• ۱۴۰۳ شنبه ۲۲ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3322 -
  • ۱۳۹۴ شنبه ۳۱ مرداد

درباره پهلوانان واقعي اين سرزمين همزمان با سالگرد آزاد‌سازي اسراي ايراني

محمد نبود تا ببيند

عبدالجبار كاكايي

وطنم بيش از آنكه در جغرافيا تجلي كند، در فرهنگ و زبان و تاريخش تجلي دارد. مرزهاي اين جغرافياي متغير، تدريجا، از آمو دريا تا نيل به هيرمند تا اروند، تنزل كرده، اما فرهنگ پرآوازه‌اش در گذر سال‌ها، مرزهاي اقاليم را درنورديده است.

پهلوان ميانداري كه فلسفه يونان و عرفان هند و ايمان قوم سامي را درهم‌آميخت و در ترانه‌هاي زرتشت ريخت. ملتي كه قرآن و شمشير را از اعراب گرفت و به آرايه تفسير و تاويل و منطق و عرفان و فلسفه از تركان آسياي ميانه و سيه‌چردگان بنگال و شبه قاره تا شمال آفريقا را در تصرف معنويت خود در آورد، هراسي از جنگ و جنگاوران ندارد.

جنگ هشت ساله هم حلقه‌اي از بيداد تاريخي بر پارسايان پارسي‌گو بود كه به مدد نسلي دردمند و بيدار، به منظومه‌اي حماسي آراسته شد و نقطه روشني ديگر در زمان گذرنده.

مرزهاي زبان و فرهنگ شكننده نيست. اما مرزهاي جغرافيا در طول تاريخ تدريجا عقب نشسته است و تا به اين غايت رسيده كه امروز «ايران» مي‌خوانيم و مي‌دانيم. به همين دليل در هر آشوب و غوغايي، مرزبانان ايران‌شهر به رويارويي برخاسته‌اند و خاك، خاطرات نهفته فراواني از اين شهامت‌ها به ياد دارد؛ از پيشاني بند سرخ قزلباشان جنگ چالدران تا پيشاني‌بند سبز سربازان غرب و جنوب ايران صحنه شورآفرين اين ميدان‌داري‌هاست. نام‌ها در اين ميان گمند كه سرباز ايران رسا‌ترين و پرافتخارترين نام تاريخ ما است.

با اين حال اگر جلال‌الدين خوارزمشاهي و عباس ميرزايي در نقطه طلايي مقاومت ملي و مردمي درخشيدند، اين هشت سال عباس‌ميرزاها و جلال‌الدين‌هاي بسياري داشت كه جنگ دهشتناك امروز بسيار پرغوغا‌تر از جنگ‌هاي ديروز است، به قول آن پيرمرد تويسركاني: «نشستي تو بسيار بر ترگ زين/ گذر كرده‌اي هرگز از روي مين».

جهان‌آرا از زمره شيرآهنكوه مردان جنگ هشت ساله بود كه زهر تلخ اشغال را چشيد، اما شربت شيرين آزادسازي را ناچشيده رفت... محمد نبود تا ببيند كه سربازها كلمه شدند و كلمه‌ها در متني حماسي قرار گرفتند و آهنگ موزون زمان گذرنده، فتحنامه‌اي ساخت بي‌مانند...

محمد نبود تا ببيند، دست‌هاي قطع شده و پاهاي بريده، جوانه زدند و تفن‌گ‌هاي فاتح به ميله‌هاي مرزي رسيدند و از آن نيز گذشتند.

محمد نبود تا ببيند... زخم‌هاي او اما متاع بازار برخي خرده‌فروشان و كاسبان شد و مقياس درصد شرط فداكاري و ايثار ماند در جنگي كه هر سال رونمايي شد در سالن‌هاي مكرر...

محمد نبود تا ببيند... صداي سرفه‌ها و عصاها تنها روايتگران واقعي جنگ بودند، در اين سال‌ها...

محمد نبود تا ببيند... اما من قطاري ديدم كه سياست مي‌برد و چه خالي مي‌رفت....

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون