاي فصلي آنها شديم. در چنين وضعي اين گلهها در فصول مختلف مجبور به يكجانشيني شدهاند و اندكاندك اين اجبار به تحمل فصول ناخوشايند براي گونههاي مختلف به همراه شكار غيرمجاز، حيات گونهها را به خطر انقراض و نابودي انداخته است.
همين روزها مجموعه مستند «سحر حيات» ساخته سيدماني ميرصادقي از شبكه مستند در حال پخش است. نگارنده اين سطور هم سهم ناچيزي در ساختن اين مجموعه داشتهام، اين يادداشت را نه براي تبليغ بلكه براي اين مينويسم كه اگر علاقهمند به اين حوزه هستيد اين گزارش بيست و پنج ساله از طبيعت ايران را از شبكه مستند به تماشا بنشينيد. درست است كه در بسياري از حوزهها از جمله در حيطه فرهنگ محيط زيستي اوضاع و احوال ما بسيار بسيار بهتر شده است اما ما كماكان در خطر قرار داريم.
تصور كنيد كه گونههاي بومي ما مانند يوز ايراني در معرض انقراض قرار بگيرند، اين نابودي دومينووار آسيب مسلسلي به طبيعت ايران خواهد رساند. از بين رفتن هر گونه، جمعيت گياهي و جانوري پيرامونش را هم به نابودي ميكشاند.
به بهانه پخش اين مجموعه، يكبار ديگر در كنار هم به بقاي طبيعت بيمانند ايران فكر كنيم. مهمتر از همه لكه ننگ آلودن و زباله ريختن در اين ساحت مقدس را با يك جنبش ملي و پويش همگاني از تاريخ زندگي ملي خودمان پاك كنيم. نسل فعلي ايران بيشترين آلودگي و خسارت را به طبيعت و كيان كشور از بدو خلقت تاكنون زده است. بياييد با ارادهاي ملي و تصميمي همگاني، به پاكيزه كردن محيط زيست ايران و ستردن زباله و كيسه از چهره طبيعت دست بزنيم و حياتي زيبنده سرزمينمان را دوباره به آن بازگردانيم.