• ۱۴۰۳ سه شنبه ۱ خرداد
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3124 -
  • ۱۳۹۳ پنج شنبه ۱۳ آذر

گفت‌وگو با دكتر مسعود سپهر، استاد دانشگاه و فعال سياسي

اميرآباد آن روزها

   شيرين كريمي/  دكتر مسعود سپهر، فعال اجتماعي و سياسي و استاد علوم سياسي دانشگاه آزاد شيراز، بيش از چهار دهه تجربه حضور در فضاي دانشگاهي ايران را دارد. پيش از انقلاب اسلامي دانشجوي فعال دانشگاه تهران بود، درباره فضاي آن روزهاي دانشگاه و حال و هواي دانشجويان آن زمان با ايشان به گفت‌وگو نشستيم.

 لطفا شرحي از دوران دانشجويي و نوع فعاليت‌هايي كه در آن سال‌ها داشتيد بيان كنيد.

در سال 1354 دوره كارشناسي حقوق سياسي را در دانشگاه تهران آغاز كردم. با اينكه ديپلم‌ام رياضي بودم و در رشته‌هاي فني و پزشكي هم قبول شده بودم، به دليل علاقه به علوم انساني و سياست و فلسفه اين رشته را انتخاب كردم و مشتاقانه دروس و وقايع سياسي را دنبال مي‌كردم. در دانشگاه تهران دو دانشكده حقوق و علوم سياسي و دانشكده فني در مجاورت هم هستند؛ اين دانشكده‌ها و خوابگاه اميرآباد مركز اصلي همه فعاليت‌هاي سياسي و جريان‌هاي عقيدتي و محل ارتباط و مبادله اطلاعات و اخبار بين دانشجويان بود. پس از سال 1353 با افزايش بهاي نفت، تاسيس حزب رستاخيز و سركوب و فروپاشي شديد گروه‌هاي چريكي و صداهاي مخالف، فضاي فعاليت ضد رژيم شاه، فضاي سنگيني بود و به دليل ترس از خبرچين‌هاي ساواك جلب اعتماد و وارد شدن به حلقه‌ها زمانبر و دشوار بود. از طرفي طرفداران رژيم شاه هم چندان فضايي براي ابراز وجود علني و عرض اندام نداشتند، درمجموع ك
ل فضاي دانشگاه در دست دانشجويان مخالف رژيم بود. در دانشكده دو گروه مذهبي و چپ انجمن‌هاي خود را داشتند، در برنامه‌هاي كوهنوردي هفتگي آنها كتاب‌ها و جزوات ممنوعه و جلد سفيد، از رمان گرفته تا متون ترجمه شده ماركسيستي و كتاب‌هاي مرحوم شريعتي و بازرگان بين دانشجوها دست به دست مي‌شد و با ولع خوانده مي‌شد. 16 آذر هر سال عملا تعطيل مي‌شد، در سال 1355 به دليل اعتصاب عمومي بخش زيادي از دانشجويان در امتحانات پايان ترم شركت نكردند و نمره صفر گرفتند. در سال 1356 بعد از رحلت مرحوم شريعتي اعتراض‌هاي دانشجويان منجر به حمله نظاميان به خوابگاه و تخريب آن و بيرون كردن همه و تعطيلي كوي شد. در آن سال‌ها نوع فعاليت امثال من مطالعه و شركت در حركت‌هاي جمعي ممكن و گفت‌وگو در حلقه‌هاي دوستان بود، اما از 1356 به بعد حركت‌ها رنگ و بوي ديگري به خود گرفت و تا پيروزي انقلاب اسلامي، دانشگاه تهران مركز انقلاب شد و هر كس هر كاري مي‌توانست براي به ثمر رساندن انقلاب انجام مي‌داد.

 در دوران دانشجويي شما، آيا دانشگاه فراهم‌كننده شرايطي بود كه در دانشجو يك ذهن تحليلگر و خلاق تربيت كند؟

وجود فضاي دانشگاهي يكپارچه و استادان فرهيخته و حضور تمام وقت دانشجو و استاد در فضاي دانشگاه، به رشد شخصيت دانشجو بسيار كمك مي‌كرد. در دانشگاه‌هاي امروز بزرگ‌ترين ايراد پاره وقت بودن حضور دانشجو و استاد در فضاي آكادميك و پذيرش دانشجوي بومي و عدم مشارك دانشجو در فعاليت‌هاي فرهنگي، سياسي و اجتماعي است. دوران پيش از انقلاب فضا بسيار امنيتي بود، هر كتابي كه عنوان ممنوعه مي‌خورد دست به دست مي‌گشت و بي‌آنكه فرصت نقد و تفكر داشته باشد با حرص و ولع خوانده مي‌شد. همه راديكال و چپ‌زده بودند و فضا سرشار از روح چگوارا و هوشي‌مينه بود. به گمان من دانشگاه بايد حداكثر فضاي آزاد براي تبادل انديشه را فراهم كند و به دانشجو فرصت بدهد در طول تحصيل به طور تمام وقت، همه قابليت‌ها و استعدادهاي خودش را عرضه كند و خودش و جامعه را همزمان كشف كند و پيوند دهد. متاسفانه اين فضا نه آن روز و نه امروز به طور كامل فراهم نيست. مدرك گرايي، تعصبات، فضاي امنيتي، موانع ارتباطي، تمام وقت نبودن استاد و دانشجو، نبودن فضاي فيزيكي لازم براي بسياري از فعاليت‌ها، محدوديت تشكل‌هاي دانشجويي، فراهم نبودن امكان كار دانشجويي در دانشگاه و به ويژه فرصت فعاليت‌هاي پژوهشي براي اكثريت، مشكلاتي است كه كم و بيش وجود داشته و دارد. وقتي انقلاب شد، تقريبا همه كارهاي كليدي كشور به دست دانشجويان افتاد، اين حاصل انقلاب بود. امروز كسي حتي تصور هم نمي‌كند كه دانشجويي 20 ساله رييس يا مديركل يا استاندار يا فرمانده لشكر و مانند اينها شود. اين خواست دانشگاه‌هاي آن زمان نبود، نسل ما چنين شد، جبر زمانه و تربيت دانشگاه ما را به اين سمت سوق داد.

 چقدر تحت تاثير اخبار و تبليغات رسانه‌هاي آن زمان بوديد و چقدر استقلال آرا داشتيد؟

ما در آن زمان هم روزنامه مي‌خوانديم هم به اخبار راديو گوش مي‌كرديم و البته راديوهاي خارجي هم بسيار مورد استفاده بود و به نظرم همه اينها با پيشداوري همراه بود. كلا اخبار رسمي آن زمان از نظر ما دروغ و تبليغات بود و شايعات و اخبار منابع ديگرحقيقت پنداشته مي‌شد. مهم‌ترين مشكل شاه بي‌اعتمادي عميق نسل جديد تحصيلكرده به او بود. به هر حال چون پيشداوري داشتيم، نمي‌توانستيم مستقل بينديشيم.

 آن زمان دانشجوها چقدر دغدغه معيشت داشتند؟ حمايت مالي از طرف خانواده بود؟

پس از افزايش قيمت نفت، شهريه‌ها حذف شد و به همه دانشجويان كمك هزينه تحصيلي ماهي 150 تومان پرداخت مي‌شد كه اگر كسي در خوابگاه بود و از غذاي دانشگاه استفاده مي‌كرد نيازي به كمك خانواده نداشت و در نتيجه وقت لازم را براي مشاركت در حركت‌هاي اجتماعي، سياسي و  فرهنگي  داشتيم.

 به تاريخ و تجارب جنبش‌هاي دانشجويي پيش از زمان خودتان هم مراجعه   مي‌كرديد؟

به دليل فضاي سانسور شديد، ما فعاليت‌هاي دانشجويي قبل از خود را در قالب روايت‌هايي اسطوره‌يي مي‌شنيديم و فرصت تحليل دقيق نداشتيم.

 شكاف بين انتظارات شما به عنوان يك دانشجو و آنچه در جامعه و دولت آن زمان جاري و حاكم بود، چقدر بود؟

اساس رفتار دانشجوياني چون من نارضايتي از حكومتي بود كه آن را سراپا فاسد و محصول كودتا و نوكر امپرياليسم مي‌دانستيم. به طور كلي اقشار مختلف مردم هم در صحبت‌هاي خصوصي، از حكومت حمايت نمي‌كردند و سقوط شاه عمدتا به دليل همين بحران مشروعيت بود، مشكلاتي مانند قطع برق و ترافيك هم در سال‌هاي آخر بسيار آزاردهنده شده بود.

 گفتمان غالب در جنبش دانشجويي زمان شما چه بود؟ دموكراسي، حقوق بشر، آزادي يا امثال آن؟

به نظرم گفتمان غالب عدالت بود و اينكه امپرياليسم و شاه مردم را غارت مي‌كنند و فقر و فاصله طبقاتي را مي‌افزايند. به علاوه آزادي‌هاي سياسي كه به‌شدت از سوي ساواك سركوب مي‌شد و حتي خواندن يك رمان هم خطرناك بود براي روشنفكران پيش‌شرط هر مطالبه ديگري بود.

 چگونه با همفكران خود ارتباط برقرار مي‌كرديد؟

فضاي خوابگاه اميرآباد براي ارتباط بسيار مناسب بود. همه ساعات شبانه روز در اختيارمان بود. مشكل اصلي اعتماد كردن و مورد اعتماد قرار گرفتن بود.

 نگاه استادها و مسوولان دانشگاه به دانشجوها و حركت‌هاي دانشجويي در آن سال‌ها چگونه بود؟ چقدر مورد حمايت يا بي‌مهري اين افراد بوديد؟

استادها عموما با ما همدلي نشان مي‌دادند. من به خاطر ندارم استادي از سركوبگري حمايت كرده باشد به عنوان مثال آقاي دكتر باهري كه آن زمان وزير دادگستري و قائم مقام حزب رستاخيز بود، استاد ما بود و بسيار محترمانه و همدلانه برخورد مي‌كرد و حتي دقيقه‌يي غيبت نداشت و همواره از حضور دانشجو و سوالاتش استقبال مي‌كرد. دانشجو بسيار فرد مهمي بود حتي مهم‌تر از فارغ‌التحصيل و همين، اعتماد به نفس بسياري به ما مي‌داد. فراموش نكنيد آن زمان از هر 350 نفر يك نفر دانشجو بود و الان از هر 100 نفر شش نفر دانشجو هستند يعني نسبت جمعيت دانشجويي كشور 20 برابر شده است.

 شخصيت‌ها و انديشه‌هاي تاثيرگذار بر حركت‌هاي دانشجويي زمان شما چه افرادي بودند؟

رهبران انقلاب‌هاي جهان مثل لنين و كاسترو و هوشي مينه و عرفات و از شخصيت‌هاي ايراني مرحوم شريعتي بر افكار دانشجويان تاثير بسياري داشتند.

 مايليد از تجارب‌تان از آن سال‌ها به مخاطبان چيزي بگوييد؟ چيزي كه شايد كمتر از آن صحبت مي‌شود و ذهن شما را به خود مشغول مي‌كند؟

از سال 1355 دستيار پژوهشي يكي از استادان در حقوق نفت و گاز شدم. اواخر سال 1355 او از من خواست همراهش به ملاقات آقاي دكتر معتمدي، رييس وقت دانشگاه تهران بروم. من به عنوان دانشجويي فعال و اهل قلم شناخته شده بودم. با ترس و اكراه ملاقات صورت گرفت، رييس دانشگاه تهران گفت حاضر است تمام امكانات لازم براي انتشار يك نشريه دانشجويي را به من بدهد و هيچ محدوديتي در مطالبي كه چاپ مي‌شود نخواهد بود و تقاضا كرد گروهي از دانشجويان جمع شوند و نشريه منتشر شود. من وقت خواستم تا بررسي كنم، به دوستان فعالي كه مي‌شناختم موضوع را گفتم، همه آنها كه براي پلي‌كپي كردن يك كاغذ هزار مشكل و خطر داشتند، يكصدا اين پيشنهاد را توطئه ساواك دانستند و مرا برحذر كردند و حتي به نوعي خودم را هم متهم كردند و من ديگر سراغ كار نشريه نرفتم. اكنون پس از سال‌ها گمان مي‌كنم رژيم شاه براي نجات خودش مي‌خواست فضاي باز سياسي ايجاد كند اما ديوار بي‌اعتمادي آنقدر بلند شده بود كه ديگر دير شده بود. اگر در آن سال‌ها مي‌شد فضاي نقد و گفت‌وگو آزاد باشد و ما به جاي تندروي، رشدي منطقي و عاقلانه داشتيم بسياري از خسارت‌ها كه ناشي از احساسات راديكال نسل ما بود قابل جلوگيري بود.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون